سعدی

سعدی

بخش ۲۵ - مخاطبه شمع و پروانه

۱

شبی یاد دارم که چشمم نخفت

شنیدم که پروانه با شمع گفت

۲

که من عاشقم گر بسوزم رواست

تو را گریه و سوز باری چراست؟

۳

بگفت ای هوادار مسکین من

برفت انگبین یار شیرین من

۴

چو شیرینی از من به در می‌رود

چو فرهادم آتش به سر می‌رود

۵

همی گفت و هر لحظه سیلاب درد

فرو می‌دویدش به رخسار زرد

۶

که ای مدعی عشق کار تو نیست

که نه صبر داری نه یارای ایست

۷

تو بگریزی از پیش یک شعله خام

من استاده‌ام تا بسوزم تمام

۸

تو را آتش عشق اگر پر بسوخت

مرا بین که از پای تا سر بسوخت

۹

همه شب در این گفت و گو بود شمع

به دیدار او وقت اصحاب، جمع

۱۰

نرفته ز شب همچنان بهره‌ای

که ناگه بکشتش پریچهره‌ای

۱۱

همی گفت و می‌رفت دودش به سر

که این است پایان عشق، ای پسر

۱۲

اگر عاشقی خواهی آموختن

به کشتن فرج یابی از سوختن

۱۳

مکن گریه بر گور مقتول دوست

برو خرمی کن که مقبول اوست

۱۴

اگر عاشقی سر مشوی از مرض

چو سعدی فرو شوی دست از غرض

۱۵

فدایی ندارد ز مقصود چنگ

و گر بر سرش تیر بارند و سنگ

۱۶

به دریا مرو گفتمت زینهار

وگر می‌روی تن به طوفان سپار

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 460
بوستان سعدی به خط رکن‌الدین مسعود کاشانی مورخ ۱۰۳۹ هجری آگرهٔ هند » تصویر 134
بوستان به خط  بابا شاه بن سلطان علی مورخ ۹۸۹ هجری قمری » تصویر 170
شرح بوستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 235
نادر لنجانی - سعدی - شبی یاد دارم که چشمم نخفت

