سعدی

سعدی

بخش ۱۰ - حکایت کرکس با زغن

۱

چنین گفت پیش زغن کرکسی

که نبود ز من دوربین‌تر کسی

۲

زغن گفت از این در نشاید گذشت

بیا تا چه بینی بر اطراف دشت

۳

شنیدم که مقدار یک روزه راه

بکرد از بلندی به پستی نگاه

۴

چنین گفت دیدم گرت باور است

که یک دانه گندم به هامون بر است

۵

زغن را نماند از تعجب شکیب

ز بالا نهادند سر در نشیب

۶

چو کرکس بر دانه آمد فراز

گره شد بر او پایبندی دراز

۷

ندانست از آن دانه‌ای خوردنش

که دهر افکند دام در گردنش

۸

نه آبستن در بود هر صدف

نه هر بار رامی زند بر هدف

۹

زغن گفت از آن دانه دیدن چه سود

چو بینایی دام خصمت نبود؟

۱۰

شنیدم که می‌گفت و گردن به بند

نباشد حذر با قدر سودمند

۱۱

اجل چون به خونش بر آورد دست

قضا چشم باریک بینش ببست

۱۲

در آبی که پیدا نگردد کنار

غرور شناور نیاید به کار

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 500
بوستان سعدی به خط رکن‌الدین مسعود کاشانی مورخ ۱۰۳۹ هجری آگرهٔ هند » تصویر 233
بوستان به خط  بابا شاه بن سلطان علی مورخ ۹۸۹ هجری قمری » تصویر 229
شرح بوستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 291

