سعدی

سعدی

بخش ۴ - حکایت بایزید بسطامی

۱

شنیدم که وقتی سحرگاه عید

ز گرمابه آمد برون بایزید

۲

یکی طشت خاکسترش بی‌خبر

فرو ریختند از سرایی به سر

۳

همی گفت شولیده دستار و موی

کف دست شکرانه مالان به روی

۴

که ای نفس من در خور آتشم

به خاکستری روی در هم کشم؟

۵

بزرگان نکردند در خود نگاه

خدابینی از خویشتن بین مخواه

۶

بزرگی به ناموس و گفتار نیست

بلندی به دعوی و پندار نیست

۷

تواضع سر رفعت افرازدت

تکبر به خاک اندر اندازدت

۸

به گردن فتد سرکش تند خوی

بلندیت باید بلندی مجوی

۹

ز مغرور دنیا ره دین مجوی

خدابینی از خویشتن بین مجوی

۱۰

گرت جاه باید مکن چون خسان

به چشم حقارت نگه در کسان

۱۱

گمان کی برد مردم هوشمند

که در سرگرانی است قدر بلند؟

۱۲

از این نامورتر محلی مجوی

که خوانند خلقت پسندیده خوی

۱۳

نه گر چون تویی بر تو کبر آورد

بزرگش نبینی به چشم خرد؟

۱۴

تو نیز ار تکبر کنی همچنان

نمایی، که پیشت تکبر کنان

۱۵

چو استاده‌ای بر مقامی بلند

بر افتاده گر هوشمندی مخند

۱۶

بسا ایستاده در آمد ز پای

که افتادگانش گرفتند جای

۱۷

گرفتم که خود هستی از عیب پاک

تعنت مکن بر من عیب‌ناک

۱۸

یکی حلقهٔ کعبه دارد به دست

یکی در خراباتی افتاده مست

۱۹

گر آن را بخواند، که نگذاردش؟

ور این را براند، که باز آردش؟

۲۰

نه مستظهر است آن به اعمال خویش

نه این را در توبه بسته‌ست پیش

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 463
بوستان سعدی به خط رکن‌الدین مسعود کاشانی مورخ ۱۰۳۹ هجری آگرهٔ هند » تصویر 137
بوستان سعدی به خط رکن‌الدین مسعود کاشانی مورخ ۱۰۳۹ هجری آگرهٔ هند » تصویر 138
بوستان به خط  بابا شاه بن سلطان علی مورخ ۹۸۹ هجری قمری » تصویر 174
شرح بوستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 240

