
سعدی
بخش ۷ - حکایت
۱
بزارید وقتی زنی پیش شوی
که دیگر مخر نان ز بقال کوی
۲
به بازار گندمفروشان گرای
که این جوفروشیست گندمنمای
۳
نه از مشتری، کز زحام مگس
به یک هفته رویش ندیدهست کس
۴
بهدلداری آن مرد صاحبنیاز
به زن گفت کای روشناییبساز
۵
به امید ما کلبه اینجا گرفت
نه مردی بوَد نفع از او وا گرفت
۶
ره نیکمردانِ آزاده گیر
چو استادهای دست افتاده گیر
۷
ببخشای کآنان که مرد حقند
خریدار دکان بیرونقند
۸
جوانمرد اگر راست خواهی ولیست
کرم پیشهٔ شاه مردان علیست
تصاویر و صوت



نظرات
عنقا
شاه علی حصاری
احسان
شهروز کبیری
شهروز کبیری
گمنام
۷
کریم محمدی
مرتضی پرورش
محسن
داود
داود
افسانه چراغی
علی بارانی
پاسخ به همسر خود از بقال دفاع نمیکند ، در بیتی میگوید ای روشنایی بساز ... یا ببخشای که انان ... بساز یا ببخشای که گفته شده یعنی حق با تو است و ممکن است دکاندار بخاطر شرایط بد کسب و کار مقداری ارد جو به نان گندم افزوده باشد تا بیشتر سود کند ، ممکن است دیگران از او خرید نکنند ، در واقع همین که مرد به بی رونق بودن دکان او اشاره میکند یعنی بقال فروشنده منصفی نبوده . اما او به همسرش میگوید تو با او بساز و او را ببخش ! ببخشای به چم بخشیدن گناه هست ! زن اگر چه حقیقت را گفته اما بزرگی و منش اخلاقی همسرش بالاتر از اینهاست که بقال را بخاطر چنین چیزی تنبیه کند و روزی از او برگیرد .
عبدالعزیز میرخزیمه