سعدی

سعدی

بخش ۱۲ - حکایت معروف کرخی و مسافر رنجور

۱

کسی راه معروف کرخی بجست

که بنهاد معروفی از سر نخست

۲

شنیدم که مهمانش آمد یکی

ز بیماریش تا به مرگ اندکی

۳

سرش موی و رویش صفا ریخته

به موییش جان در تن آویخته

۴

شب آنجا بیفکند و بالش نهاد

روان دست در بانگ و نالش نهاد

۵

نه خوابش گرفتی شبان یک نفس

نه از دست فریاد او خواب کس

۶

نهادی پریشان و طبعی درشت

نمی‌مرد و خلقی به حجت بکشت

۷

ز فریاد و نالیدن و خفت و خیز

گرفتند از او خلق راه گریز

۸

ز دیار مردم در آن بقعه کس

همان ناتوان ماند و معروف و بس

۹

شنیدم که شبها ز خدمت نخفت

چو مردان میان بست و کرد آنچه گفت

۱۰

شبی بر سرش لشکر آورد خواب

که چند آورد مرد ناخفته تاب؟

۱۱

به یک دم که چشمانش خفتن گرفت

مسافر پراکنده گفتن گرفت

۱۲

که لعنت بر این نسل ناپاک باد

که نامند و ناموس و زرقند و باد

۱۳

پلید اعتقادان پاکیزه پوش

فریبندهٔ پارسایی فروش

۱۴

چه داند لت انبانی از خواب مست

که بیچاره‌ای دیده بر هم نبست؟

۱۵

سخنهای منکر به معروف گفت

که یک دم چرا غافل از وی بخفت

۱۶

فرو خورد شیخ این حدیث از کرم

شنیدند پوشیدگان حرم

۱۷

یکی گفت معروف را در نهفت

شنیدی که درویش نالان چه گفت؟

۱۸

برو زاین سپس گو سر خویش گیر

گرانی مکن جای دیگر بمیر

۱۹

نکویی و رحمت به جای خود است

ولی با بدان نیکمردی بد است

۲۰

سر سفله را گرد بالش منه

سر مردم آزار بر سنگ به

۲۱

مکن با بدان نیکی ای نیکبخت

که در شوره نادان نشاند درخت

۲۲

نگویم مراعات مردم مکن

کرم پیش نامردمان گم مکن

۲۳

به اخلاق نرمی مکن با درشت

که سگ را نمالند چون گربه پشت

۲۴

گر انصاف خواهی سگ حق شناس

به سیرت به از مردم ناسپاس

۲۵

به برفاب رحمت مکن بر خسیس

چو کردی مکافات بر یخ نویس

۲۶

ندیدم چنین پیچ بر پیچ کس

مکن هیچ رحمت بر این هیچ کس

۲۷

بخندید و گفت ای دلارام جفت

پریشان مشو زاین پریشان که گفت

۲۸

گر از ناخوشی کرد بر من خروش

مرا ناخوش از وی خوش آمد به گوش

۲۹

جفای چنین کس نباید شنود

که نتواند از بی‌قراری غنود

۳۰

چو خود را قوی حال بینی و خوش

به شکرانه بار ضعیفان بکش

۳۱

اگر خود همین صورتی چون طلسم

بمیری و اسمت بمیرد چو جسم

۳۲

وگر پرورانی درخت کرم

بر نیکنامی خوری لاجرم

۳۳

نبینی که در کرخ تربت بسی است

به جز گور معروف، معروف نیست

۳۴

به دولت کسانی سر افراختند

که تاج تکبر بینداختند

۳۵

تکبر کند مرد حشمت پرست

نداند که حشمت به حلم اندر است

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 476
بوستان سعدی به خط رکن‌الدین مسعود کاشانی مورخ ۱۰۳۹ هجری آگرهٔ هند » تصویر 198
بوستان به خط  بابا شاه بن سلطان علی مورخ ۹۸۹ هجری قمری » تصویر 193
شرح بوستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 257