نظرات

user_image
روفیا
۱۳۹۴/۰۸/۲۱ - ۰۶:۰۰:۵۸
فرو ریختن خاکستر بر سر بایزید بی درنگ او را به یاد آتش می اندازد!!که ای نفس من در خور آتشمز خاکستری روی در هم کشم؟ عارف کسی است که هر پدیده ای او را به یاد خدا می اندازد و زمینه بازگشت او به سوی خدا را فراهم می آورد. و این همان مفهوم حقیقی توبه یا بازگشت به اصل یا return است. تناظر خاکستر به آتش مانند تناظر توبه به دوزخ است. بازگشت به سوی اصل و حق و عدالت و درستی و زیبایی و نیکویی نسبت به زندگی در دوزخ به همان اندازه آسان است که تحمل خاکستر نسبت به آتش! شگفتا از خوی سرکش آدمی که آتش را بر خاکستر برمی گزیند! شگفت آورتر اینکه مسیحیان نیز چهل و شش روز قبل از عید پاک چله روزه دارند که روز نخست آن چهارشنبه خاکستر یا چهارشنبه توبه یا ash Wednesday نام دارد که در آن خاکستر بر پیشانی می مالند. عجیب نیست که آنها نیز شباهت ظریف بین ریختن خاکستر بر سر و حقیقت توبه را دریافته بودند. آیا بنیانگزاران مراسم چهارشنبه خاکستر داستان بایزید سعدی را خوانده بودند یا سعدی مناسبت چهارشنبه خاکستر را می شناخت؟ یا حقیقت واحدی چونان پری بر هر دو تابیده بود؟
user_image
Hamishe bidar
۱۳۹۴/۰۸/۲۳ - ۰۶:۳۶:۱۷
با عرض سلام خدمت خانم روفیا! خاکستر بر سر مالیدن (Asche aufs Haupt streuten) در زبان آلمانی یعنی توبه کردن (Buße tun): این به یاد هبوط حضرت آدم و حوا از بهشت است. به چه نکته ضریفی اشاره فرمودید.با احترام!
user_image
مسعود سعیدی
۱۳۹۴/۰۸/۲۳ - ۱۰:۱۰:۱۳
درودمن نمیدانم سرکار خانم روفیا چطور یکباره آتش را به آتش جهنم ربط دادندکه ای نفس من در خور آتشم میتواند هر آتشی باشداز کجا میدانند بایزید به جهنم اشاره دارد؟ بسیاری از عرفا چه مسلمان و چه غیر مسلمان به بهشت و جهنم اشاره ای ندارندبایزید نیز در اینجا ازگناهکاری خویش شرمسار است و خود را در خور آتش میداند از خطاهای خویش به قول آقای طالقانی بهشت و جهنمی غیر از دراین دنیا وجود نداردزنده باشید
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۰۸/۲۳ - ۱۱:۴۹:۰۲
سلام مسعود گرامیدوزخ از دیدگاه من فضایی نیست تاریک و سوزان مجهز به آتشخانه ها و باربکیو های مدرن با یک خدای منتقم که آن همه انرژی و تکنولوژی را صرف برشته کردن آفریدگانش کند تا به آنها ثابت کند قهار و جبار و مقتدر است. دوزخ فضایی ظاهرا مجازیست که ما در حقیقت ممکن است هم اکنون در آن به سر بریم. شاید نامش را مجازی بنهیم ولی اگر خوب بنگریم از فضای محصور در زمان و مکان حقیقی تر است. بسیار دیده ایم انسان ها در مجلس بزم و شادی دلسوخته و فسرده اند. یا در کلبه ای محقر دلی خرم و سرخوش دارند. مولانا میفرماید :آنک گویند اولیا در که بوندتا ز چشم مردمان پنهان شوندپیش خلق ایشان فراز صد که‌اندگام خود بر چرخ هفتم می‌نهندمگر آدم ها براستی همانجا هستند که جسمشان است؟ ممکن است آدمی در میان جمع باشد ولی در حقیقت در کوه یا اوج آسمان یا قعر دوزخ بسر برد. چه بسیار انسان هایی که در حال معاشقه با کسی در دنیای شگفت انگیز و نامحدود ذهن کس دیگری را مجسم میکنند. ممکن است شما فردی را در اتومبیل با شکوهی ببینید. ظاهرا او باید خوشحال باشد. ولی ممکن است در همان حال او در جهنم سوزان افکار و احساسات و تخیلاتش بسر برد. دوزخی که من از آن نام بردم دوزخی است که خود به عنوان یک بشر از جنس گوشت و خون تجربه اش کردم. نه بیشتر.دوزخ حسد، دوزخ خشم، دوزخ یاس، دوزخ جهل... روح آدمی را بریان میکند... در جایی دیگر مولانا میگوید :نار دوزخ جز که قشر افشار نیستنار را با هیچ مغزی کار نیستمیفرماید آتش دوزخ قشر را میسوزاند. شما قشر نباشید، مغز باشید، از جنس اندیشه و تفکر باشید، با شما کاری نخواهد داشت.
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۰۸/۲۳ - ۱۱:۵۰:۰۰
بیدار گرامیزیباست این وحدت اندیشه ها... نیست؟
user_image
مسعود سعیدی
۱۳۹۴/۰۸/۲۳ - ۱۳:۱۶:۱۸
فاش میگویم و از گفته ی خود دلشادمآنچه عقیده ی بنده بود ، سرکار خانم روفیا، همان است که شما فرمودیدمن به هیچ وجه نمیتوانم به دنیای بعد از مرگ ادیان قانع شوم که برین اعتقاد بسی ایراد دارمولی با مولانا هم عقیده نیستمآتش دوزخ این دنیا ابتدا روح را میسوزاند مگر آتش منقل باشد زنده باشید
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۰۸/۲۳ - ۱۶:۳۷:۵۱
یکی از متکلمین معاصر میگفت وقتی کودکی بیش نبود بیت اول این شعر برایسالها ذهن او را به خود مشغول ساخته بود که این چه کسی بود که سحر گاه عید به همراه یزید از گرمابه بیرون آمده بود!!! ها ها ها...کودک بیچاره با خود فکر می کرد پس فاعل جمله کیست؟
user_image
بیبسواد
۱۳۹۴/۰۸/۲۴ - ۰۵:۲۹:۴۹
شیخ شواهدی از اینکه کسی همراه بایزید بوده است ، به دست نمی دهد!( چون دیگر صوفیان رفیق حجره و گرمابه نداشته است؟؟)ممکن است کسی از آن حوالی میگذشته است و خروج بایزید را از گرمابه دیده است و باقی داستان.و البته این خاکستر بر سری کاملا اتفاقی بوده است و هم ربطی به خاکستر نشینی ندارد.
user_image
Hamishe bidar
۱۳۹۴/۰۸/۲۴ - ۰۵:۳۸:۲۷
با عرض سلام خدمت روفیای گرامی: بله این وحدت اندیشه ها بسیار زیباست. جناب مسعود سعیدی آنچه ادیان گفته اند در باره دوزخ البته ساده گفته شده. آن چیز که بسیاری از ادیان میگویند تجسم افکار در محشر است.ای دریده پوستین یوسفان گرگ برخیزی از این خواب گرانگشته گرگان یک به یک خوهای تو می درانند از غضب اعضای توز آنچه می بافی همه روزه بپوش ز آنچه می کاری همه ساله بنوشگر ز خاری خسته ای، خود کشته ای ور حریر و قز دری، خود رشته ایچون ز دستت زخم بر مظلوم رست آن درختی گشت و ز آن زقوم رستاین سخنهای چو مار و کژدمت مار و کژدم می شود گیرد دمتحشر پر حرص خس مردار خوار صورت خوکی بود روز شمارزانیان را گنده اندام نهان خمر خواران را بود گنده دهانگند مخفی کان به دلها می رسیدگشت اندر حشر محسوس و پدیدبیشه ای آمد وجود آدمی بر حذر شو زین وجود از آدمیظاهر و باطن اگر باشد یکینیست کس را در نجات او شکیدر وجود ما هزاران گرگ و خوکصالح و ناصالح و خوب و خشوکحکم، آن خو راست کان غالبتر استچونکه زر بیش از مس آمد آن زر استسیرتی کاندر وجودت غالب استهم بر آن تصویر، حشرت واجب استبا احترام!
