
سعدی
بخش ۸ - حکایت
۱
شنیدم که پیری به راه حجاز
به هر خطوه کردی دو رکعت نماز
۲
چنان گرم رو در طریق خدای
که خار مغیلان نکندی ز پای
۳
به آخر ز وسواس خاطر پریش
پسند آمدش در نظر کار خویش
۴
به تلبیس ابلیس در چاه رفت
که نتوان از این خوب تر راه رفت
۵
گرش رحمت حق نه دریافتی
غرورش سر از جاده برتافتی
۶
یکی هاتف از غیبش آواز داد
که ای نیکبخت مبارک نهاد
۷
مپندار اگر طاعتی کردهای
که نزلی بدین حضرت آوردهای
۸
به احسانی آسوده کردن دلی
به از الف رکعت به هر منزلی
تصاویر و صوت



نظرات
مینا
مینا
مینا
مینا