نظرات

user_image
راد
۱۳۸۷/۱۲/۱۳ - ۰۱:۴۷:۵۷
مکن با بدان نیکی ای نیکبختکه در "شوره زاران" نشاند درخت صحیح می باشد.
پاسخ: «که در شوره نادان نشاند درخت» هم از نظر معنایی درست به نظر می‏رسد، فعلاً به استناد نظر شما پیشنهاد شما جایگزین شد.
user_image
مجید
۱۳۹۱/۰۲/۱۱ - ۰۲:۴۱:۱۴
همان اولی کاملا درست است.چون اینجوری معنی رو میرسونه که هرکی بدی کنه نادان است و نادان کارهای نامعقول انجام میدهد.
user_image
رشید
۱۳۹۴/۰۵/۲۹ - ۱۱:۰۴:۱۹
سلام به نظر من همان اولی درست تر است. احتمالا واژه 'نشاند' معادل 'ننشانند' بوده است اما بخاطر وزن شعر تغییر یافته است. چون در حال نصیحت کردن است و می گوید ' نیکی به بدان مثل کاشتن یک درخت در شوره زار است' یعنی تخم افکندن بود بر شوره خاک.با تشکر از پدید آوران سایت زیبای گنجور
user_image
روفیا
۱۳۹۵/۰۶/۲۰ - ۱۲:۵۲:۲۲
کسی راه معروف کرخی بجستکه بنهاد معروفی از سر نخستآیا معروف کرخی نام کسی بوده است یا مقصود شاعر از معروف نیکنام است؟آیا می خواهد بگوید کسی راه خوشنام فردی به نام کرخی را یافت که فکر نیکنامی از سر بدر کرد؟؟از بیت:نبینی که در کرخ تربت بسی استبجز گور معروف، معروف نیستچنین بر می آید که معروف اسم خاص است، شاید هم سعدی هر دو معنا را در نظر داشته است! بهر حال اگر معنای نیکنام را بر آن روا داریم با این ابیات مولانا سازگار است :هر کجا دردی دوا آنجا رودهر کجا فقری نوا آنجا رودهر کجا مشکل جواب آنجا رودهر کجا کشتیست آب آنجا رودآب کم جو تشنگی آور بدستتا بجوشد آبت از بالا و پستاین مطلب در آموزه های بودایی و سایر مکاتب شرقی نیز امری آشناست که رها کردن آرزوی شادکامی و سپردن خود به نیروهای عظیم هستی لمس شادکامی را محتمل تر خواهد کرد.
user_image
گمنام-۱
۱۳۹۵/۰۶/۲۰ - ۱۳:۰۶:۵۲
روفیای گرامیمعروف کرخی به گمانم زاهدی راستین و صوفیی صافی بوده است، اهل کرخ بغداد که می گویند به دستور شاپور دوم ساخته شده بوده است. آنکس که به راه معروف کرخی میرود، در بر شهرت و نام می بندد.و در کرخ گورهای بسیاراست، معروف اما گور معروف است! سعدی است استاد سخن، جادوگر کلام و با درودها
user_image
روفیا
۱۳۹۵/۰۶/۲۰ - ۱۳:۵۰:۲۴
شاد شدم!این پرسش چند سال ذهن مرا به خود مشغول کرده بود، سپاسگزارم دوست جان.
user_image
روفیا
۱۳۹۵/۰۶/۲۰ - ۱۳:۵۷:۰۵
گمنام_1 عزیزو به گمانم معنای بیت نخست چنین باشد :کسی راه معروف کرخی ( نیکنامی ) را پیدا کرد که چون معروف کرخی سودای نام از سر بدر کرد
user_image
گمنام-۱
۱۳۹۵/۰۶/۲۰ - ۱۴:۰۹:۳۰
روفیای گرامی، به قول معروف " آی لایک ایت !" دوست جان، می بینید، زیبایی های زبانی را میتوان ساخت. دوست عزیز ، رفیق گرامی ، هتا گمنام جان ! دوست جان تازه است و بسیار زیبا . دوست جان!
user_image
مهناز ، س
۱۳۹۵/۰۶/۲۰ - ۱۵:۴۲:۲۰
بسیار زیبا و دلنشیندوست جانبه جای تکرار : همدمم ، مونسم ، رفیقم ، یارم ، همرهم ، همزبانم و عزیزم ، چه دلنواز است بگوئیم ” دوست جانم “مانا باشی دوست جانم
user_image
nabavar
۱۳۹۵/۰۶/۲۰ - ۱۵:۴۷:۴۲
موافقمدوست جان دوست جانم چه خوش آهنگپایدار باشید
user_image
گمنام-۱
۱۳۹۵/۰۶/۲۱ - ۰۳:۱۰:۴۳
دوست جان، آری فراتر از یار، همدم ، همسر ، همسفر دوست هم پیاله، هم پیمان، همراه است دوست آفتاب است، آزادی است، رهایی از خویش استبود شدن است، ماندگاری است، پایندگیپاینده و ماندگار ، تندرست و شادکام بوید