user_image
Hamishe bidar
۱۳۹۴/۰۸/۲۴ - ۰۵:۵۲:۲۱
بیسواد گرامی: ایشان فرمودند:شنیدم که وقتی سحرگاه عیدز گرمابه آمد برون بایزیدآنطور که آن شخص فهمیده این بودهز گرمابه آمد برون با یزیدیعنی:ز گرمابه آمد برون به همراه یزیدحال آن شخص که به همراه یزید بود, که بود؟جالب بود!با احترام!
user_image
مسعود سعیدی
۱۳۹۴/۰۸/۲۴ - ۰۶:۰۵:۵۵
نامش یزید نیست ، بایزید استعرفا معمولاً مریدانی همراه داشته اند
user_image
مسعود سعیدی
۱۳۹۴/۰۸/۲۴ - ۰۶:۰۹:۳۸
تجسم است ، و تجسم را تا حقیقت فاصله بسیارزنده باشید
user_image
مینا
۱۳۹۴/۰۸/۲۴ - ۰۶:۵۸:۲۹
مسعود خان سعیدیسخن نغز و کوتاه و سنجیده گویییکی گوهر ناب سفتی به موییمرا جان به پرواز آمد ز گفتتکه پاکیزه گویی و پاکیزه خویی
user_image
بیبسواد
۱۳۹۴/۰۸/۲۴ - ۰۹:۴۱:۰۲
همیشه بیدار میشود گفت شیخ نخواسته راز یزید را فاش کند که در آن سحرگاه عید با که در گرمابه بوده است! ، یزید از معرکه گریخته و همراه نی نوا را خاکستر بر سر ریخته اند!!!
user_image
Hamishe bidar
۱۳۹۴/۰۸/۲۴ - ۰۹:۵۲:۱۹
دوست عزیز جالبی این نکته که بانو روفیا فرمودند همین بود: بایزید نام آن عارف بزرگ است، ولی آن شخص اینطور فهمیده: با یزیدیعنی به همراه یزید.با=withدر باره حقیقت بفرمایید که حقیقت در نظر شما چیست دوست عزیز؟ موفق باشید!
user_image
مسعود سعیدی
۱۳۹۴/۰۸/۲۴ - ۱۰:۲۵:۳۸
درست است من یزید را در سخن بانو روفیا بایزید خوانده بودم و مقصود ایشان را طور دیگری فهمیدمولی با توضیح شما جالب تر شدمن نیز این شعر سعدی : گاوان و خران بار بردار به زادَمیان مردم آزار را در کلاس دوم ابتداییگاوان و خران باربردار به زاد .. میان مردم آزار ، خوانده بودم و در معنی آن در مانده . حقیقت را هم آن می دانم که تجسم در عمل درآید و ملموس باشد که دوزخ فعلاً همان تجسم است مگر دوزخی که با بانو روفیا هم عقیده امزنده باشید
user_image
Hamishe bidar
۱۳۹۴/۰۸/۲۴ - ۱۳:۲۰:۰۲
دوست عزیز! یقین بدونید که همان که روفیای عزیز گفتند مانند حقیقت است، بهشت و دوزخ در دل ماست. ولی ادیان برای عوام مانند حقیر سخن میگویند و باید چنین بگویند. اگر نیک بنگرید حرف ادیان هم همان است ولی به زبان عوام مانند حقیر. اگر دوزخیان به حال خود آگاه بودند آن آتش جسم سوز را بر آتشی که خود بر خود افروختند قابلتر میداشتند. پیروز باشید دوست گرامی!
user_image
محدث
۱۳۹۴/۰۸/۲۵ - ۱۳:۰۳:۴۳
جهنم.... تجسم محض؟ «مبتدی» ناگشته چون گشتیم یا رب! «منتهی»؟
user_image
محدث
۱۳۹۴/۰۸/۲۵ - ۱۳:۱۷:۴۵
