سعدی

سعدی

بخش ۱۹ - حکایت زاهد تبریزی

۱

عزیزی در اقصای تبریز بود

که همواره بیدار و شب خیز بود

۲

شبی دید جایی که دزدی کمند

بپیچید و بر طرف بامی فکند

۳

کسان را خبر کرد و آشوب خاست

ز هر جانبی مرد با چوب خاست

۴

چو نامردم آواز مردم شنید

میان خطر جای بودن ندید

۵

نهیبی از آن گیر و دار آمدش

گریز به وقت اختیار آمدش

۶

ز رحمت دل پارسا موم شد

که شب دزد بیچاره محروم شد

۷

به تاریکی از پی فراز آمدش

به راهی دگر پیشباز آمدش

۸

که یارا مرو کآشنای توام

به مردانگی خاک پای توام

۹

ندیدم به مردانگی چون تو کس

که جنگاوری بر دو نوع است و بس

۱۰

یکی پیش خصم آمدن مردوار

دوم جان به در بردن از کارزار

۱۱

بر این هر دو خصلت غلام توام

چه نامی که مولای نام توام؟

۱۲

گرت رای باشد به حکم کرم

به جایی که می‌دانمت ره برم

۱۳

سرایی است کوتاه و در بسته سخت

نپندارم آنجا خداوند رخت

۱۴

کلوخی دو بالای هم بر نهیم

یکی پای بر دوش دیگر نهیم

۱۵

به چندان که در دستت افتد بساز

از آن به که گردی تهیدست باز

۱۶

به دلداری و چاپلوسی و فن

کشیدش سوی خانهٔ خویشتن

۱۷

جوانمرد شبرو فرو داشت دوش

به کتفش برآمد خداوند هوش

۱۸

بغلطاق و دستار و رختی که داشت

ز بالا به دامان او در گذاشت

۱۹

وز آنجا برآورد غوغا که دزد

ثواب ای جوانان و یاری و مزد

۲۰

به در جست از آشوب دزد دغل

دوان، جامهٔ پارسا در بغل

۲۱

دل آسوده شد مرد نیک اعتقاد

که سرگشته‌ای را برآمد مراد

۲۲

خبیثی که بر کس ترحم نکرد

ببخشود بر وی دل نیکمرد

۲۳

عجب ناید از سیرت بخردان

که نیکی کنند از کرم با بدان

۲۴

در اقبال نیکان بدان می‌زیند

وگرچه بدان اهل نیکی نیند

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 484
بوستان سعدی به خط رکن‌الدین مسعود کاشانی مورخ ۱۰۳۹ هجری آگرهٔ هند » تصویر 210
بوستان به خط  بابا شاه بن سلطان علی مورخ ۹۸۹ هجری قمری » تصویر 206
شرح بوستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 268

نظرات

user_image
محمد حسین حسنی شلمانی
۱۳۹۴/۰۲/۲۲ - ۲۳:۴۳:۰۹
بیت ماقبل آخر عجب دارم از جمله بخردان که نیکی کنند از کرم با بدان
user_image
کریم کرداسدی
۱۳۹۵/۱۰/۱۵ - ۱۵:۰۹:۴۱
با یاد و نام خدایکی از مشایخ تبریز در بوستان سعدییادداشت شماره سیزدهم/ محمد طاهری خسروشاهیدر هیچ یک از شرح هایی که بر بوستان نوشته شده، به فردِ مورد نظرِ سعدی در بیتِ؛عزیزی در اقصای تبریز بود که همواره بیدار و شب خیز بود(باب چهارم-حکایت هجدهم)اشاره ای نشده است. بر اساس شواهد و قرائن، نخستین بار مرحوم حافظ حسین کربلایی تبریزی؛ مؤلّفِ کتابِ ارزشمند روضات الجنان و جنّات الجنان به نقل از استادش بدرالدین احمد لاله ای تبریزی(متوفّی 983)، فردِ مورد اشارة سعدی در این بیت را، شیخ ابوبکر بن اسماعیل سلّه باف؛ عارف گمنام اواخرِ سدة ششم و اوایل سدة هفتم هجری آذربایجان معرفی کرده است.دربارة این شیخ ابوبکر سلّه باف، جز یکی ـ دو مورد اطّلاعات پراکنده، دانسته ای در دست نیست.منبع عمدة این اطّلاعات اندک و پراکنده نیز، مقالات شمس و مناقب العارفین احمد افلاکی است. البته با وجود اینکه استاد بدیع-الزّمان فروزانفر،در حاشیة زندگینامة مولوی، متذکّر اشارة فریدون سپهسالار به نام شیخ ابوبکرتبریزی شده است، در رسالة سپهسالار، نامی از شیخ ابوبکر به میان نیامده است.ما در ضمن یک مقاله تحقیقی که ان شاالله به زودی در مجلّه وزین آینة میراث منتشر خواهد شد، ابتدا ردپای شیخ ابوبکر سلّة باف تبریزی را در متون آن عصر بررسی کرده ایم و در ادامه، با تطبیق حالاتِ عرفانی شیخ ابوبکرتبریزی با حکایت بوستان، و بررسی شواهد و قرائنی دیگر، به این نتیجه رسیده ایم که «عزیز» موردِ اشارة سعدی، همین شیخ ابوبکر سلّه باف تبریزی است که ظاهراً شیخ اجل سعدی(علیه الرحمه)در بازگشت از سفر مکّه،که به قصد ملاقات با اباقاخان پسر هلاکو خان مغول به تبریز آمده بود،این حکایت را شنیده است.