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۳/۰۱ - ۰۵:۱۷:۰۶
نخست باید گفت زهی سعدی خوش سخن . دو دیگر اینکه زاغن با زغن فرق دارد زغن مرغکی شکاری است ولی زاغن اروغ می باشد شعری از ابوسلیک گرگانی مانده استاز فرط عطای او زند آز پیوسته ز امتلاء زاغندر جنب علو همتت چرخ ماننده وشم پیش چرخست یکی از چرخ ها پرنده ای شکاری ست و وشم بلدر چین استزهی شکر پارسی
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۳/۰۲ - ۰۴:۳۵:۵۴
شکرستان پارسی برای غورباغه و قورباغه لغت های دیگری هم دارد غوک را همه میدانند ولی ابو لفتح بستی شعری دارد که از نخستین شاعران پارسی گو است و ان این است هر چند که درویش پسر فغ زاید در چشم توانگران همه چغز ایدیعنی بینوا اگر کودکی شاهوار بیاورد هم در چشم توانگران ان چون غوکی می نماید و اینجا چغز یعنی غوک
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۳/۰۲ - ۰۴:۴۴:۱۴
فغ هم که شاهزاده چینی است و نیز بت و فغواره یعنی ساکت و ان بخاطر این است که بتان سخن نمی گویند
user_image
حمیدرضا
۱۳۹۷/۰۹/۱۰ - ۱۰:۵۳:۱۱
مصرع اول بیت هشتم در ضبط قدیمی گنجور (احتمالا مطابق تصحیح غلامحسین یوسفی) اینطور آمده: «ندانست ازان دانه بر خوردنشکه دهر افگند دام در گردنش»در نسخه فروغی به این شکل آمده:«ندانست از آن دانهٔ خوردنشکه دهر افکند دام در گردنش»و در این نسخه عموما کلماتی مانند «دانه‌ای»، «خانه‌ای» و ... به صورت «دانهٔ» و «خانهٔ» آمده است.دوستان در مورد ضبط و معنای صحیح نظری دارند؟
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۹/۱۰ - ۱۴:۵۱:۴۱
برخوردن درست است به معنی بهره مندی و برخورداری است.ندانست دهر بی مروت برای کامجویی اش دام نهاده است.او را که به روزی خود راضی نبود و به دام آز گرفتار آمد.ندانست این بازی دهر است میدهد تا بستاند. "دانه ای خوردنش" زمین بازی دهر را کوچک مینمایاند.
user_image
بابک چندم
۱۳۹۷/۰۹/۱۰ - ۱۶:۰۴:۱۲
حمید رضا محمدی و 7 گرامی،در فرهنگ معین :(عربی) بُر (ر کشیده ، بر وزن دُرّ) =گندم (bor(rبه نظر می آید که دانه را بی همزه و سرهم با بُر، و "ر" و دام را نیز کشیده باید خواند:(دانه بُرر)ندانست از آن دانه بُر(ر) خَوردنشکه دهر افکَنَد دا(ا)م در گَردَنَششاید هم با همزه؟ندانست از آن دانهء بُرّ خوردنشکه اگر چنین باشد، "بُر" در نسخه فروغی از قلم افتاده...
user_image
بابک چندم
۱۳۹۷/۰۹/۱۰ - ۱۶:۰۷:۴۹
ضمناً واژه گندم (گَنتوم در پهلوی) گویا از مصر باستان و به همین شکل گَنتوم آمده (Gantum)
user_image
nabavar
۱۳۹۷/۰۹/۱۰ - ۱۶:۲۸:۱۱
ندانست از آن دانه‌ای خوردنشکه دهر افکند دام در گردنشبیشتر { دانه بَر خوردنش } دیده ام ، ولی دانه ای خوردنش هم به نظر زیبا و بجا می اید بدین مانا : اگر { دانه ای} را یک دانه بگیریم ، می توان گفت : ندانست از آن یک دانه خوردنش ، ولی { دانه بر خوردن } را بیشتر می پسندم
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۹/۱۰ - ۱۷:۲۸:۲۱
ن/دا/نست*/ ا/زان/دا/ن/بر/خر/د/نشفعولن فعولن فعولن فعلندانست از آن دانه‌ برخوردنش:ندانست از آن دانه برخوردنش(است)که دهر افکند دام در گردنش:که دهر در گردنش دام افکند.چنان ساده و روان است که خود گویاست.
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۹/۱۰ - ۱۷:۳۴:۴۴
کافی است برخوردن را برچیدن بگیرید.
user_image
بابک چندم
۱۳۹۷/۰۹/۱۰ - ۲۳:۱۴:۵۰