جهنم حقیقتی است چند وجهی و دارای مراتب. ما بیش از یک جهنم داریم و در کنار جهنم های طولی، جهنم های عرضی هم داریم. خب مقولۀ جهنم شناسی واقعا مقوله ای سنگین است و با امثال کمدی الهی و ظواهر قرآن نمی توان حقیقتش را دریافت. بر عکس نظریۀ زیبای استاد گرامی روفیا، جهنم منحصر در توضیح ایشان نیست و جهنم واقعیت خارجی هم دارد. جهنم و دنیای بعد از مرگ که جناب آقا مسعود بر آن «بسی ایراد» دارند(و لیت شعری انه میز بین الایراد الواقعی و الایراد الموهوم؟) حد کمال جهنم و دار اخروی است. در بیانات دینی به ویژه قرآن که مثل سایر کتب آسمانی تحریف نشده است، عمدتا بر برخی جهات محسوس اخرت و از جمله بهشت و جهنم تاکید شده و این به علت انس و حتی درک بیشتر ما با محسوسات دنیوی است. بر عکس عقیدۀ برادر گرامی آقای بیدار جان، ادیان فقط برای عوام سخن نمی گویند.مشکل اینجاست که حتی عقل و خرد جزئی-نه عقل کل- از درک مرگ و برزخ و حشر و نشر و قیامت و آخرت- ناتوان است و در این حیطه ها، همان اشارات ادیان و انبیا و ائمه برای خواص موجود است و توضیحات صریح برای ما عوام.ما انسان های غیر معصوم اگر بخواهیم مقداری بیشتر از اخرت و جهنم و بهشت بدانیم باید به سمت عین الیقین برویم که البته واقعا سخت است. من یک بار یک گوشۀ فوق العاده جزئی از قیامت را نشانم دادند دیدم این کاره نیستم و دمم را روی کولم گذاشتم و بی خیال باقی قضیه شدم اما برخی چون زید حارثه یا افرادی که امام علی در خطبه متقین فرموده در همین دار دنیا، جهنم را دیده اند. در قرآن هم می فرماید:لو تعلمون علم الیقین...لترون الجحیم...با صراحت سخن از دیدن جهنم است آن هم همین حالا و در این دار دنیا. یعنی اینکه جهنم چیزی فراتر از تجسم محض است و قبض های شدید روحی در این دنیا که ما گرفتارش می شویم و می گوییم جهنمی چشیده ام که مپرس، معادل جهنم نیست و جهنم واقعیت ملموس خارجی دارد(و جیء بجهنم) با مراتب خودش در رده های طولی و در رده عرضی هم جهنم عقیده داریم و جهنم اعمال.زیاده گویی شد. خواستم بگویم که منحصر کردن جهنم در تجسم محض به عقیده ی خطای بنده نادرست است.
user_image
محدث
۱۳۹۴/۰۸/۲۵ - ۱۳:۲۴:۰۴
مینا خانممن هر چه نگاه کردم آن توصیفی که پیرامون نظر آقای مسعود سعیدی که نام و فامیلی اش بوی سعادت می دهد(و الاسماء تتنزل من السماء ان شاء الله دربارۀ وی و ما صدق کند) را مطابق واقع نیافتم. خوب است انسان در حیطه هایی که دلیل رهبر راه باید تابع دلیل شود و در مراحل دیگر به تناسب همان مراحل.البته من توبه! کرده بودم که دیگر وارد این بحث ها نشوم و عهد بسته بودم که دیگر لب بسته بمانم و نظر ننویسم، به جز از امشب! و فردا شب و شب های دگر!!!انتونی فلو کتابی دارد با نام Does God Exist که چند سال قبل هم ترجمه به پارسی شده به گمانم با نام کجا دلیل ما را می برد یا دلیل ات کجا می برد یا چیزی شبیه همین. و نام ترجمه ی فارسی که البته من نخوانده امش مرا یاد این بیت زیبای تازی می اندازد:نحن ابناء الدلیل/حبثما مال نمیل[ما دلیل زادگان، هر جا که دلیل روی کند می رویم!]
user_image
محدث
۱۳۹۴/۰۸/۲۵ - ۱۳:۲۶:۲۴
نمی توانم نگویم که دو نقطه ی بسیار روشن نظرات ذیل این شعر، عبارت روفیاست پیرامون یادآوری هر پدیده برای عارف، خدا را و پرسش بیدار از چیستی حقیقت...
user_image
Hamishe bidar
۱۳۹۴/۰۸/۲۵ - ۱۶:۲۹:۳۸
