سعدی

سعدی

بخش ۸ - حکایت مرد درویش و همسایهٔ توانگر

۱

بلند اختری نام او بختیار

قوی دستگه بود و سرمایه‌دار

۲

به کوی گدایان درش خانه بود

زرش همچو گندم به پیمانه بود

۳

چو درویش بیند توانگر به ناز

دلش بیش سوزد به داغ نیاز

۴

زنی جنگ پیوست با شوی خویش

شبانگه چو رفتش تهیدست، پیش

۵

که کس چون تو بدبخت، درویش نیست

چو زنبور سرخت جز این نیش نیست

۶

بیاموز مردی ز همسایگان

که آخر نیم قحبهٔ رایگان

۷

کسان را زر و سیم و ملک است و رخت

چرا همچو ایشان نه‌ای نیکبخت؟

۸

بر آورد صافی دل صوف پوش

چو طبل از تهیگاه خالی خروش

۹

که من دست قدرت ندارم به هیچ

به سرپنجه دست قضا بر مپیچ

۱۰

نکردند در دست من اختیار

که من خویشتن را کنم بختیار

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 499
بوستان سعدی به خط رکن‌الدین مسعود کاشانی مورخ ۱۰۳۹ هجری آگرهٔ هند » تصویر 231
بوستان به خط  بابا شاه بن سلطان علی مورخ ۹۸۹ هجری قمری » تصویر 227
شرح بوستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 289

نظرات

user_image
ابوطالب رحیمی
۱۳۹۳/۰۶/۲۴ - ۱۹:۵۱:۱۷
بسیار زیبا مانند همه حکایت ها و اشعار سعدی...
user_image
۷
۱۳۹۵/۱۲/۲۲ - ۰۵:۰۵:۱۱
که کس چون تو بدبخت، درویش نیستچو زنبور سرخت جز این نیش نیستبیاموز مردی ز همسایگانکه آخر نیم قحبهٔ رایگانهاهامرد باید کار کند
user_image
۷
۱۳۹۵/۱۲/۲۲ - ۰۵:۳۸:۲۴
البته خانم جان اشتباه از خودت بوده،باید مهریه ات را 655 کره خر میزدی حالا چند تا کمتر یا بیشتر به نیت بوستان مانند امروزیها که 1395 سکه بهار میزنند.
user_image
۷
۱۳۹۶/۰۶/۰۱ - ۰۱:۲۵:۴۷
بیاموز مردی ز همسایگانکه آخر نیم *قحبه* رایگانفارسی **: جاف جاف
user_image
۷
۱۳۹۶/۰۶/۰۱ - ۱۶:۰۰:۴۳
جاف جاف=یاف یافیاف=یافه=یاوهیاف یاف=هرزه هرزه=قحبه
user_image
علی
۱۳۹۶/۰۶/۰۱ - ۱۶:۱۱:۵۲
پارسی را پاس بداریمزین پس به چای مادر .... بگوییم مادر چاف جافخدا وکیلی کمبود فحش داریم که فحش چدید یاد میدی؟همون قحبه خوبه یا به قول خیلیها قهوه
user_image
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
۱۴۰۲/۰۸/۲۹ - ۰۳:۵۰:۳۶
توجیه صافی دلِ صوف پوش, چرتِ محض است. اگر کسی قصدِ یلّلی و تلّلی تحت هر عنوانی چه صوفی, عارف, درویش و... را دارد حق ندارد با ازدواج کردن, دیگری را به خاک سیاه و بدبختی بنشاند. کسی که ازدواج می کند نسبت به خواسته ها و نیازهای طرفِ مقابل مسئول است.  تجربه یِ شخصی و مشاهدات حقیر در این ۵ دهه از زندگی این بوده که: به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید!  و یا مزد آن گرفت جانِ برادر که کار کرد!