7 جان دوست عزیز،1-برخور= بهره ور، بهره مندبرخورم،برخوری،برخورَد،برخوریم، برخورید2-برخوردار=بهره مندیبرخوردارم،برخورداری،برخوردار است، برخورداریم، برخوردارید، برخوردارند*3-برخوردن=ملاقات کردن، تصادف کردن دو چیزمعنای بهره ور شدن، بهره مند شدن را "ندارد"، اگر که داشت می باید که داشتیم:برخوردنم،برخوردنت، برخوردنش، برخوردنمان، برخوردنشان، برخوردنتان...که نداریم که، داریم؟ (هیچکدام به معنای بهره ور/مند شدن نیست)دو راه می ماند:1- همانی که از نسخه فروغی در گنجور آمده:با همزه و خوانده شود "ای"2-به جای " بَر" خواندن، "دانه بُر، یا دانهء بُر" خوانده شود که معنای "دانه گندم" سه بیت پیشتر را میدهد، در معنی یک واو هم کم و زیاد از آن ندارد...اگر که اشتباه است بفرمایید اصلاح کنم...محسن 2 گرامی،مانا (از مانستن،مانند بودن) از ماناک پهلوی می آید و معنایش هم همان است= مانند، شبیهاگر که در این راستا استفاده شود، درست است...ولی جایگزینی برای معنی و یعنی نیست، چراکه بار نسبی دارد بر خلاف آن دو کلمه که بارشان مطلق است.متاسفانه در فارسی واژه (ایرانی) مفردی که جایگزین این دو واژه عربی تواند شود، خوب جایش بسیار خالیست...اگر که اشتباه است شما هم بفرمایید که اصلاح کنم...
user_image
بابک چندم
۱۳۹۷/۰۹/۱۰ - ۲۳:۲۶:۲۲
@گنجور و جناب حمید رضااین نوشته که هم رفت در سلول انفرادی، گویا برای خودتان بود؟ نبود؟@7برخوردن= ملاقات کردن، تصادف کردن چه ربط آن با برچیدن؟؟؟
user_image
nabavar
۱۳۹۷/۰۹/۱۱ - ۰۱:۲۵:۱۷
دوست عزیز ” بدین مانا ” = مانند آنکه بگوییمبسیار زیبا و فارسی ست” مانا “ از فرهنگستان حاشیه نویسان درین گستره به نمایش آمد و به دل بعضی نشست و خار چشم {دور از چشم شما و دیگر دوستان }بعضی دیگر شد
user_image
nabavar
۱۳۹۷/۰۹/۱۱ - ۰۱:۳۶:۴۹
تعبیری دیگر:ندانست از آن یک دانه‌ خوردنش استکه دهر افکند دام در گردنش
user_image
nabavar
۱۳۹۷/۰۹/۱۱ - ۰۱:۳۸:۵۵
دانه ای = یک دانه ی ناچیز
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۹/۱۱ - ۰۱:۴۸:۲۷
توضیح شما همه درست اندر درست با نتیجه گیری نادرست نادرست.چهار پنج سطر نخست همان چیزی بود که میخواستم بنویسیم و نوشتید.مگر میشود فعل برخورد(بهره برد) داشته باشیم و مصدر آن برخوردن را نه.جالب اینجاست که دهخدا در بیان برخوردن همین بیت را هم آورده است.تنها این را بیفزایم که برخور را با برخورد اشتباه نگیریم.ریشه برخوردن به معنی بهره بردن واژه برخ به معنی بهره.پاره و بخش و قسمت است.همچنانکه واژه پرکاربرد برخی یعنی پاره ای،بخشی و ...برخ+ور=برخور درست مانند بهره وربا گذشت زمان به ریخت برخور (Barxor) درآمده است و از سوم شخص مفرد آن فعل برخوردن را ساخته اند و.نیز با افرودن دار به برخور واژه برخوردار ساخته شده است.برخوردن:پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۹/۱۱ - ۰۱:۵۱:۱۶
ق مثل قرنطینهتنها بیاورم;پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
ناصر
۱۳۹۷/۰۹/۱۱ - ۰۳:۲۳:۳۶
یک نتیجه گیری ساده کردم ، دیدم { مانا } هم بَدَک نیستمانا = مانند ، شبیه ، همسان ، نظیر ، مثل ،: معنای لغتِ عقل در فارسی چیست؟ = نظیر ، همسان ، مانند و شبیهِ لغت عقل در فارسی چیست؟ = مانایِ لغت عقل در فارسی چیست؟نتیجه: مانا = معنا
user_image
nabavar
۱۳۹۷/۰۹/۱۱ - ۰۷:۱۲:۴۱
مانا از معنا و معنی زیبا تر نیز هستمانا باشی ناصر خان