طولی و عرضی یعنی چه؟ با احترام!
user_image
بیبسواد
۱۳۹۴/۰۸/۲۵ - ۱۶:۴۷:۱۶
جناب محدث ،بازهم سلام و اما فرمودید گوشه ای از قیامت را نشانتان داده اند، ممکن است مشاهداتتان را با ما جهنمیان در میان بنهید؟؟ باشد که تا آفتاب از مغرب طلوع نکرده و در توبه باز است به جمع توابین بپیوندیم و از عذاب جهنم های طولی و عرضی و طبقات مختلف آن در امان بمانیم .اجرتان با جرجیس پیامبر.
user_image
مینا
۱۳۹۴/۰۸/۲۵ - ۱۷:۱۸:۵۲
آقا / خانم محدثبرای شما گفته هاو دلایل قرآن و ائمه دین حجت است مبارکتان باشدبرای من هم گفته ها و دلایل آقای مسعود سعیدیاز نوشته های طولانی شما منطقی تر و معقول تر است هرکس از دریچه ی چشم خویش می بیند.
user_image
محدث
۱۳۹۴/۰۸/۲۸ - ۱۰:۲۳:۳۸
بیدار عزیزطولی یعنی جهنم فعلی که ما در وجود خود می توانیم ایجاد کنیم. جهنم بعدی جهنم برزخ و قبر است و جهنم نهایی، یعنی جهنم بعد از قیامت، جهنم آخر است که آن هم حدیثی سلسلهوار دارد. جهنم عرضی هم یعنی جهنم برزخ و جهنم نهایی، هم جهنم عقیده است و هم در عرضش جهنم اعمال.از خصوصیات جهنم عقیده، خلود است ولی کسی که وارد جهنم اعمال شود بالاخره روزی بهشتی می شود. در ضمن همۀ ماها جهنم می رویم حتی ائمۀ اطهار هم، اما فقط برای عبور و از آنجا سیر به سوی بهشت.(هر چند ما به فضل خدا و شفاعت حضرات امید داریم نه به این اعمال چرت و پرت خودمان)
user_image
محدث
۱۳۹۴/۰۸/۲۸ - ۱۰:۲۷:۱۴
بیسواد گرامیاینطور نفرمایید. جهنمی یعنی چه؟ اینکه کدام جهنمی یا غیر جهنمی می شویم به انتهای کار است. فال بد و تطیر نزنید. ان شاء الله ما و شما و بقیۀ گنجوریان همگی در بهشت خواهیم بود و در انجا هم بر سر اشعار ادیبات بزرگمان بحث می کنیم و وقتی به تیجه نرسیدیم سراغ خودشان می رویم. با یک تابلوی در دست شما که مثلا رویش نوشته: پیش به سوی قصر حافظ؛ هر که دارد هوس نقل و نبات بسم الله! :)نقل آن قضیه فایده ای برای شما و ما ندارد. چون این فضای نت رودرو نیست این ها را گاهی می گویم و الا اگر انسان هر شب با ناسوتیان نرد محبت هم ببازد نباید بگوید چه برسد یک صحنه ای که هالییود بهترش را می سازد!!!با احترام
user_image
محدث
۱۳۹۴/۰۸/۲۸ - ۱۰:۲۹:۲۹
نفرین بر من بی سواداصلاحیه:ادیبات=ادیبانرودرو=رودرروهالییود=هالی وودراستی اجر شما دوست گرامی نه با حضرت جرجیس که با نزدیکترین پیغمبر مدفون در محل سکونت شما...
user_image
محدث
۱۳۹۴/۰۸/۲۸ - ۱۰:۳۲:۴۲
خانم مینا گرامیسپاس از نظر شما. متشکرم به خاطر تبریک. دعا کنید لیاقت داشته باشم از این نعمت بی نظیر قرآن و عترت جان مکدرم را روشنایی بدهم. در ضمن حجت بودن قرآن و حدیث، اگر منوط به پشتوانۀ عقلی نباشد دور فلسفی باطل را دارد.از این هم خوشم آمد که چیز معقول تر و منطقی تر را می پسندید. باید هم انسان همین طور باشد. ...به خاطرطولانی بودن نظرهای الکی ام معذرت می خواهم. کلا بد دردی است این تطویل لا طائل.
user_image
Hamishe bidar
۱۳۹۴/۰۸/۲۸ - ۱۲:۰۳:۴۸
