سعدی

سعدی

بخش ۱ - سر آغاز

۱

اگر هوشمندی به معنی گرای

که معنی بماند ز صورت به جای

۲

که را دانش و جود و تقوی نبود

به صورت درش هیچ معنی نبود

۳

کسی خسبد آسوده در زیر گل

که خسبند از او مردم آسوده دل

۴

غم خویش در زندگی خور که خویش

به مرده نپردازد از حرص خویش

۵

زر و نعمت اکنون بده کان تست

که بعد از تو بیرون ز فرمان تست

۶

نخواهی که باشی پراکنده دل

پراکندگان را ز خاطر مهل

۷

پریشان کن امروز گنجینه چست

که فردا کلیدش نه در دست تست

۸

تو با خود ببر توشه خویشتن

که شفقت نیاید ز فرزند و زن

۹

کسی گوی دولت ز دنیا برد

که با خود نصیبی به عقبی برد

۱۰

به غمخوارگی چون سرانگشت من

نخارد کس اندر جهان پشت من

۱۱

مکن، بر کف دست نه هر چه هست

که فردا به دندان بری پشت دست

۱۲

به پوشیدن ستر درویش کوش

که ستر خدایت بود پرده پوش

۱۳

مگردان غریب از درت بی نصیب

مبادا که گردی به درها غریب

۱۴

بزرگی رساند به محتاج خیر

که ترسد که محتاج گردد به غیر

۱۵

به حال دل خستگان در نگر

که روزی تو دلخسته باشی مگر

۱۶

درون فروماندگان شاد کن

ز روز فروماندگی یاد کن

۱۷

نه خواهنده‌ای بر در دیگران؟

به شکرانه خواهنده از در مران

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 409
بوستان سعدی به خط رکن‌الدین مسعود کاشانی مورخ ۱۰۳۹ هجری آگرهٔ هند » تصویر 174
بوستان به خط  بابا شاه بن سلطان علی مورخ ۹۸۹ هجری قمری » تصویر 96
شرح بوستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 160

نظرات

user_image
حسن زرهی
۱۳۹۲/۱۰/۲۴ - ۱۷:۲۷:۵۹
به غمخوارگی چون سرانگشت من نخارد کس اندر جهان پشت منکمتر شاعری را در زبان فارسی می توان یافت، که به اندازه ی سعدی از او شعر زبانزد مردم باشد، همین بیتی که در پیشانی نوشته است را مردم زبانزد(ضرب المثل ) کرده اند و در گفت و گوهااستفاده می کنند، دامنه ی مصراع ها و بیت های سعدی که از بخت بلند استفاده ی همه گانی و مردمی برخوردار شده دراز است، این امتیاز "مردم محبوبی" در غزلیات عاشقانه ی سعدی دامنه ی درازتری دارد. در حکایت نخست باب دوم من به این بیت ها که زبانزد شده اند برخوردم، در سعدی شاعر مردمی بودن یکی از چند امتیاز ویژه ی اوست، در این باره بیشتر حرف خواهم زد.خواهی که نباشی پراکنده دلپراکندگان را ز خاطر مهلبه غمخوارگی چون سرانگشت مننخارد کس اندر جهان پشت منمکن، بر کف دست نه هرچه هستکه فردا به دندان بری پشت دستدرون فروماندگان شاد کنز روز فروماندگی یاد کناگر هوشمندی به معنی گرایکه معنی بماند ز صورت بجایکه را دانش وجود و تقوی نبودبه صورت درش هیچ معنی نبودکسی خسبد آسوده در زیر گلکه خسبند از او مردم آسوده دلغم خویش در زندگی خور که خویشبه مرده نپردازد از حرص خویشزر و نعمت اکنون بده کان تستکه بعد از تو بیرون ز فرمان تستخواهی که باشی پراگنده دلپراکندگان را ز خاطر مهلپریشان کن امروز گنجینه چستکه فردا کلیدش نه در دست تستتو با خود ببر توشه خویشتنکه شفقت نیاید ز فرزند و زنکسی گوی دولت ز دنیا بردکه با خود نصیبی به عقبی بردبه غمخوارگی چون سرانگشت مننخارد کس اندر جهان پشت منمکن، بر کف دست نه هرچه هستکه فردا به دندان بری پشت دستبه پوشیدن ستر درویش کوشکه ستر خدایت بود پرده پوشمگردان غریب از درت بی نصیبمبادا که گردی به درها غریببزرگی رساند به محتاج خیرکه ترسد که محتاج گردد به غیربه حال دل خستگان در نگرکه روزی دلی خسته باشی مگردرون فروماندگان شاد کنز روز فروماندگی یاد کننه خواهنده‌ای بر در دیگرانبه شکرانه خواهنده از در مرانو این هم چند نمونه ی دیگر از همین زبانزد ها که تنها در چند صفحه اول باب دوم بوستان دیده می شود.کسی خسبد آسوده در زیر گل که خسبند از او مردم آسوده دل*****درون فرو ماندگان شاد کنز روز فروماندگی یاد کن*****مرا باشد از درد طفلان خبر که در طفلی از سر برفتم پدر*****زیان می کند مرد تفسیر دان که علم و ادب می فروشد به نان*****زر افتاد در دست افسانه گویبرون رفت از آنجا چو زر تازه روی*****بد ونیک را بذل کن سیم و زر که این کسب خیر است ، و آن دفع شر*****به دختر چه خوش گفت بانوی ده که روز نوا برگ سختی بنه *****ببخشای که آنان که مرد حقندخریدار دکان بی رونقند*****جوانمرد اگر راست خواهی ولیستکرم پیشه ی شاه مردان علیست*****یکی را کرم بود و قوت نبودکفافش به قدر مروت نبود*****که سفله خداوند هستی مبادجوانمرد را تنگ دستی مباد*****بچشم اندرش قدر چیزی نبودولیکن به دستش پشیزی نبود*****ببیچارگی راه زندان گرفت که مرغ از قفس رفته نتوان گرفت*****یکی نا توان دیدم از بند ریش خلاصش ندیدم به جز بند خویش*****دل زنده هرگز نگردد هلاک تن زنده دل گر بمیرد چه باک؟*****به قنطار زر بخش کردن ز گنجنباشد چو قیراطی از دسترنج*****برد هر کسی بار در خورد زورگران است پای ملخ پیش مور*****
user_image
کاوه
۱۳۹۳/۰۹/۰۴ - ۱۰:۳۱:۲۴
فکر میکنم در مصرع اول از بیت دوم "جود" درست باشد نه " وجود" ...جود به معنای جوانمردی و بخشش با موضوع شعر ارتباط معنایی بیشتری دارد.
user_image
عنقا
۱۳۹۳/۱۱/۰۶ - ۱۷:۵۸:۱۸
بیت 11 اصلاح شود:به دندان گزی ...
user_image
محمد رضا فاطمی پور
۱۳۹۵/۰۴/۰۸ - ۲۱:۱۶:۴۸
در بیت 15 مصرع دوم آمده است که روزی دلی خسته باشی مگر به نظر بنده بجای جسته باید خسته باشه بنظر میرسه اشتباه تایپی باشه سپاسگذارم.
user_image
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
۱۴۰۱/۱۲/۲۰ - ۰۲:۵۶:۴۹
غمِ خویش(خودت) در زندگی خور که خویش(خویشاوند) به مُرده نپردازد از حرصِ خویش(خودش)