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۹/۱۱ - ۱۱:۱۴:۴۸
پیشوند "بر" میتواند نشانه پیاپی بودن کار،تأکید و لازم بودن و ... باشد.بررسی،برگذشتن.برچیدن،برکندن،برآمدن،برانگیخته و ... از همین رو برخوردن را میشود پیاپی خوری و دوباره خوردن گرفت که برچیدن و نوک نوک زدن است و دانه دانه خوردن که شتاب در خوردن(آز) را هم نشان میدهد.از همین جهت فکر میکنم سعدی شتاب داشتن مرغ را در خوردن با آوردن برخوردن منظور داشته است یعنی آز در برابر رضا و قناعت از آن دانه برخوردنش:آنگونه که او شتابان میخورد(برمیچید)گرفتار شدنش شگفت نبود یعنی شکم پرستی و آز گرفتارش نمود.
user_image
بابک چندم
۱۳۹۷/۰۹/۱۱ - ۱۱:۱۸:۵۸
دوستان،صلاح ملک خویش خسروان دانند...هدف تنها مشخص کردن سره از ناسره بود و بس...(با سپاس از دکتر ترابی بابت این وام)باری 7 جانبرخور (اسم فاعل)برخورد (اسم مصدر، مصدر مرخم) *** فعل نیست(مرجع: فرهنگ معین)شما از همینجا راه را اشتباه رفته ای، برخورد را آنچه که نیست در نظر می گیری...."برخورد" همانی است که پیشتر آوردم و برابر بهره مند یا بهره ور شدن "نیست". برخوردار، برخورداری، برخوردار شدن یا بودن از برخور می آیند و نه از برخورد.بابت برخ به معنای بهره:بهره مند، بهره ور، بهره دار و... را داریم اما نه برخ مند، برخ ور، برخ دار...***در این غزل خوردنش اشاره به خوردن (او) دارد(خوردن یا فرو دادن طعام) ، نه بهره مند شدن او...ناصر جان،پیشتر توضیح دادم که:مانند، نظیر، شبیه، مثل بار نسبی دارند نه مطلق، نمونه:توپ پینگ پونگ شبیه، مانند، نظیر، مثل توپ فوتبال است، (ولی توپ فوتبال نیست)... می توان آورد توپ پینگ پونگ "مانای" توپ فوتبال است."معنی" بار نزدیک به مطلق دارد: معنی این آن است...آنچه که در پست قبلی در خاطرم نبود :اینکه در فارسی به جای "معنی" می توان از برابر، همتا، هم سنگ ... در مواردی استفاده کرد...محسن جان،خاری در چشم من یکی که نبود، چراکه آری زیباتر است، ولی در جای درست آن...سرت را هم از بابت "هست" و "است" درد نمی آورم...ولی اگر که حقیقتاً کاربرد درست مانا را در نظر داری، به ناصر خان باید گفت:"بی مانا" یی ( یا باشی) ناصر خانبه مانای آنکه : بی نظیر، بی مانند، بی همتایی ناصر خان -> یعنی یه دونه ای (یک دانه ای) ناصرخان...پایا باشید
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۹/۱۱ - ۱۱:۲۴:۲۳
میتواند تک تک دانه ها را خوردن یا برچیدن هم باشد به نشانه وسواس یا وسوسه بسیار و آز
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۹/۱۱ - ۱۱:۳۵:۴۱
دهخدا و سعدی و فعل برخوردن و آنهمه مثال را قبول نداری،اشتباهات خودت را به حساب من میریزی.آقای محمدی سرداور و دوستان کمک اوجان برادر
user_image
علی
۱۳۹۷/۰۹/۱۱ - ۱۲:۳۲:۵۴
به نظر من هم منظور هم برچیدن و هم بهره بردن است که دوست خوبمون 7 به طور دقیق گفت.یک خصلت ناپسندیده ما اینه که هیچ وقت قبول نمیکنیم اشتباه میکنیم و به هزاران توجیه من درآوردی و غرور بیجا گرفتار میشیم.
user_image
ما را همه شب نمی برد خواب
۱۳۹۷/۰۹/۱۱ - ۱۳:۲۴:۰۵
ندانست از آن دانه ای خوردنشکه دهر افکنده دام در گردنشبنده نه واژه شناسم نه زبان شناس , ولی زیبایی این حکایت در همین یک بیت خلاصه شده و معنای بیت در همین _ ای _ استاد سخن به حق برازنده ی سعدی هست , دانه ای = گردنش !گویا گفته که بخاطر یک دانه (ای ) گردنش رو به دام دهر سپرده علی آقا یک خصلت ناپسندیده ی دیگری هم داریم که حتما باید نفر مخالف رو محکوم کنیم
