سعدی

سعدی

بخش ۲۲ - حکایتِ جُنید و سیرتِ او در تواضع

۱

شنیدم که در دشتِ صنعا جنید

سگی دید برکنده دندانِ صید

۲

ز نیرویِ سر پنجهٔ شیر‌گیر

فرومانده عاجز چو روباهِ پیر

۳

پس از غُرم و آهو گرفتن به پی

لگد خوردی از گوسفندانِ حی

۴

چو مسکین و بی‌طاقتش دید و ریش

بدو داد یک نیمه از زادِ خویش

۵

شنیدم که می‌گفت و خوش می‌گریست

که داند که بهتر ز ما هر دو کیست؟

۶

به ظاهر من امروز از این بهترم

دگر تا چه راند قضا بر سَرم

۷

گرم پایِ ایمان نلغزد ز جای

به سر بر نهم تاجِ عفوِ خدای

۸

وگر کسوتِ معرفت در برم

نماند، به بسیار از این کمترم

۹

که سگ با همه زشت‌نامی چو مُرد

مر او را به دوزخ نخواهند بُرد

۱۰

ره این است سعدی که مردانِ راه

به عزّت نکردند در خود نگاه

۱۱

از‍‍‍‍‍‍‍‍ آن بر ملائک شرف داشتند

که خود را به از سگ نپنداشتند

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 487
بوستان سعدی به خط رکن‌الدین مسعود کاشانی مورخ ۱۰۳۹ هجری آگرهٔ هند » تصویر 214
بوستان به خط  بابا شاه بن سلطان علی مورخ ۹۸۹ هجری قمری » تصویر 210
شرح بوستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 271

نظرات

user_image
سعید
۱۳۹۳/۰۲/۱۳ - ۱۰:۱۷:۵۸
نگاه سعدی خیلی عارفانه و روشن بینانه است. با چنین روحی و اندیشه ای حتما درون آرامی داشته.شعر بسیار زیبایی بود. در همه حکایات سعدی تاکید به فروتنی، بخشندگی و دستگیری از زیر دستان داره که خیلی مورد نیاز امروز ما هم هست.اگر روزی فرزندی داشته باشم حتما با سعدی بزرگش میکنم.
user_image
۷
۱۳۹۶/۰۱/۱۷ - ۰۳:۵۹:۲۲
شنیدم که در دشت صنعا جنیدسگی دید بر کنده دندان صیدجنید بغدادی یا جنید نهاوندی:صوفی‌ بزرگ قرن ‌سوم‌. جنیدبن ‌محمدبن ‌جنید خزّاز قواریری‌ خواجه‌ عبداللّه ‌انصاری‌ لقبِ او را زَجّاجِ خَزّاز آورده.زیرا پدر جنید تاجر شیشه‌ (قَواریر) و خود او تاجرِ ابریشم ‌خام‌ (خَز) بوده ‌است‌، مانند کرخی و بصری و دیگران بسیار اصل او از ایران میباشد و ارادت بسیار به بایزید داشته تا جایی که خود را شاگر او میخواندپس از غرم و آهو گرفتن به پیلگد خوردی از گوسفندان حیغرم=بر وزن فرم: میش کوهی،قوچبز کوهی
user_image
۷
۱۳۹۶/۱۰/۲۱ - ۱۲:۲۲:۳۳
در بیت سوم پی به معنی رد است آهو گرفتن به پی: ردزنی آهو-ردگیری آهوحی: در اینجا به دو معنی است:نخست جانور ماده و دوم ایل و قبیلهمیگوید این سگ زمانی چنان بود که غرم(میش کوهی) و آهوی گربزپا را ردزنی و فراچنگ می آورد ولی آکنون که دندانهایش شکافته و کنده شده لگدخور میشها (گوسپندان ایل)شده است.زمانی جانوران وحشی مانند آهو و میش کوهی را شکار میکرد و اکنون از اهلی ها هم کتک میخورد.
user_image
غزالی
۱۳۹۷/۰۹/۰۸ - ۰۹:۴۶:۴۶
جناب بابک شما نه تنها حضرت مولانا را نفهمیده اید بلکه از شیخ سعدی هم چیزی سرتان نمی شود. چون اگر می دانستید چنین سخن نمی گفتید و می فهمیدید که مسلک هر دو یکیست.شما اگر پیام همین شعر زیبا را درک می کردید چنین فضل نمی فروختید و تحقیر دیگران را جایز نمی شمردید.
user_image
۸
۱۳۹۷/۰۹/۰۸ - ۱۰:۴۲:۴۳
در این که سعدی در میان بزرگان شعر و ادب فارسی نماد واقع گرایی است تردید نیست جناب بلخی اما نمونه روشن مردمانی است که از واقعیت گریخته به مجاز پناه برده اند. و دریغا شمارشان هر رزوز رو به فزونی دارد.
user_image
ناصر
۱۳۹۷/۰۹/۰۸ - ۱۲:۳۰:۵۰
ترسیم زندگی روز مره و اجتماعی را از سعدی بخوانید ، و از مولوی ترسیم دنیای هپروت را
user_image
نادر..
۱۳۹۷/۰۹/۰۸ - ۱۳:۳۸:۲۸
مقایسه! پی در پی مقایسه!اصل فدای حاشیه
user_image
۸
۱۳۹۷/۰۹/۱۰ - ۱۱:۴۹:۳۴
نادر گرامی جان کلام در همین مقایسه است مجاز و واقعیت
user_image
بابک چندم
۱۳۹۷/۰۹/۲۴ - ۱۹:۰۶:۴۶
@ 8 و ناصر و بابکهمین ایراد را بر سعدی هم می توان گرفت که "واقع گرا" نیست و مجاز می گوید و و و...، نمونه:"همه عمر سر برندارم از این خمار مستیکه هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی" ...اما،در بیان خود سعدی می توان حال و احوال شوریده ای چون مولوی را در یافت:"چو شوریدگان می پرستی کنندبه آواز دولاب مستی کنندبه چرخ اندر آیند دولاب وارچو دولاب بر خود بگریند زاربه تسلیم سر در گریبان برندچو طاقت نماند گریبان درند{مکن عیب درویش مدهوش مستکه غرق است از آن می‌زند پا و دستنگویم سماع ای برادر که چیستمگر مستمع را بدانم که کیستجهان پر سماع است و مستی و شورولیکن چه بیند در آیینه کور}...اگر که به سه بیت آخر توجه کنید، سعدی هر شنونده ای را قادر به شنیدن، و دیدن و درک و فهم این سخنان نمی داند...پس ،همچون حافظ پس از خودش، در پرده سخن می گوید...بر خلاف مولوی که بی پرده تر می شورد...
user_image
Gholam Balouch
۱۴۰۰/۰۸/۲۰ - ۱۷:۳۳:۱۰
دوستان در باب تواضع هستیم.