سعدی

سعدی

بخش ۱۳ - حکایت در معنی استیلای عشق بر عقل

۱

یکی پنجهٔ آهنین راست کرد

که با شیر زورآوری خواست کرد

۲

چو شیرش به سرپنجه در خود کشید

دگر زور در پنجه در خود ندید

۳

یکی گفتش آخر چه خسبی چو زن؟

به سرپنجه آهنینش بزن

۴

شنیدم که مسکین در آن زیر گفت

نشاید بدین پنجه با شیر گفت

۵

چو بر عقل دانا شود عشق چیر

همان پنجه آهنین است و شیر

۶

تو در پنجه شیر مرد اوژنی

چه سودت کند پنجهٔ آهنی؟

۷

چو عشق آمد از عقل دیگر مگوی

که در دست چوگان اسیر است گوی

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 450
بوستان سعدی به خط رکن‌الدین مسعود کاشانی مورخ ۱۰۳۹ هجری آگرهٔ هند » تصویر 118
بوستان به خط  بابا شاه بن سلطان علی مورخ ۹۸۹ هجری قمری » تصویر 156
کلیات سعدی نسخهٔ ۱۰۳۴ هجری قمری » تصویر 264
شرح بوستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 221

نظرات

user_image
فرهاد
۱۳۹۵/۰۲/۲۶ - ۲۳:۴۵:۴۰
اوژن در پارسی میانه برابر با کشتن است. شیر مرد اوژن = شیر مرد کش
user_image
سفید
۱۴۰۲/۰۲/۳۰ - ۱۵:۰۶:۴۹
  خیلی زیباست این شعر   تو در پنجه‌ی شیر مرد اوژنی چه سودت کند پنجه‌ی آهنی؟   چو عشق آمد از عقل دیگر مگوی که در دست چوگان اسیر است گوی...