user_image
ما را همه شب نمی برد خواب
۱۳۹۷/۰۹/۱۱ - ۱۳:۳۴:۲۲
عذر بابت حاشیه ی مجدد,منظورم از گویا , واضح و روشن هستش نه برداشت ظاهرا ,و این رو هم اضافه کنم که من بیشتر از این که مشتاق تشویق همفکر خودم باشم مشتاق شنیدن دلایل مخالف هستم , چون ازش یاد می گیرم ...
user_image
بابک چندم
۱۳۹۷/۰۹/۱۱ - ۱۳:۴۱:۴۷
7 جان،دورت بگردم، شما که عالم و آدم را شاهد آوردی یکباره تقاضای ودیو چک (V.A.R) را هم می دادی که کارمان یکسره شود دیگر...من دهخدای پانزده، شانزده جلدی را ندارم، در این نسخ اینترنتی هم اعتباری نمی بینم. شما رجوع به نسخه چاپی می کنی؟"اشتباهات خودم" را هم می توان گفت که به پای شما می زنم، ولی چون بار منفی دارد باید آنرا از حساب شما کم یا کسر کنم ونه آنکه بریزم یا اضافه کنم...باری، بر گردیم سر اصل ماجرابَر به معنای بابت (از برای) در اینجا کارگر است، یعنی که این مرغ فلان فلان شده از بابت (از برای) خوردنش گرفتار شد...اما آن "دانه" کار دست بنده و سرکار و آقای حمید رضا می دهد:اینگونه می شود که: "ندانست از آن دانه که از بابت آن (یا از برای آن) خوردنش"، "از آن" دو بار تکرار می شود که جایز نیست...نمونه هایی که جایز است:ندانست از آن دانه "و" خوردنشندانست از آن دانه "که با" خوردنشندانست از آن دانه "کز" خوردنشندانست از آن دانه خوردنشندانست از آن دانه "ای" خوردنش...اگر شما می توانید "بر" را جایگزینِ: "و" ،"که با" ، یا "کز" و امثالهم کنید مشکل حل شده، من که نمی توانم...در آخر باور کن که "برخوردن" (جدای آنکه به شخص یا اشخاصی بر خوردن است، که اینهم خود جدیدالوجود باشد) برابر برخوردار بودن نیست. برای شما پیشتر توضیح دادم که اگر فعل می بود، در کنار سوم شخص مفرد برای "برخوردنش"باید می داشتیم:برخوردنم، بر خوردنت، بر خوردنمان، برخوردنتان، برخوردنشان....همگی برابر تصادف، یا ملاقات کردنند.شما اینها را در مقام بهره ور، یا بهره مند بودن سراغ داری؟ اگر که: برخوردنم= برخوردارم، برخوردنت= برخورداری، برخوردنمان= برخورداریمان، برخوردنتان=برخورداریتان، برخوردنشان= برخورداریشان را در دهخدا یا فرهنگ و لغتنامه ای دیگر نشان بدهی بی برو و برگرد یک وعده ناهار یا شام را میهمان بنده ای ولو هزینه اش را از راه دور برایت حواله کنم، تازه اگر مایل باشی این علی آقا راهم می توانی همراه کنی، اگر که ایشان هم مایل بودند که چشمم کور هزینه ایشان هم پای من...سراغ داری؟؟؟..علی آقاجان،مسئله را شخصی نکن عزیزِ جان، داریم سعی می کنیم آنرا حل کنیم نه بغرنجتر...پیشنهاد شام یا نهار هم ،گرکه قابل بدانید، خالی بندی نیست و پای این مخلص است...
user_image
بابک چندم
۱۳۹۷/۰۹/۱۱ - ۱۳:۴۴:۴۰
بنده باز رفتم در قرنطینه، تا زمان آزادی بدرود...
user_image
nabavar
۱۳۹۷/۰۹/۱۱ - ۱۵:۰۱:۱۹
بابک جان مانا باشی = ماندگار باشی، پاینده باشی ، زنده باشیداغت رو نبینم هرگزو همچنین شما
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۹/۱۱ - ۱۵:۰۹:۰۰