user_image
۷
۱۳۹۵/۰۶/۲۶ - ۱۰:۲۰:۳۸
معروف بن فیروزان مکنی به ابو محفوظ و لقبش کرخی اشاره به ناحیه کرخ در بغداد که زادبوم اوست .از ابراهیم اطرش نقل شده است که : روزی شیخ معروف کرخی در بغداد کنار دجله نشسته بود ، در آن زمان جوانانی نشسته بر زورق از جلوی ما میگذشتند و ابزار لهو و لعب مینواختند و شراب مینوشیدند . یاران شیخ به او گفتند ، آیا نمی بینی که آنها بر روی این آب در حال معصیتند؟ بر علیه آنان دعائی کن . شیخ نیز دست خود را به سوی آسمان برد و گفت : " الهی و سیدی از تو میخواهم که آنان را در بهشت شاد کنی ، همانطور که در دنیا شاد کردی " . اصحاب گفتند مگر به تو نگفتیم که بر علیه آنان دعا کن ؟ چرا به نفع آنان دعا کردی ؟ ایشان فرمود : " اگر خدا آنان را در آخرت شاد کند به این معناست که کاری میکند تا در دنیا توبه کنند و دیگر باعث آزار شما نشوند " .
user_image
روفیا
۱۳۹۵/۰۷/۰۶ - ۰۳:۴۲:۳۱
چو خود را قوی حال بینی و خوشبه شکرانه بار ضعیفان بکشاین هم زکوه شادی و قدرت است، اگرچه کسی که براستی خوش است نیازی ندارد به او بگویند در تولید شادی برای دیگران تلاش کند، شادی خود به خود از وی ساطع می گردد، این شادی هایی که ما از تقسیم آن با دیگران واهمه داریم شادی های عرضی هستند، شادیم که تندرستیم،شادیم که ثروتمندیم، شادیم که جوان، زیباو قدرتمندیم، لیک در دل نیک میدانیم که همه را روزگار از ما خواهد ستاند، ازینروست که در تقسیم آن احساس امنیت نمی کنیم، ورود در عالم شادی جوهری می باید تا بتوان این سفارش سعدی را پیشه کرد.
user_image
جوان خام(حسام)
۱۳۹۵/۰۷/۰۶ - ۱۶:۱۵:۱۲
بانو روفیا شاید جوهره ی آن عشق است عشق به انسان ها و انسانیت ، عشق به خدا و هستی و ....چه خوب است بیشتر کارهایمان بر اساس عشقمان انجام دهیم(به اصطلاح عشقی باشیم :D )خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودشبنماند هیچش الا هوس قمار دیگربانو میخواهم ازتون تشکر کنم من تقریبا تمام نظرات شما را جستجو و دنبال میکنم و بسیاری از آنها سر نخی میشود و من را وادار به مطالعه و تفکر بیشتر میکند بی نهایت متشکرم.پوزش میطلبم از گنجور . تمام کاربران گنجور...
user_image
روفیا
۱۳۹۵/۰۷/۰۷ - ۰۲:۰۶:۱۲
That's it درست می فرمایید حسام عزیزگمان نمیکنم بشر هنوز تجربه ای شیرین تر از عشق یافته باشد، بشر شهرت و پول و قدرت را نیز برای عشق می خواهد، خبر خوب اینست که تنها کالای نقد جهان عشق است و ما برای عشق ورزی نیاز نداریم بیل گیتس، اوباما، ادیسون، یا افلاطون باشیم وقتی می توانیم به آسانی لبخند زدن مرتبه ای از عشق را تجربه کنیم! خوشحالم که سرنخ را گرفتید،من همین را میخواستم، هر چند انتهایش معلوم نباشد کجاست،خدا را شکر که سرش پیداست!
user_image
روفیا
۱۳۹۶/۰۵/۰۱ - ۰۱:۵۷:۰۰
دوست جان هادرود میگویند روزی کسی نامه ای برای اینشتاین به این آدرس فرستاد :جهان، اینشتاین!پستچی هم از آنجا که می دانست جهان تنها یک اینشتاین به خود دیده است آنرا صاف به در منزل او برد. اینشتاین پس از دیدن آدرس گیرنده با شعف کودکانه ای نزد همسرش رفت و گفت ببین این پستچی ها چقدر باهوش اند که با این آدرس ناقص مرا پیدا کرده اند!کسی راه معروف کرخی بجست که بنهاد معروفی از سر نخستکسانی که به شهرت به معنای واقعی کلمه رسیده اند اصلا ایده ای راجع به شهرت نداشته اند.اینشتاین اصلا نمی دانست چقدر مشهور است. اساسا به نظر می رسید این شهرت یا داشتن و نداشتن آن هیچ بخشی از ذهن او را اشغال نکرده بود! چه بسا قدرت و ثروت نیز چونان شهرت باشند! وقتی خودت را برایشان بگیری و به آنها دهن کجی کنی که من اصلا نیازی به شما ندارم، تازه به دست و پایت میفتند که نه تو را به خدا، بیا ما را بگیر! راستی آدمی که تشنه قدرت نیست قدرتمند است، و هم او که زبونانه به دنبال ثروت نمی دود ثروتمند!
