سعدی

سعدی

بخش ۴ - حکایت

۱

یکی را تب آمد ز صاحبدلان

کسی گفت شکر بخواه از فلان

۲

بگفت ای پسر تلخی مردنم

به از جور روی ترش بردنم

۳

شکر عاقل از دست آن کس نخورد

که روی از تکبر بر او سرکه کرد

۴

مرو از پی هر چه دل خواهدت

که تمکین تن نور جان کاهدت

۵

کند مرد را نفس اماره خوار

اگر هوشمندی عزیزش مدار

۶

اگر هرچه باشد مرادت خوری

ز دوران بسی نامرادی بری

۷

تنور شکم دم به دم تافتن

مصیبت بود روز نایافتن

۸

به تنگی بریزاندت روی رنگ

چو وقت فراخی کنی معده تنگ

۹

کشد مرد پرخواره بار شکم

وگر در نیابد کشد بار غم

۱۰

شکم بنده بسیار بینی خجل

شکم پیش من تنگ بهتر که دل

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 509
بوستان سعدی به خط رکن‌الدین مسعود کاشانی مورخ ۱۰۳۹ هجری آگرهٔ هند » تصویر 240
آلبوم خوشنویسی و نقاشی با آثاری از میرعماد، علیرضا عباسی، عبدالرشید دیلمی، نادرالزمان و ... » تصویر 54
آلبوم خوشنویسی و نقاشی با آثاری از میرعماد، علیرضا عباسی، عبدالرشید دیلمی، نادرالزمان و ... » تصویر 55
شرح بوستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 302

نظرات

user_image
غلام ربانی عثمانی
۱۳۹۴/۰۵/۱۸ - ۰۵:۰۶:۲۷
بیت سوم،مصرع : که روی از تکبر بر او سرکه برد لطفا (سرکه) را نزدیک هم بنویسید تا سر - که خوانده نشودتشکر