سعدی

سعدی

بخش ۱۰ - حکایت

۱

یکی در نشابور دانی چه گفت

چو فرزندش از فرض خفتن بخفت؟

۲

توقع مدار ای پسر گر کسی

که بی سعی هرگز به جایی رسی

۳

سمیلان چو می بر نگیرد قدم

وجودی است بی منفعت چون عدم

۴

طمع دار سود و بترس از زیان

که بی بهره باشند فارغ زیان

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 448
شرح بوستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 219

نظرات

user_image
ز
۱۳۹۹/۰۲/۰۶ - ۰۰:۴۲:۰۲
سمیلان یعنی چه؟
user_image
الف رسته
۱۳۹۹/۰۲/۰۷ - ۰۱:۵۰:۰۳
سمیلان = هنگام درویدن گندم و جو بوته‌ای نارسا و بی بار را گویند سمیلان منبع: شرح بوستان دکتر خزائلی
user_image
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
۱۴۰۱/۱۱/۱۹ - ۰۷:۳۹:۱۳
فرضِ خفتن: نماز عشاء  گر کسی: اگر آدم هستی سمیل: آبِ ته حوض که باقی می ماند!, سمیلان جمع سمیل بر می نگیرد قدم: ساکن است و بی حرکت, راکد و بی استفاده