سعدی

سعدی

بخش ۶ - حکایت

۱

شکم صوفیی را زبون کرد و فرج

دو دینار بر هر دوان کرد خرج

۲

یکی گفتش از دوستان در نهفت

چه کردی بدین هر دو دینار؟ گفت

۳

به دیناری از پشت راندم نشاط

به دیگر، شکم را کشیدم سماط

۴

فرومایگی کردم و ابلهی

که این همچنان پر نشد وآن تهی

۵

غذا گر لطیف است و گر سرسری

چو دیرت به دست اوفتد خوش خوری

۶

سر آنگه به بالین نهد هوشمند

که خوابش به قهر آورد در کمند

۷

مجال سخن تا نیابی مگوی

چو میدان نبینی نگه دار گوی

۸

وز اندازه بیرون، مرو پیش زن

نه دیوانه‌ای تیغ بر خود مزن

۹

به بی رغبتی شهوت انگیختن

به رغبت بود خون خود ریختن

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 510
بوستان سعدی به خط رکن‌الدین مسعود کاشانی مورخ ۱۰۳۹ هجری آگرهٔ هند » تصویر 242
بوستان به خط  بابا شاه بن سلطان علی مورخ ۹۸۹ هجری قمری » تصویر 241
شرح بوستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 303

نظرات

user_image
امیر محمد
۱۳۹۷/۰۵/۰۴ - ۱۴:۴۳:۵۵
گویا حین نگارش و درج در سایت، بیت آخر این حکایت پیشین ذیل این حکایت منتقل شده استبرو اندرونی به دست آر، پاک/ شکم پر نخواهد شد الّا به خاک (تصحیح جناب محمد علی فروغی)
user_image
ابوالحسن کاشانی
۱۳۹۹/۰۲/۲۷ - ۰۵:۴۰:۰۱
سماط به معنای سفره است.