در پایان "برخوردن" که دوست بزرگوار میفرمایند چنین مصدری نداریم و دلیل آنک در فرهنگ معین نیست(بی خیال دهخدا):تو را زین جهان روز برخوردن استنه هنگام تیمار و پژمردن استفردوسیمی و رامش و زخم چوگان و کاربزرگی و برخوردن از روزگارفردوسیداشتم از شاخ عمر وعدهٔ برخوردنیباد فراقت به باغ برزد و برها ببرداوحدیهمی چون وقت برخوردن درآمدیکی بر سر دگر یک در سرآمدعطار ***هر که را به حرص برخوردن مبتلا کردند زود بود که به آتش شهوت سوخته گردد.(درست مانند همان معنی که پیشتر گفته شد)***عطارتوان به خون دل از سوز عشق برخوردنکه داغ بر جگر لاله زار می باردصائببرخوردن تو باشد از دولت و از نعمت از مجلس شاهانه از لعبت فرخاریمنوچهریکوتاه اینکه برخوردن همان برخورداری است و چه ربطی به برخوردن(تصادف) دارد که تکرار میکنند را ندانستیم.انگار مد شده.اما مراد سعدی در این بیت آنچنانی دانه خوردن (دانه برچیدن)هم بوده است چه بسا بیشتر که پیشتر آمد.ریشه آن هم برخ است.اما مصدرهایی مانند گرفتن و خوردن و حرفی مانند بر از واژگان دامنه دارند و این دو میتواند با هم ترکیبی بسازند که همتراز برخوردن(برخورداری) و دیگر بسیار باشد که در بالا آمد.دانه برخوردنش-دانه برگرفتنش-دانه برچیدنشبرخوردن و برخورداری
user_image
بابک چندم
۱۳۹۷/۰۹/۱۱ - ۱۷:۳۰:۳۳
7 جان،عاقبت "برخوردن" فعل است یا مصدر؟؟؟ از برخور می آید یا برخورد؟پیشتر آورده بودی:"...و از سوم شخص مفرد آن "فعل برخوردن" را ساخته اند"...و در جای دیگر:***"مگر میشود فعل برخورد(بهره برد) داشته باشیم و مصدر آن برخوردن را نه."خودت متوجه می شوی یا نه؟منظورم این نیست که این را گاه فعل و گاه مصدر آوردی...بلکه:شما آورده بودی:1-برخورد+ ن -> برخوردن (بنا بر بیان شما بهره مند شدن و من این را گفتم که یعنی تصادف کردن، ملاقات کردن و نه بهره مند شدن.)حال آنکه :2-برخور + دن -> برخوردن(از برخور می آید و نه برخورد، و همان معنی بهره وری، بهره مندی را دارد)آنچه که من نوشتم این بود که "فعل برخوردن" یعنی ملاقات یا تصادف کردن، و آنکه برابر بهره بردن نیست.( این را در نوشته ای که فعلاً در حبس است هم آوردم و پیشنهادی هم که در آن نوشتم همچنان پابرجاست)فعلاً هم باطری رو به اتمام است، تا بعد...
user_image
ما را همه شب نمی برد خواب
۱۳۹۷/۰۹/۱۲ - ۰۳:۰۹:۰۱
بابک خان واژه شناس توانمندی هستید که بدون فرهنگ لغت چنین اطلاعاتی دارید , امیدوارم اگر کسالتی دارید برطرف بشه منم که خودمون ناهار داریم :-D
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۹/۱۲ - ۱۹:۰۸:۲۸
ته مانده سخن گزاف 1-دانه برخوردنش همان دانه برچیدنش است و میتواند برخوردن و برخورداری هم باشد.2-برخورم را با بخورم و برخوردم یکی نکنید.3-مشق شب کنید و در کنار صرف چای و ماالشعیر(آبجو) ودکا و عرق نعناع و یا سگی صرف فعل کنید.برای نمونه از خوردن و برخوردن از همین داشته ها آغاز کنید.4-به هیچ فرهنگی پابند نباشید البته لغت آن.معین که هیچ،دهخدا هم که هیچ،عقل خود هم که هیچ اگر میشود از رای ابلیس برخوردنت را نیز باکی نیست.5-به نام و یاد عبیدالله این بیت پیشکش فلانی،بهمانی و بیساریسنگی گران باید تا برکند ز رویش،آریبا سنگ پای قزوین این کار کمتر آیدبا سپاس از آقای محمدی و بابک و دیگر دوستان
user_image
ما را همه شب نمی برد خواب
۱۳۹۷/۰۹/۱۳ - ۰۰:۳۳:۲۷
به همین فرهنگ لغت ها تکیه کردید که سخن گزاف شد !اینهایی که گفتید ما مزه نمی کنیم کسی که بلده فکر کنه دست خالی هم فکر می کنه نیازی به عرق سگی و ودکا و امثالش نداره , من نخورده مستم برای هر کسی هم این آرزو رو نمی کنم چون گاو نر می خواهد و مرد کهن راستی سعدی هیچ جای دیگری چنین ترکیبی به کار نبرده