سعدی

سعدی

بخش ۲ - حکایت

۱

مرا در سپاهان یکی یار بود

که جنگاور و شوخ و عیار بود

۲

مدامش به خون دست و خنجر خضاب

بر آتشْ دل‌ِ خصم از او چون کباب

۳

ندیدمش روزی که ترکش نبست

ز پولاد پیکانش آتش نجَست

۴

دلاور به سرپنجهٔ گاوزور

ز هولش به شیران در افتاده شور

۵

به دعوی چنان ناوک انداختی

که عذرا به هر یک یک انداختی

۶

چنان خار در گل ندیدم که رفت

که پیکان او در سپرهای جفت

۷

نزد تارک جنگجویی به خشت

که خود و سرش را نه در هم سرشت

۸

چو گنجشک روز ملخ در نبرد

به کشتن چه گنجشک پیشش چه مرد

۹

گرش بر فریدون بدی تاختن

امانش ندادی به تیغ آختن

۱۰

پلنگانش از زور سرپنجه زیر

فرو برده چنگال در مغز شیر

۱۱

گرفتی کمربند جنگ آزمای

وگر کوه بودی بکندی ز جای

۱۲

زره پوش را چون تبرزین زدی

گذر کردی از مرد و بر زین زدی

۱۳

نه در مردی او را نه در مردمی

دوم در جهان کس شنید آدمی

۱۴

مرا یک دم از دست نگذاشتی

که با راست طبعان سری داشتی

۱۵

سفر ناگهم زان زمین در ربود

که بیشم در آن بقعه روزی نبود

۱۶

قضا نقل کرد از عراقم به شام

خوش آمد در آن خاک پاکم مقام

۱۷

مع القصه چندی ببودم مقیم

به رنج و به راحت، به امید و بیم

۱۸

دگر پر شد از شام پیمانه‌ام

کشید آرزومندی خانه‌ام

۱۹

قضا را چنان اتفاق اوفتاد

که بازم گذر بر عراق اوفتاد

۲۰

شبی سر فرو شد به اندیشه‌ام

به دل برگذشت آن هنر پیشه‌ام

۲۱

نمک ریش دیرینه‌ام تازه کرد

که بودم نمک خورده از دست مرد

۲۲

به دیدار وی در سپاهان شدم

به مهرش طلبکار و خواهان شدم

۲۳

جوان دیدم از گردش دهر، پیر

خدنگش کمان، ارغوانش زریر

۲۴

چو کوه سپیدش سر از برف موی

دوان آبش از برف پیری به روی

۲۵

فلک دست قوت بر او یافته

سر دست مردیش بر تافته

۲۶

به‌در کرده گیتی غرور از سرش

سر ناتوانی به زانو برش

۲۷

بدو گفتم ای سرور شیر گیر

چه فرسوده کردت چو روباه پیر؟

۲۸

بخندید کز روز جنگ تتر

بدر کردم آن جنگجویی ز سر

۲۹

زمین دیدم از نیزه چو نیستان

گرفته علم‌ها چو آتش در آن

۳۰

بر انگیختم گرد هیجا چو دود

چو دولت نباشد تهور چه سود؟

۳۱

من آنم که چون حمله آوردمی

به رمح از کف انگشتری بردمی

۳۲

ولی چون نکرد اخترم یاوری

گرفتند گردم چو انگشتری

۳۳

غنیمت شمردم طریق گریز

که نادان کند با قضا پنجه تیز

۳۴

چه یاری کند مغفر و جوشنم

چو یاری نکرد اختر روشنم؟

۳۵

کلید ظفر چون نباشد به دست

به بازو در فتح نتوان شکست

۳۶

گروهی پلنگ افکن پیل زور

در آهن سر مرد و سم ستور

۳۷

همان دم که دیدیم گرد سپاه

زره جامه کردیم و مغفر کلاه

۳۸

چو ابر اسب تازی برانگیختیم

چو باران بلارک فرو ریختیم

۳۹

دو لشکر به هم بر زدند از کمین

تو گفتی زدند آسمان بر زمین

۴۰

ز باریدن تیر همچو تگرگ

به هر گوشه برخاست طوفان مرگ

۴۱

به صید هژبران پرخاش ساز

کمند اژدهای دهن کرده باز

۴۲

زمین آسمان شد ز گرد کبود

چو انجم در او برق شمشیر و خود

۴۳

سواران دشمن چو دریافتیم

پیاده سپر در سپر بافتیم

۴۴

به تیر و سنان موی بشکافتیم

چو دولت نبد روی بر تافتیم

۴۵

چه زور آورد پنجهٔ جهد مرد

چو بازوی توفیق یاری نکرد؟

۴۶

نه شمشیر گندآوران کند بود

که کین آوری ز اختر تند بود

۴۷

کس از لشکر ما ز هیجا برون

نیامد جز آغشته خفتان به خون

۴۸

چو صد دانه مجموع در خوشه‌ای

فتادیم هر دانه‌ای گوشه‌ای

۴۹

به نامردی از هم بدادیم دست

چو ماهی که با جوشن افتد به شست

۵۰

کسان را نشد ناوک اندر حریر

که گفتم بدوزند سندان به تیر

۵۱

چو طالع ز ما روی بر پیچ بود

سپر پیش تیر قضا هیچ بود

۵۲

از این بوالعجب‌تر حدیثی شنو

که بی بخت کوشش نیرزد دو جو

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 494
بوستان سعدی به خط رکن‌الدین مسعود کاشانی مورخ ۱۰۳۹ هجری آگرهٔ هند » تصویر 223
بوستان به خط  بابا شاه بن سلطان علی مورخ ۹۸۹ هجری قمری » تصویر 220
بوستان سعدی مذهب و مصور نوشته شده در قرن نهم هجری قمری در ایران » تصویر 243
شرح بوستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 281

