سعدی

سعدی

بخش ۲۴ - حکایتِ صبرِ مردان بر جفا

۱

شنیدم که در خاکِ وَخش از مهان

یکی بود در کنجِ خلوت نهان

۲

مجرّد به معنی نه عارف به دلق

که بیرون کند دستِ حاجت به خلق

۳

سعادت گشاده دری سویِ او

در از دیگران بسته بر رویِ او

۴

زبان‌آوری بی‌خرد سعی کرد

ز شوخی به بد گفتنِ نیک‌مرد

۵

که زنهار از این مکر و دستان و ریو

بجایِ سلیمان نشستن چو دیو

۶

دمادم بشویند چون گربه روی

طمع‌کرده در صیدِ موشانِ کوی

۷

ریاضت‌کِش از بهرِ نام و غرور

که طبلِ تهی را رَوَد بانگ دور

۸

همی‌گفت و خلقی بر او انجمن

بر ایشان تفرّج‌کنان مرد و زن

۹

شنیدم که بگریست دانایِ وخش

که یارب مر این بنده را توبه بخش

۱۰

وگر راست گفت ای خداوندِ پاک

مرا توبه ده تا نگردم هلاک

۱۱

پسند آمد از عیب‌جویِ خودم

که معلومِ من کرد خویِ بدم

۱۲

گر آنی که دشمنت گوید، مرنج

وگر نیستی، گو برو بادسنج

۱۳

اگر ابلهی مشک را گَنده گفت

تو مجموع باش او پراکنده گفت

۱۴

وگر می‌رود در پیاز این سخُن

چنین است گو گَنده‌مغزی مکُن

۱۵

نگیرد خردمندِ روشن‌ضمیر

زبان‌بندِ دشمن ز هنگامه‌گیر

۱۶

نه آیینِ عقل است و رای و خرد

که دانا فریبِ مُشَعبِد خورَد

۱۷

پسِ کارِ خویش آنکه عاقل نِشَست

زبانِ بداندیش بر خود بِبَست

۱۸

تو نیکو‌رَوِش باش تا بدسگال

نیابد به نقصِ تو گفتن مجال

۱۹

چو دشوارت آمد ز دشمن سخُن

نگر تا چه عیبت گرفت آن مکُن

۲۰

جز آن کس ندانم نکو‌گویِ من

که روشن کند بر من آهویِ من

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 488
بوستان سعدی به خط رکن‌الدین مسعود کاشانی مورخ ۱۰۳۹ هجری آگرهٔ هند » تصویر 216
بوستان به خط  بابا شاه بن سلطان علی مورخ ۹۸۹ هجری قمری » تصویر 212
شرح بوستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 273

نظرات

user_image
محسن کوچکی
۱۳۹۱/۰۵/۰۲ - ۰۶:۴۸:۱۴
نکته ای که در این حکایت قابل توجه است استدلال منطقی وتام سعدی و نگرش همه جانبه ی وی در واکنش به عیب جوی است گر آنی که دشمنت گوید مرنج وگر نیستی گو برو باد سنجچو دشوارت آمد ز دشمن سخن نگر تا چه عیبت گرفت آن مکن
user_image
سعید
۱۳۹۱/۱۱/۱۰ - ۱۵:۴۱:۲۲
بیت یکی مانده به آخر:چو "دشوارت" آید... گویا درست باید باشد.
user_image
الهام
۱۳۹۵/۰۹/۰۲ - ۰۱:۳۷:۴۰
براساس نسخه محمد علی فروغی در بیت نهم مصرع دوم واژه بنده به جای شخص آمده شنیدم که بگریست دانای و خشکه یا رب مر این بنده را توبه بخش
user_image
۷
۱۳۹۶/۰۶/۲۰ - ۰۵:۲۰:۰۵
شنیدم که در خاک وخش از مهانیکی بود در کنج خلوت نهانوخش بر وزن پخش در اصل وخشو که رود جیحون یا آمودریا(وخشاب=وخش+آب) از همین واژه است و به معنی بالیدن و افزودنوخش:نام شهری است از ولایت بدخشان و ختلان شهری پهناور است در کرانه آمودریا ،خوش آب و هوا.بَدَخشان امروزی سرزمینی است شامل پاره‌ای از شمال خاوری افغانستان و جنوب خاوری تاجیکستان بدخشان در سروده‌های فارسی‌ به «لعل=لال» خود معروف بوده.بیشتر ساکنان این منطقه را «تاجیکان» تشکیل داده و به زبان دری سخن میرانند. در «بدخشان» تاجیکستان زبان‌های دیگری به نام زبان‌های «پامیری» از خانواده زبان‌های خراسانی هنوز زنده هستند، و مردم به آنها سخن میگویند. عقل جزوی همچو برقست و درخش در درخشی کی توان شد سوی وخشمولویدر نوشته های یونانی به جیجون یا آمودریا اوخسوس(اوکسوس) میگویند که دگرگون شده وخشاب است
user_image
۷
۱۳۹۶/۰۶/۲۰ - ۰۵:۳۲:۳۱
اگر ابلهی مشک را گنده گفتتو مجموع باش او پراگنده گفتوگر می‌رود در پیاز این سخنچنین است گو گنده مغزی مکنگنده مغزیگنده دماغیگنده گوییگنده پرانیهرزه و یاوه بر زبان راندن و درشتی کردن
user_image
بیگانه
۱۳۹۷/۰۹/۲۶ - ۰۳:۵۴:۲۱
بَه!... شاهکاری دیگر از استاد ملک سخن که هر آن چه آموخته، به لطف و عنایت استاد یگانه و حقیقی سخن است...! «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل».
user_image
نونا
۱۳۹۹/۰۹/۲۲ - ۰۰:۴۹:۲۷
آهوی من به معنی عیب من بادسنج کسی که خیال باطل می‌پروراند و هنگامه‌گیر به معنی معرکه‌گیر