
سعدی
بخش ۹ - حکایت اتابک تکله
۱
در اخبار شاهان پیشینه هست
که چون تکله بر تخت زنگی نشست
۲
به دورانش از کس نیازرد کس
سبق برد اگر خود همین بود و بس
۳
چنین گفت یک ره به صاحبدلی
که عمرم به سر رفت بی حاصلی
۴
بخواهم به کنج عبادت نشست
که دریابم این پنج روزی که هست
۵
چو میبگذرد جاه و ملک و سریر
نبرد از جهان دولت الا فقیر
۶
چو بشنید دانای روشن نفس
به تندی برآشفت کای تکله بس!
۷
طریقت به جز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست
۸
تو بر تخت سلطانی خویش باش
به اخلاق پاکیزه درویش باش
۹
به صدق و ارادت میان بستهدار
ز طامات و دعوی زبان بسته دار
۱۰
قدم باید اندر طریقت نه دم
که اصلی ندارد دم بیقدم
۱۱
بزرگان که نقد صفا داشتند
چنین خرقه زیر قبا داشتند
تصاویر و صوت





نظرات
شایان
پاسخ: روایت معروف این بیت همین چیزی است که شما فرمودهاید. در هر صورت متن باید مطابق تصحیح فروغی باشد و جهت جلوگیری از تداخل روایات متن را دست نمیزنیم.
شهاب
امیرمحمد
عباس بروجردی
علی
پاسخ بیت 5 را مرتب بازمی چینم تا معنی اش عیانتر شود:چون ملک و جاه و سریر می گذرد (یعنی گذرا و ناماندنی است)از جهان، به جز فقیر، دولت [و دارایی راستین] نبُرد [=نمی برد]
وکیل
هاشمی
غلامحسین
علیرضا_ابوالحسنی
امیر
دکتر حسنی شلمانی
سجاد طاهری
علی عسکری_حامی سرخ
علی
عباس
سیروان
افسانه چراغی
ف... ز...