
سعدی
بخش ۱۵ - حکایت در محرومی خویشتن بینان
۱
یکی در نجوم اندکی دست داشت
ولی از تکبر سری مست داشت
۲
بر کوشیار آمد از راه دور
دلی پر ارادت، سری پر غرور
۳
خردمند از او دیده بردوختی
یکی حرف در وی نیاموختی
۴
چو بی بهره عزم سفر کرد باز
بدو گفت دانای گردن فراز
۵
تو خود را گمان بردهای پر خرد
انائی که پر شد دگر چون برد؟
۶
ز دعوی پری زان تهی میروی
تهی آی تا پر معانی شوی
۷
ز هستی در آفاق سعدی صفت
تهی گرد و باز آی پر معرفت
تصاویر و صوت





نظرات
محمد
کیاسری
رضا
علی عادلفر
محمدرضا
nabavar
ادیب ارسبارانی