
سعدی
بخش ۱۱ - حکایت
۱
چه خوش گفت شاگرد منسوج باف
چو عنقا بر آورد و پیل و زراف
۲
مرا صورتی بر نیاید ز دست
که نقشش معلم ز بالا نبست
۳
گرت صورت حال بد یا نکوست
نگارندهٔ دست تقدیر، اوست
۴
در این نوعی از شرک پوشیده هست
که زیدم بیازرد و عمروم بخست
۵
گرت دیده بخشد خداوند امر
نبینی دگر صورت زید و عمرو
۶
نپندارم ار بنده دم در کشد
خدایش به روزی قلم در کشد
۷
جهان آفرینت گشایش دهاد
که گر وی ببندد که داند گشاد
تصاویر و صوت




نظرات
رضا
ناشناس
ناشناس
افسانه چراغی
امیر