سعدی

سعدی

بخش ۱ - سر آغاز

۱

شبی زیت فکرت همی سوختم

چراغ بلاغت می افروختم

۲

پراکنده گویی حدیثم شنید

جز احسنت گفتن طریقی ندید

۳

هم از خبث نوعی در آن درج کرد

که ناچار فریاد خیزد ز درد

۴

که فکرش بلیغ است و رایش بلند

در این شیوهٔ زهد و طامات و پند

۵

نه در خشت و کوپال و گرز گران

که این شیوه ختم است بر دیگران

۶

نداند که ما را سر جنگ نیست

وگر نه مجال سخن تنگ نیست

۷

توانم که تیغ زبان بر کشم

جهانی سخن را قلم در کشم

۸

بیا تا در این شیوه چالش کنیم

سر خصم را سنگ، بالش کنیم

۹

سعادت به بخشایش داورست

نه در چنگ و بازوی زور آورست

۱۰

چو دولت نبخشد سپهر بلند

نیاید به مردانگی در کمند

۱۱

نه سختی رسید از ضعیفی به مور

نه شیران به سرپنجه خوردند و زور

۱۲

چو نتوان بر افلاک دست آختن

ضروری است با گردشش ساختن

۱۳

گرت زندگانی نبشته‌ست دیر

نه مارت گزاید نه شمشیر و شیر

۱۴

وگر در حیاتت نمانده‌ست بهر

چنانت کشد نوشدارو که زهر

۱۵

نه رستم چو پایان روزی بخورد

شغاد از نهادش برآورد گرد؟

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 493
بوستان سعدی به خط رکن‌الدین مسعود کاشانی مورخ ۱۰۳۹ هجری آگرهٔ هند » تصویر 222
بوستان به خط  بابا شاه بن سلطان علی مورخ ۹۸۹ هجری قمری » تصویر 218
شرح بوستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 280

نظرات

user_image
ava
۱۳۸۷/۰۴/۲۵ - ۱۳:۱۷:۵۱
بیت دوم:پراکنده گویی حدیثم شنید.پراگنده گو نوشته شده که در جستجو اشکال ایجاد میکند.
پاسخ: احتمالاً نقل نسخه‌ی چاپی همین بوده باشد (پراگنده به جای پراکنده) که در این صورت جایگزینی آن با صورت امروزی این کلمه صحیح نیست.
user_image
صدرا
۱۳۹۲/۰۸/۰۸ - ۰۹:۵۹:۵۳
در بیت پنجم مقدمه باب :نه در خشت و کوپال و گرز گران به نظر صحیح تر مصراع:(( نه در خود و کوپال و گرز گران)) هست که مراعات نظیر و هم وزن درونی را به مراتب مورد تفقد قرار می دهد.جالب هست بدانیم که پراکنده گو سعدی را با فردوسی قیاس کرده است و این اتهام را بر وی وارد کرده که در حماسه سرایی زبردست نیست و افصح المتکلمین شیخ اجل بلافاصله در ابیات بعد با زبان فردوسی به سراییدن می پردازد:نداند که ما را سر جنگ نیستوگر نه مجال سخن تنگ نیستبیا تا در این شیوه چالش کنیمسر خصم را سنگ بالش کنیم!ادبیات غنایی روی به ادبیات حماسی می آورد و این اوج بلاغت سعدی را تاکید می کندالبته که در ادامه می فرمایند :سعادت به بخشایش داور استنه در زور و بازوی جنگاور استاز نظر شیخ اجل، با تقدیر افلاک نمی توان دست آهیخت.در صورتی که فردوسی تقدیر را هم بر هم می زند:که گوید برو دست رستم ببندنبندد مرا دست چرخ بلندکه گر چرخ گوید مرا کاین نیوشبه گرز گرانش بمالم دو گوشو همچنین حکایت بعدی که قابل قیاس با حماسه سرایی فردوسی نیستدر شعر سه تن پیمبرانندهر چند که لا نبی بعدیاوصاف و قصیده و غزل رافردوسی و انوری و سعدی
user_image
آصف
۱۳۹۷/۱۰/۳۰ - ۲۳:۴۱:۱۲
اینکه جناب صدرا این قسمت از بوستان را از نقاط قوت و سخن آوری حضرت شیخ اجل(علی الرحمه) دانسته اند بایستی عرض کنم که به عکس بسیاری خرده گرفته اند بر جناب ایشان و چنانچه نیک بنگریم هم اشکالات موجهی است و الحق که این شیوه ختم است بر حکیم طوسپس از این ابیات شروع باب پنجم چنین است که : مرا در سپاهان یکی یار بوددر همین نخستین بیت شیخ از کلمه یار استفاده کرده اند که با ادبیات حماسی سنخیتی نداردو اگر گفته شود در شاهنامه هم کلمه یار آمده البته که معنی یار در زمان حکیم طوس با زمان شیخ اجل متفاوت بوده است و همچنین که دوست عزیزمان جناب صدرا اشارت درستی فرمودند این باب از بوستان که یکی از نغز ترین و پر مغز ترین ابواب بوستان است در رضا به تقدیر و خواست حضرت حق است که در حماسه معمولا قهرمانان حماسه به دنبال درافتادن و درپیچیدن با تصمیم آسمانی هستند و رستم هم در ادامه همان بیت مذکور ادامه میدهد که اگر آسمان هم بخواهد من او را به گرز گرام گوشمالی میدهملیکن در اینکه حضرت شیخ جل افصح المتکلمین هست شکی نیست و در سبک خود در ستیغ قله سخن ایستاده است
user_image
محمدرضا
۱۳۹۹/۰۸/۰۲ - ۰۱:۵۹:۵۰
شاید اصطلاح ،،«ذهن سوختن »فعلی از همین زیت سوختن آمده باشد !؟ روغن زیتون را میتوان سوخت اما ذهن را خیر!