سعدی

سعدی

بخش ۲۴ - حکایت پروانه و صدق محبت او

۱

کسی گفت پروانه را کای حقیر

برو دوستی در خور خویش گیر

۲

رهی رو که بینی طریق رجا

تو و مهر شمع از کجا تا کجا؟

۳

سمندر نه‌ای گرد آتش مگرد

که مردانگی باید آنگه نبرد

۴

ز خورشید پنهان شود موش کور

که جهل است با آهنین پنجه زور

۵

کسی را که دانی که خصم تو اوست

نه از عقل باشد گرفتن به دوست

۶

تو را کس نگوید نکو می‌کنی

که جان در سر کار او می‌کنی

۷

گدایی که از پادشه خواست دخت

قفا خورد و سودای بیهوده پخت

۸

کجا در حساب آرد او چون تو دوست

که روی ملوک و سلاطین در اوست؟

۹

مپندار کاو در چنان مجلسی

مدارا کند با چو تو مفلسی

۱۰

وگر با همه خلق نرمی کند

تو بیچاره‌ای با تو گرمی کند

۱۱

نگه کن که پروانهٔ سوزناک

چه گفت، ای عجب گر بسوزم چه باک؟

۱۲

مرا چون خلیل آتشی در دل است

که پنداری این شعله بر من گل است

۱۳

نه دل دامن دلستان می‌کشد

که مهرش گریبان جان می‌کشد

۱۴

نه خود را بر آتش به خود می‌زنم

که زنجیر شوق است در گردنم

۱۵

مرا همچنان دور بودم که سوخت

نه این دم که آتش به من در فروخت

۱۶

نه آن می‌کند یار در شاهدی

که با او توان گفتن از زاهدی

۱۷

که عیبم کند بر تولای دوست؟

که من راضیم کشته در پای دوست

۱۸

مرا بر تلف حرص دانی چراست؟

چو او هست اگر من نباشم رواست

۱۹

بسوزم که یار پسندیده اوست

که در وی سرایت کند سوز دوست

۲۰

مرا چند گویی که در خورد خویش

حریفی به دست آر همدرد خویش

۲۱

بدان ماند اندرز شوریده حال

که گویی به کژدم گزیده منال

۲۲

کسی را نصیحت مگو ای شگفت

که دانی که در وی نخواهد گرفت

۲۳

ز کف رفته بیچاره‌ای را لگام

نگویند کآهسته ران ای غلام

۲۴

چه نغز آمد این نکته در سندباد

که عشق آتش است ای پسر پند، باد

۲۵

به باد آتش تیز برتر شود

پلنگ از زدن کینه ور تر شود

۲۶

چو نیکت بدیدم بدی می‌کنی

که رویم فرا چون خودی می‌کنی

۲۷

ز خود بهتری جوی و فرصت شمار

که با چون خودی گم کنی روزگار

۲۸

پی چون خودی خودپرستان روند

به کوی خطرناک مستان روند

۲۹

من اول که این کار سر داشتم

دل از سر به یک بار برداشتم

۳۰

سر انداز در عاشقی صادق است

که بدزهره بر خویشتن عاشق است

۳۱

اجل ناگهی در کمینم کشد

همان به که آن نازنینم کشد

۳۲

چو بی شک نبشته‌ست بر سر هلاک

به دست دلارام خوشتر هلاک

۳۳

نه روزی به بیچارگی جان دهی؟

همان به که در پای جانان دهی

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 458
بوستان سعدی به خط رکن‌الدین مسعود کاشانی مورخ ۱۰۳۹ هجری آگرهٔ هند » تصویر 131
بوستان به خط  بابا شاه بن سلطان علی مورخ ۹۸۹ هجری قمری » تصویر 167
شرح بوستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 233

نظرات

user_image
هانیه
۱۳۸۹/۱۲/۲۶ - ۰۷:۰۶:۰۶
با عرض سلام و سپاس به نظر می آید در بیت دوم، مصرع اول، رجا درست باشدرهی رو که بینی طریق رجاتو و مهر شمع از کجا تا کجا؟
user_image
آرمین
۱۳۹۰/۰۱/۱۳ - ۰۳:۱۶:۰۳
سلامبا تشکر بسیار از شما عزیزانفکر می کنم در بیت چهارم کلمه ی "روز" نابجا باشدچرا که قافیه ی مصراع اول "کور" است.
user_image
ریحانه
۱۳۹۰/۱۲/۱۵ - ۰۲:۰۲:۳۹
درودسپاس از این همه تلاش و گذاشتن این شعر اینجاآرمین جان در بیت چهارم واژه زور درست است، هانیه جان شما درست میگویی رجا درست است،شاید اشتباه تایپی باشد.
user_image
نریمان
۱۳۹۶/۰۳/۰۶ - ۰۷:۳۲:۲۸
با آرزوی تندرستی همگان ریحانه بانو بدرستی تصحیح هر دو مورد را ذکر کردند بعد تذکر بجا، فقط چرا اشتباه تایپی را اصلاح نکردند حدسم هجمه نظرات کاربران و حجم کاری زیاد می باشد، که باز هم، دست مریزاد
user_image
نریمان
۱۳۹۶/۰۳/۰۶ - ۰۷:۳۷:۱۱
ولی الان متوجه بازه زمانی شش ساله از درج دو نظر شد که دلیلی بر بی توجهی و کم لطفی دوستان می باشد.
user_image
پ زوم
۱۳۹۶/۰۷/۲۴ - ۱۳:۳۷:۱۹
بیت اول و چهارم رو اصلاح کنید لطفارجا+زور
user_image
حسین بدری
۱۳۹۷/۰۶/۲۳ - ۱۶:۱۱:۳۰
باسلام و سپاس از زحمات مسؤولین سایت وزین گنجور بدون ارجاع به هیچ سند بنظر در مصرع دوم بیت بیست وسوم (آهسته رو) صحیح باشد
user_image
محسن ، ۲
۱۳۹۷/۰۶/۲۴ - ۰۱:۵۷:۴۹
بیت 23:ز کف رفته بیچاره‌ای را لگامنگویند کآهسته ”ران“ ای غلامدر دکلمه درست تلفظ شده است
user_image
سفید
۱۴۰۲/۰۲/۲۳ - ۱۹:۵۳:۴۹
  بسیار زیبا...   مرا همچنان دور بودم که سوخت...  نه این دم که آتش به من در فروخت