
سعدی
بخش ۹ - حکایت در معنی تواضع نیکمردان
۱
شنیدم که فرزانهای حق پرست
گریبان گرفتش یکی رند مست
۲
از آن تیره دل مرد صافی درون
قفا خورد و سر بر نکرد از سکون
۳
یکی گفتش آخر نه مردی تو نیز؟
تحمل دریغ است از این بی تمیز
۴
شنید این سخن مرد پاکیزه خوی
بدو گفت از این نوع با من مگوی
۵
درد مست نادان گریبان مرد،
که با شیر جنگی سگالد نبرد؟
۶
ز هشیار عاقل نزیبد که دست
زند در گریبان نادان مست
۷
هنرور چنین زندگانی کند
جفا بیند و مهربانی کند
تصاویر و صوت




نظرات
ناشناس
آرمان
پوریا
کیوان پارسائی