
سعدی
بخش ۲۷ - حکایت
۱
چو الب ارسلان جان به جانبخش داد
پسر تاج شاهی به سر برنهاد
۲
به تربت سپردندش از تاجگاه
نه جای نشستن بد آماجگاه
۳
چنین گفت دیوانهای هوشیار
چو دیدش پسر روز دیگر سوار
۴
زهی ملک و دوران سر در نشیب
پدر رفت و پای پسر در رکیب
۵
چنین است گردیدن روزگار
سبک سیر و بدعهد و ناپایدار
۶
چو دیرینه روزی سرآورد عهد
جوان دولتی سر برآرد ز مهد
۷
منه بر جهان دل که بیگانهای است
چو مطرب که هر روز در خانهای است
۸
نه لایق بود عیش با دلبری
که هر بامدادش بود شوهری
۹
نکویی کن امسال چون ده تو راست
که سال دگر دیگری دهخداست
تصاویر و صوت



نظرات
سپهر
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)