user_image
روفیا
۱۳۹۶/۰۵/۰۱ - ۰۲:۱۶:۵۱
گر از اندیشه تو گل گذرد گل باشیور بلبل بیقرار، بلبل باشیتو جزئی وحق کل است ،اگر روزی چنداندیشه کل پیشه کنی ، کل باشیظاهرا به نظر می رسد تناقضی میان این دو بیت و بیت :کسی راه معروف کرخی بجست که بنهاد معروفی از سر نخست وجود دارد. اولی می گوید اگر چیزی را طلب کنی همان می شوی، دومی می گوید اگر چیزی را رها کنی بدان دست می یابی! ولی چنین نیست، هر دو گویای این حقیقت اند که اگر سوداهای جزیی مانند سودای گل، سودای بلبل و سودای شهرت و ثروت و قدرت را رها کنی و تنها در جستجوی حقیقت کل باشی و سودای کل در سر بپرورانی به همان کل دست می یابی که همه مطلوب ها را در درون خود یکجا دارد! اگر هم دست نیابی همین که خواهان مرتبه بالاتری هستی قدر و اندازه تو بالاتر است. داغ بلندان طلب ای هوشمند تا شوی از داغ بلندان بلند
user_image
نادر..
۱۳۹۶/۰۵/۰۲ - ۱۰:۵۱:۳۰
درود بر دوستان گل اندیشهروفیا جان، بسیار زیبا..و به گمانم "ز اندیشه ات ار گل گذرد، گل باشی" ..
user_image
روفیا
۱۳۹۶/۰۵/۰۳ - ۰۵:۱۳:۲۲
درود نادر جانبه نظر خودم هم آن نیم بیت نا خوش آهنگ است. ممکن است نادرست باشد؟ از جامیست.
user_image
نادر..
۱۳۹۶/۰۵/۰۳ - ۰۹:۴۶:۵۲
روفیا جانجست و جویی کردم که حاصلش این بود:گر در دل تو گل گذرد، گل باشیور بلبل بی قرار، بلبل باشیتو جزوی و حق کل است، گر روزی چنداندیشه کل پیشه کنی،کل باشیچه خوش است "باور داشتن" ..
user_image
حسین
۱۳۹۸/۱۲/۲۵ - ۱۰:۰۴:۰۵
آیا در تعبیر بیت اول ( کسی راه معروف کرخی بجست که بنهاد معروفی از سر نخست) می تونیم بگیم تمام کسانی که مانند بسیار انسان های دیگر، راه معروف کرخی و سستی و تنبلی پیشه کردند اول از همه معروف بودن و شهرت یا از همان آرزو های خودشان دست کشیده اند؟
user_image
حمیدرضا
۱۴۰۳/۰۶/۰۴ - ۰۳:۴۷:۳۰
آقای مجید سلیمانی ذیل نوشته‌ای حذف شده در کانال تلگرام کاریز اشاره کرده‌اند که «معروفی» نام نوعی کلاه صوفیانه است که به این ترتیب شاید بتوان آن را در این بیت ایهام بین این معنی و معنی شهرت و معروفیت در نظر گرفت. نقل قول از آقای سلیمانی:   در ترجمهٔ غزل: باز بنفشه رسید، جانب سوسن دو تایافته معروفیی هر طرفی صوفیی / دست‌زنان چون چنار رقص‌کنان چون صبا De tous les côtés un soufi, Prend la main d’un homme célèbre, (p 33) چنین ترجمه شده که «هر صوفی‌ای دست مرد مشهوری را گرفته است»، حال آن که صفت شهرت، در ترجمهٔ «معروفی» اینجا مناسبتی ندارد. معروفی نوعی کلاه صوفیانه است، چنان که سعدی هم در بوستان گوید:کسی راهِ معروف کرخی بجُست / که بنهاد معروفی از سر نخستاینجا هم اشاره به سرمستی صوفیان است که دست‌زنان و رقص‌کنان هر سو می‌گردند و دستار و کلاهشان از سر افتاده است.  پایان نقل قول. انواع دیگر کلاه‌های صوفیانه به نقل از کانال تلگرام ویراستار (آقای حسین جاوید):