جناب محدث عزیز: شما واقعاً فکر می کنید که ما شیعیان با این اعمال نیمبند باید انتظار شفاعت داشته باشیم. از شهید مطهری در باره شیعه سخنی تکان دهنده دیدم که همان را اینجا میگویم: " شهید مطهری می‌گوید شیعه و مردم شیعه جزء قالتاق‌ترین مردمان دنیا هستند. این تعابیر آقای مطهری است. یعنی دروغ می‌گویند، ربا می‌خورند، کلاه هم را بر می‌دارند، اهل روزه و نماز و این‌ها و مس مس و افسردگی و کسالت نفس و.... در عین حال مدعی‌ترین مردم هستند."Link:پیوند به وبگاه بیرونی/ حالا این جمله را غیر از مطهری کسی دیگر جرأت ندارد بگوید. دوست عزیز اینها را ما بد فهمیدیم. مانند من گناهکار باید مواظب باشه که آن بزرگان از او شکایت نکنند.با احترام محدث جان!
user_image
Hamishe bidar
۱۳۹۴/۰۸/۲۸ - ۱۶:۳۰:۰۷
جناب محدث عزیز: شما واقعاً فکر می کنید که ما شیعیان با این اعمال نیمبند باید انتظار شفاعت داشته باشیم.
user_image
Hamishe bidar
۱۳۹۴/۰۸/۲۸ - ۱۶:۳۵:۱۱
Link:پیوند به وبگاه بیرونی/
user_image
محمد
۱۳۹۴/۱۱/۲۲ - ۰۵:۱۱:۰۰
سلام دوستان واقعیتش از مطالب گفته شده خیلی لذت بردم ، مخصوصا که همگی با ادب و نزاکت بیان عقیده شده ( اینو جدی میگم) ، واقعیتش اینکه در قران شرط کافر نبودن را ایمان به خدا و قبول آخرت و روز جزا بیان شده ، و این کار با تعدد فراوان آمده ، از نظر من گفته هایی که از زبان حضرت محمد(ص) و تاییدی که شخصی بنام مولانا روی او میگذارد ، احتمالا به واقعیت نزدیکتر است تا برداشت ذهنی خودم ، من استدلال آقای محدث را بیشتر می پسندم . بیایید قبول کنیم که آن بزرگی و مقامی که در این شعر بطور مثال نسیب شخصی بنام حضرت محمد(ص) شده ، فقط و فقط بخاطر بریدن از منافع شخصی و مقدم شمردن رضای خدا بر منافع و سود خود به دست آمده و لا غیر ، راستی در کل طول زندگی خود شخصی را با این خصلت دیده اید ؟ یا سراغ دارید ؟ یا اصلا هیچ وقت تصور دیدن و پیدا کردن یک چنین شخصی را در آینده میکنید؟ داشتن این خصلت ( مقدم شمردن رضای خدا بر منفعت شخصی) هست که انبیا را یگانه کرده ، به همین سادگی ، هرکسی که مدعیه ، بسم الله ...
user_image
دایم الصلاه!
۱۳۹۵/۰۲/۱۱ - ۰۳:۳۷:۰۶
هر کسی از ظن خود شد یار مناز درون من نجست اسرار منبهشت جز یک دل یگانه و پاک، یا فضایی پاک و پر صمیمیت و محبت - چه فردی، چه خانوادگی و چه اجتماعی - نیست و جهنم درست بالعکس آن است و صد البته اینها "گرمی خاصیتی" هستند و نه "گرمی عاریتی" که به قول مولانا:گرمی عاریتی ندهد اثرگرمی خاصیتی دارد هنربا در نظر گرفتن توانایی محدود عقل و تجسم بشری، اطاله ی باقی مباحث از ظن خویش می تواند مانند "استدلالیون چوبین-پای"، انسان را به وادی سرگردانی و گمراهی سوق دهد. مختصر و مفید ختم می کنم به فرمایش سعدی بزرگوار در خود همین بوستان که یگانه راه رستگاری و رهایی است:به احسانی آسوده کردن دلیبه از الف رکعت به هر منزلی
user_image
۷
۱۳۹۶/۰۱/۱۵ - ۱۶:۳۳:۲۲
شنیدم که وقتی سحرگاه عیدز گرمابه آمد برون بایزیدبایزید:سخنی به از خاموشی نشنیدم و روشنتر از آن چراغی ندیدم