نظرات

user_image
Kazem
۱۳۸۷/۰۹/۲۷ - ۱۲:۰۷:۳۴
این قطعه را شهرام ناظری به شیوه ای بسیار دل پذیر اجرا شده که با آهنگ معروف «ساقی نامه» توأم است. بعضی از شیفتگان موسیقی وزیری، آن را یکی از برگزیده ترین آهنگهای وی می دانند. تنوعات این قطعه در عبور از ماهور به بیات اصفهان زیباست. موسیقی در مقدمه و خاتمه شاد است.
user_image
shahram
۱۳۸۹/۱۱/۱۶ - ۱۳:۵۳:۳۱
این شعر مناسبی است برای خدا نگهداری به سبک هدایت
user_image
محسن زرگرنژاد
۱۳۹۱/۰۶/۲۶ - ۱۴:۵۱:۳۵
پیام شعر : عشق یعنی پایداری و چشیدن رنج هجران تا آخرین ذره وجود(همچون ایستادگی شمع و که در فراق یارش, عسل, بجز مومی که شمع از آن ساخته شده از او باقی نمانده,تا به آخرین قطره اش می سوزد) نه چون پروانه که به یکباره با خودکشی اش نشان میدهد که تحمل استقامت و صبر را در نه در فراق یار که در وصال یارش را هم ندارد. و این وصف تفاوت مومن با عارف است
user_image
رسول
۱۳۹۲/۰۸/۱۳ - ۰۳:۵۵:۰۱
به دیدار او وقت اصحاب، جمعسلام معنی این مصرع رو نمی فهمم ممنون می شم یکی توضیح بده
user_image
تاوتک
۱۳۹۲/۰۸/۱۳ - ۰۴:۰۷:۵۳
رسول جان وقت که یعنی زمان و زمان حال و جمع هم که اینجا یعنی فراهم آمدن .اما استاد سخن اینجا فرموده یاران به دیدار شمع وقتی خوش خاطری مجموع داشتند .خاطر مجموع هم میشود خاطر آسوده.امروزه هم در مکالمات روزمره میگوییم خیالت جمع یعنی خاطرت آسوده باشد
user_image
تاوتک
۱۳۹۲/۰۸/۱۳ - ۰۴:۴۹:۰۹
سر مشوی از مرض یعنی در پی درمان نباش خیلی زیباست
user_image
سعید
۱۳۹۲/۱۰/۲۶ - ۰۳:۲۹:۲۷
با این که این شعر در کتاب درسی بوده و بارها خواندیم ولی من 15 سال پس از پایان مدرسه به سراغش رفتم و اینبار تازه معنیش را دریافتم و بسیار لذت بردم. خیلی خیلی زیباست هم لفظش و هم معنیش. جا داره که خیلی درباره اش گفتگو بشه.به نظر بنده در عین سادگی که مشخصه کار سعدی است، یک شاهکار در ادبیات پارسی است.آنجا که گفت: من استاده ام تا بسوزم تمام، خیلی در من تاثیر کرد.
user_image
آناهیتا
۱۳۹۳/۰۱/۱۱ - ۲۰:۴۱:۴۴
معنی فدایی ندارد ز مقصود چنگ چیه????
user_image
بینا
۱۳۹۳/۰۲/۰۱ - ۱۹:۲۶:۴۷
"" "فدایی ندارد ز مقصود چنگ" یعنی از بسوی هدف رفتن دست نمی‌کشد.
user_image
امین زاده
۱۳۹۳/۰۲/۰۵ - ۰۳:۵۶:۵۲
زیباست عشق
user_image
NEMAT
۱۳۹۳/۰۶/۲۲ - ۰۴:۰۸:۵۴
الهی به مستان میخانه ات به عقل آفرینان دیوانه اتبه دردی کش لجهٔ کبریا که آمد به شأنش فرود انّمابه درّی که عرش است او را صدف به ساقی کوثر، به شاه نجفالهی به آنان که در تو گمند نهان از دل و دیدهٔ مردمندنگهدار این کشور از چشم بد بکش تو بد اقبال او تا ابدرضی روز محشر علی ساقی است مکن ترک می تا نفس باقی است................................ رضی الدین آرتیمانی
user_image
امیرعباس
۱۳۹۳/۰۷/۱۸ - ۰۹:۵۹:۵۰
"برفت انگبین یار شیرین من"آیا معنی‌ این مصرع این است که قدما از صمغ انگبین شمع می‌ساختند؟ممنون از راهنماییتان
user_image
نازیلا
۱۳۹۳/۰۸/۱۰ - ۲۳:۴۴:۵۳
سلام. لطفا برای بعضی از ابیات که خواندنشان مشکل است ازحرکه گذاری وعلایم دستوری استفاده نمایید.
user_image
نادر
۱۳۹۳/۰۹/۰۴ - ۰۲:۴۰:۴۰
من مصرع دوم بیت دوم رو به این شکل هم دیدم:تو را گریه و سوز و زاری چراست؟
user_image
محسن
۱۳۹۴/۰۵/۲۲ - ۰۵:۰۱:۴۱
به نظر کلمه انگبین در این مصرع معنای داشته باشدبا تشکر