نظرات

user_image
ندا
۱۳۹۴/۰۳/۲۱ - ۱۰:۲۳:۰۴
چو گنجشک روز ملخ در نبرد* به کشتن چه گنجشک پیشش چه مرداین بیت با توجه به بیت قبلش دارای تشبیه مرکب به مرکب می باشد اینکه پهلوان در جنگ در روز نبرد مثل:چو گنجشک روز ملخ.......می ماند
user_image
ندا
۱۳۹۴/۰۳/۲۱ - ۱۰:۲۴:۴۲
مطلب مورد نظر از کتاب بیان دکتر سیروش شمیسا گفته شد
user_image
حمیدرضا
۱۳۹۷/۰۹/۰۲ - ۱۲:۴۹:۲۲
در مورد بعضی ابیات این بخش مزاحم استاد اشرفی بزرگوار شدم. مشکل اصلی من سر این بیت بود:«به دعوی چنان ناوک انداختیکه عذرا به هر یک یک انداختی»استاد گرامی فرمودند که صحیح این بیت به این صورت است:«به دعوی چنان ناوک انداختی که عذرا به هر دو یک انداختی»«عذرا در مقام آشکارا و واضح و روشن و تنها هم هست.»و معنی بیت:«آشکارا با یک تیر دونشانه می زد.»«در این بیت دونظر وجود دارددرمورد واژه ی عذرا علامه قزوینی میگوید عدو را بود که معنی مصرع دوم میشه: با یک تیر دو دشمن را از پا در اورددر معنی عذرا میشه:در تیر اندازی چنان ماهر بود که به هر یک از ستارگان سنبله تیری انداختی وان ها را از هم جدا ساختیمعنی دوم در ارتباط نجوم وارتباط عذرا با علم نجوم معنی میشود»
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۹/۰۲ - ۲۰:۳۴:۳۶
در بازی نرد هرگاه کسی 11 بار پشت سر هم دست را از حریف ببرد(11 ندب) گویند او به عذرا برد و سه برابر آنچه حریفش گذاشته بودمیستاند.(اصطلاح آن چنین بوده: یکی به سه برد)اگر در دست بعدی این بار حریف دومی پیدا شد که او را هم 11 ندب پشت سر هم برد گویند وامق برد و این بار دو برابر آنچه این حریف گذاشته بود ارو میستاند.(اصطلاح آن چنین بوده:یکی به دو برد)به دعوی چنان ناوک انداختیکه عذرا به هر یک یک انداختیآنچنان استاد بود که تک تک حریفان را به خاک سیاه مینشاند.کسی جلودارش نبود که نبوداگر چنین باشد:به دعوی چنان ناوک انداختیکه عذرا به هر یک دو انداختیچنان ماهر بود که تا دور آخر از آن او بود.(همه را پشت بر خاک میزد)
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۹/۰۲ - ۲۰:۳۶:۳۹
خون هزار وامق خوردی به دلفریبیدست از هزار عذرا بردی به دلستانی
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۹/۰۲ - ۲۱:۳۸:۳۷
خلاصه پهلوان همه فن حریف بوده این یار سپاهانییعنی به گونه ای تیر را به هدف میزد که با تیر نخست جفت میشد (یا آن را می انداخت)چون هر دو به دل هدف مینشست درست مانند آن دو حریف دست باخته پاکباز که جفتشان یک یک از میدان بیرون می افتند.افتادن یکی نشان شکست دیگر کس است حتی جفت شدن آنها.
user_image
حمیدرضا
۱۳۹۷/۰۹/۰۳ - ۰۰:۰۴:۰۴
@7:بی‌نهایت سپاسگزارم. نکاتی که عنوان فرمودید برای من فوق‌العاده ارزشمند بودند.و با این حساب «یک یک» می‌بایست به لحن «تک تک» خوانده شود و خوانش فعلی صحیح نیست.
user_image
۸
۱۳۹۷/۰۹/۰۳ - ۱۶:۲۸:۲۴
دوستان گرامی به فرهنگ دهخدا سر بزنید ، در مانای " ناوک "از جمله همین بیت شیخ را گواه آورده است:به دعوا چو او ناوک انداختیعدو را دوتن از ( با) یک انداختی ( با گستاخی من است)داستان جنگ جویی و ستیزه است و نه بازی نردبا یک تیر دو دشمن از پای در می آورده استراه دور و دراز نروید به همین سادگی
user_image
حمیدرضا
۱۳۹۷/۰۹/۰۴ - ۰۱:۰۴:۴۳
@8:سپاس از نکتهٔ ارزشمندی که عنوان فرمودید. بدل در خور توجهی است.
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۹/۰۴ - ۰۹:۵۲:۴۳
به دعوی چنان ناوک انداختیکه عذرا به هر یک یک انداختیتا همین چند سال پیش در هیچ نوشته ای خبری از عدو مدو نبوده است ولی خواجگان دانا پای عدوی شرور را به میان میدان کشانیده اند که به نادانی گرفتار نایند.آنچنان مدعی بود که با هر یک تیر یک تن را می انداخت.(تیر او خطا نمیرفت)به زبان امروزه این کار خوراکش بود.انداختن به معنی به خاک انداختن و این اصطلاح نرد بوده که سعدی به زیبایی آورده و تیر او که به هدف نشسته است که آنجا نیز حریف شکاری است که بر خاک می افتد.با این همه راه دیگر آنکه عذرا را به معنی آشکارا بگیریم مدعی بود آنگونه که آشکارا برای هر یک نفر یک تیر بیشتر در کمان نمی گذاشت.شرمنده عذرا چرا?صحنه پایانی فیلم کمیسر متهم میکند به 3 نفر حریف میگوید:سه گلوله آخر انتقام مادر.
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۹/۰۴ - ۲۳:۳۱:۰۹
نکته اینکه اگر واژه "دست" را به هر دو مصراع وارد کنیم;به دعوی چنان دست ناوک انداختیکه عذرا به هر دست یک یک انداختی(یک دو یا یک سه)و در همه جهان هیچ کس به اندازه سعدی و با این توان از حذف بهره نبرده است.
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۹/۰۵ - ۰۰:۴۶:۰۳
که عذرا به هر (دست) یک یک انداختیدر شکار(نشانه گیری و تیراندازی) چنان بود تو گویی که آن(شکار) هرگز نبود.برد در پی برد(قهرمان شکست ناپذیر مسابقه ها)به احتمال بسیار به تیراندازی از روی اسب(سوارکاری) اشاره دارد که با نرد و شترنج از ورزشهای دیرین ایرانیان بوده است و بازی جنگاوران و رزم آوران.دگر بهره شترنج بودی و نردسخن گفتن از روزگار نبردفردوسیتا کدامین غالب آید در نبردزین دوگانه تا کدامین برد نردمولانا