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۰۵/۲۲ - ۱۳:۴۰:۳۹
امیر عباس ،انگبین همان عسل است ، با موم جداشده از عسل شمع هم میتوان ساخت.
user_image
جی ۷
۱۳۹۴/۰۶/۲۰ - ۱۵:۵۹:۰۸
محمد رضا شجریان این شعر رو خوانده در اوج زیبایی
user_image
رضا رحیم پور
۱۳۹۴/۱۲/۲۵ - ۱۵:۱۴:۴۷
با سلام من این شعر رو از دوران مدرسه یادمه این بیت گمونم جا افتاده یا ....همی گفت و در روضه ها می چمیدکزان خار بر من چه گلها دمید
user_image
mosi
۱۳۹۵/۰۱/۳۰ - ۱۰:۴۴:۴۰
بیت 12 به این شکلهمکن گریه بر گور مقتول دوست برو خرمی کن که مقبول اوست
user_image
پیمان
۱۳۹۵/۰۲/۲۰ - ۲۲:۱۳:۳۰
قسمتی از این شعر در آهنگ شمع و پروانه ی استاد شجریان از آلبوم بهار دلکش اومده و با اجرای ایشون واقعا زیباتر شده ولی نمیدونم چرا ناقصه و بعد از "مرا بین که از پای تا سر بسوخت" قطعه ی گرایلی اجرا میشه و بعدش هم پایان آهنگه!
user_image
سید محمد
۱۳۹۵/۰۲/۲۲ - ۱۳:۳۰:۵۱
حالا که صحبت از استاد شجریان است هادی خرسندی تلفنی با آقای شجریان ارتباط برقرار کرده است . هادی خرسندی اطمینان دادند که حال استاد آواز ایران خوب است و در آمریکا در حال سپری کردن دوران بهبودی.این شاعر و طنزپرداز ایرانی در صفحه ی فیس بوک خود در این باره نوشته؛امشب در گفتگوی تلفنی که با استاد شجریان داشتم گفت که آقا رایان هم برای همراهی با پدر، سرش را تیغ انداخته است. خانواده ی سه نفری شجریان در شهر زیبای ساکرامنتو در شمال کالیفرنیا زندگی میکنند و کتی خانم مثل یک بچه از شوهر هنرمندش مراقبت و پذیرایی میکند. (استاد خودش گفت)شجریان گفت که خود را با کارهای منبت کاری و خراطی و ساختن ظریفه های چوبی مشغول کرده است. علی نصیری، رفیق شفیق، ابزار لازم را برای کارگاه کوچک استاد در کنج حیاطشان فراهم ساخته. نصیری چندان شوخ طبع و در این راستا چندان جسور است که امشب تلفنی از من پرسید «تو سرت را نمیتراشی؟» و من به خاطر ارادتی که به او دارم جوابش را ندادم اما جریمه اش کردم که قلم و کاغذ بردارد و این چند بیت بالبداهه و سرضربی مرا بنویسد و به استاد شجریان برساند:علی از من بگو با مرد آوازکه رودرواستی با او ندارمبه غمخواری شریک درد اویمدریغا بهر او دارو ندارموگر خواهم که بفرستم انرژیخودم آنقدرها نیرو ندارمگر از طب قدیم امداد خواهمبه قرآن مجید زالو ندارموگر چون تو به همدردی برآیمنزن طعنه علی جان، مو ندارمفقط روی رفاقت میتوانمبرایش قطعه آوازی بخوانم!،،شوخی ” لیام “ با استاد هادی خرسندی،،علی جان گر که هادی ، جون نداره برای درد او دارو ندارهبه غمخواری شریک درد اویهتوی جیبش دو تا زالو ندارهمیگه با اون همه مو روی کلّشمثال کله ی من مو ندارهبه ولله ِ چاخان کرده علی جان کسی مانند او گیسو ندارهمی ترسه ژستش از سکه بیفتهکه اونوقت قوّت زانو نداره . به این بهانه یادی هم از لیام عزیز شد
user_image
مرتضی
۱۳۹۵/۰۶/۲۳ - ۰۱:۱۷:۴۶
ره این است اگر خواهی آموختنبه کشتن فرج یابی از سوختنراه رهایی از آتش عشق ایسادگی تا پایان عمر است راه رهایی از آتش عشق وصال نیست مرگ است.
user_image
۷
۱۳۹۵/۰۷/۲۹ - ۱۲:۱۴:۰۷
با صدای محمدرضا شجریان: پیوند به وبگاه بیرونیبا صدای شیداآهنگ:مرتضی نی داودپیوند به وبگاه بیرونیزیبا خوانده
user_image
محمد
۱۳۹۵/۱۱/۱۳ - ۱۰:۳۷:۴۸