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۹/۰۵ - ۰۸:۲۹:۵۰
اگر بگیریم که مصرع دوم چنین است:که عذرا به هر دو یک انداختی"یک" را میشود نمونه و عالی گرفت درست مانند ناوک انداختن که در آن هم یک بود یک!مثل: پرسش)غذا خوب است?
پاسخ)یک است یککه بسته به جمله گاهی بیست میشود و ...و شترنج و نرد همانگونه که گفته شد بازی جنگاوران بوده است.وقتی آناتولی کارپف و گری گاسپارف یا آناند هندی مسابقه داشتند آن را نبرد بزرگ میخواندند چنانکه برخی دیگر ورزشها را.در فارسی هم به مسابقه ورزشی جدال و پیکار میگویند.
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۹/۰۵ - ۰۹:۳۲:۰۴
سخن پایانی:اگر از آغاز این شعر را به دید مسابقه بنگریم که همواره جنگاور سپاهانی در برابر خود هماورد و حریف داشته است به فهم آن نزدیکتر میشویم. مزاح پایانی;کار تا جایی بالا بوده است که وقتی احسان قائم مقامی و شایسته قادرپور جفت شکرشکن شترنجباز بر سر آش رشته و آش سبزی بگومگو کردند روزنامه های زرد قناری تیتر زدند: این رشته سر دراز دارد: نبرد در آشپزخانه شماره 3شهرآورد شموشک و ایرسوتر که جای خودبالا رفتیم دوغ بود، پایین اومدیم ماست بود…قصه ما راست بود?بالا رفتیم ماست بود، پایین اومدیم دوغ بود…قصه ما دروغ بود?
user_image
۸
۱۳۹۷/۰۹/۰۵ - ۱۶:۲۵:۴۹
برای کاتبانی ( نوشته گر؟؟) که تنها نوشتن می دانسته اند، بسیار آسان بوده است  با نوشت افزار آن روزگار ،"عدورا" " عذرا " بخوانند و بنویسند و بماند تا ما بی توجه به مصراع نخستین بر حدیث او بیفزاییم.ناوک انداختن که البته مراد شیخ ناوک مژگان یار نبوده است
user_image
الیوت الدرسون
۱۴۰۱/۰۴/۲۴ - ۱۰:۱۵:۱۳
کسی که سریال جومونگ را تماشا کرده باشد به خوبی  یک پرتاپ با دو تیر را در ذهنش تداعی میکند  !    
user_image
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
۱۴۰۱/۰۹/۰۳ - ۲۳:۵۵:۰۰
سلام  این بخش دوم, در ادامه یِ بخش اول در جواب آن پراکنده گویِ خبیث است که سعدی اذعان دارد که می تواند همچون حکیم توس, فردوسی,  شعر حماسی بگوید ولی  هدف از سرودن بوستان پند است نه رزم و جنگ!  زره پوش را چون تبرزین زدی  گذر کردی از مرد و بر زین زدی انصافا ابیات این بخش شاهنامه ای است البته اگر از کلماتِ عربی آن صرفنظر کنید.