سبحان الله.خداوند رحمت کند ان بزرگوار.عجب شعر زیبایی گفت
user_image
بیژن
۱۳۹۶/۰۴/۱۵ - ۱۴:۳۵:۱۶
معنی این بیت چیه؟چو شیرینی از من بدر می‌رودچو فرهادم آتش به سر می‌رود
user_image
nabavar
۱۳۹۶/۰۴/۱۵ - ۱۵:۳۶:۲۵
بیژن جان بگفت ای هوادار مسکین منبرفت انگبین یار شیرین منچو شیرینی از من بدر می‌رودچو فرهادم آتش به سر می‌روددر قدیم دو جور شمع معمول بود ، یکی شمع شاهانه که از موم کندوی عسل درست می کردند ، دیگری از پیه حیوانات که بسیار بد بو بوده ، البته قبل ازین شمع های شیمیایی ، یا پارافینی . زمان سعدی شمع هااز موم کندو درست می شده . می گوید : وقتی عسل را { یار و همدم مرا } از من { موم }جدا کرده اند از من شمع ساخته اند و آتش بر سرم نهاده اندیعنی جدایی من از همدمم باعث سوختن من استزنده باشی
user_image
امپرور
۱۳۹۶/۰۵/۰۶ - ۱۰:۰۳:۰۵
سلاماین بیت رو من تو یه نسخه معتبر اینجور دیدم:اگر عاشقی خواهی آموختن به کشتن فرج یابی از سوختنولی فکر کنم درست این باشه:ره این است اگه خواهی آموختن به کشتن فرج یابی از سوختن
user_image
امپرور
۱۳۹۶/۰۵/۰۶ - ۱۰:۰۳:۴۶
ببخشید "اگه" نه منظورم "اگر" بود:ره این است اگر خواهی آموختنبه کشتن فرج یابی از سوختن
user_image
Elena
۱۳۹۶/۰۶/۱۲ - ۲۱:۵۷:۲۸
مکن گریه بر گور مقتول دوستقل الحمدلله که مقبول اوست ممنون میشم اگر دوستان بنویسند معنی این بیت را .
user_image
دل
۱۳۹۶/۰۸/۲۰ - ۰۹:۴۹:۵۶
قل الحمدالله که مقبول اوست رو من تو یه کتاب چاپ قدیمیبرو خرمی کن که مقبول اوست خوندم
user_image
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
۱۳۹۶/۰۸/۲۸ - ۱۶:۱۸:۲۸
سلاممکن گریه بر گور مقتول دوستقل الحمدلله که مقبول اوستبرگور دوست که کشته شده گریه نکن (چون برایش سودی ندارد) بلکه برایش فاتحه بفرست که مورد قبول اوست و به دردش می خورد
user_image
عابد
۱۳۹۶/۱۰/۱۱ - ۱۵:۳۵:۳۴
شاید بتوان شهد وموم را به شمس ومولانا تشبیه نمود که مولانا در فراق شمه عمری سوخت سماع مرد وروشنایی داد انجا که می گویدبرفت انگبین جان شیرن من وو
user_image
عابد
۱۳۹۶/۱۰/۱۱ - ۱۵:۵۹:۵۷
شاید بتوان شهد وموم را به شمس ومولانا تشبیه نمود که مولانا در فراغ شمش عمری سوخت وایستاده سماع کرد ومانند شمع سوخت وروشنایی داد انجا که می گویدبرفت انگبین یارشیرن من وو
user_image
۷
۱۳۹۶/۱۱/۰۲ - ۰۶:۳۶:۱۱
پیوند به وبگاه بیرونیبرای کسانی که به تفسیر علاقه دارند:تفسیر این مخاطبه از زبان غلامحسین ابراهیمی دینانی
user_image
عسگری
۱۳۹۷/۰۶/۰۴ - ۰۷:۲۴:۵۶
به نظر می آید مصرع (چو فرهادم آتش به سر می رود) در بیت چهارم اشاره به داستانی دارد اگر می دانید چه داستانی، توضیح دهید.
user_image
محمد
۱۳۹۷/۱۱/۱۶ - ۱۰:۰۰:۴۲
ابتدا در
پاسخ خانم آناهیتا (با عرض پوزش از خانم یا آقای بینا) در مورد معنی بیت “فدایی ندارد ز مقصود چنگ” عرض میشود: فدایی مترادف محافظ (بادی گارد) امروزیست. شیخ بزرگوار میفرماید محافظ با وجود اینکه مورد حمله با تیر و سنگ(امروزه گلوله) قرار گیرد هرگز ذست از همراهی و محافظت مطلوب خود برنمیدارد و تا پای جان ایستادگی میکند.در مورد خوانش شعر که آقای محمدی تقبل زحمت فرمودند متاسفانه مصرع دوم بیت “مکن گریه بر گور مقتول دوست” اشتباه خوانده میشود.در مصرع دوم “برو” مخفف “برای اوست” و “مقبول” میبایست به سکون ل خوانده شود. معنی مشخص است. شیخ بزرگوار میفرماید برای کسی که در راه معشوق جان داده ناراحت مباش- برای او شادی کن چرا که مقبول نظر معشوق (که میتواند خداوند باشد) قرار گرفتهبا تشکر از شما و وب سایت گرانقدرتان
user_image
محبوبه
۱۳۹۸/۰۱/۲۳ - ۰۲:۱۴:۰۷
با تمام احترام ایشان شعر را بسیار بد میخواند. امیدوارم بعدها توسط شخصی ادیب، با مطالعه بیشتر و صدایی گرم بازخوانی شود.
user_image
محمد ضیا احمدی
۱۳۹۸/۰۲/۱۷ - ۱۵:۵۲:۰۳
با سلام آیا ترجمه این شعر به زبان انگلیسی را دارید یا خیر
user_image
نعمت الله مختاری
۱۳۹۹/۰۲/۱۷ - ۰۰:۴۲:۴۴
با انکه حضرت سعدی در بحر متقارب کمتر سروده است ،بخصوص با مضامین ساقی نامه ای ولی دو مثنوی کوتاه این سخنور بزرگ،در بحر متقارب است و هردو مضامین عشق واقعی و عارفانه را دارند.یکی همین گفتگوی شمع و پروانه است،که گویای عشق راستین است که در تعاریف عارفانه بایدمداومت و ایستادگی را حتی به قیمت فنا داشته باشد ودیگری در سروده ایشان در توصیف فراموشی عشق در قحط سالی دمشق،که نهایتا از ظرافت کلام شیخ این بر داشت میشود که عشق واقعی دربلای سخت خودرا نشان میدهد که چگونه عشق انسان بانسان، توانگری را بیاد بینوا میاندازد.به دو شاه بیت از این دو مثنوی زیبا بسنده میکنم:ترا اتش عشق اگر پر بسوخت. مرا بین که از پای تا سر بسوختو دیگری:من از بینوایی نیم روی زرد. غم بینوایان رخم زرد کردجان کلام در این است که علیرغم ان همه مفاهیم عارفانه وقتی به نتیجه گیری کلام میرسد انرا بفهم خواننده وا نمی نهد و صراحتا و همه کس فهم انرا بیان میکند.
user_image
آرین زرتاری
۱۳۹۹/۰۶/۱۷ - ۰۰:۴۶:۲۶
قمر الملوک وزیری برای اولین بار این شعر زیبا را خوانده است .
user_image
سفید
۱۴۰۰/۰۳/۲۷ - ۱۷:۰۷:۴۸
  تو بگریزی از پیش یک شعله خام من استاده‌ام تا بسوزم تمام  
user_image
پوریا بهارلو
۱۴۰۲/۰۱/۰۷ - ۱۲:۴۷:۲۷
مبین تابش و مجلس افروزی‌امتپش بین و سیلاب دلسوزی‌ام چو سعدی که بیرونش افروخته‌ستورش اندرون بنگری سوخته‌ست
user_image
فاطمه یاوری
۱۴۰۲/۰۲/۰۵ - ۱۷:۳۶:۰۹
که ای مدعی عشق کار تو نیست که نه صبر داری نه یارای ایست....
user_image
حمزه حکمی ثابت
۱۴۰۲/۰۲/۲۹ - ۱۸:۴۷:۰۷
فدایی ندارد ز مقصود چنگ/ وگر بر سرش تیر بارند و سنگ.  می تونه اشاره ی غریبی داشته باشه به فاجعه کربلا و منظور از «فدایی» امام حسینه که با وجود اینکه بر سرش تیر باریدند و سنگ، باز از معبود و مقصود خودش دست برنداشت.    
user_image
سیدزانیار شهیدی
۱۴۰۳/۰۶/۰۵ - ۲۱:۴۶:۳۸
چه زیبا عاشقی از زبان پروانه و شمع گفته ! منظور کلی شاعر در وادی عرفان است که پی عشق روی میسوزی اگر عشقت خالص به او نباشد و گرفتار بلا میشوی همچون بیشتر عرفا و شعرا  هرچند خودشون سوختن دوست دارن ، البته جریان قماربازی که میبازه و میگه ...! عاقلان دانند که رسم عاشقی فقط در وصف اویست و بس ! بقول حافظ که رنجور میگه : اگر از احوال ما مخ بچگان با خبر شوند خرقه عارفی نستانند به هیچ خودم کردمش هیچ  شیخ اجل همه اشعارش اینگونه است ولی کو خردمندی که بفهمد چی گفته ، همش پی فعولتن فاعلتن بحر متقارن و ...! درک کنید چی میگه ولی لازمش وادی عشقبازی عرفانیست که خیلی هم خطرناک و بقول شیخ اجل سلسله موی دوست حلقه دام بلاست هرکه در این حلقه نیست فارغ ازاین ماجراست