
سعدی
بخش ۸ - حکایت
۱
یکی را ز مردان روشن ضمیر
امیر ختن داد طاقی حریر
۲
ز شادی چو گلبرگ خندان شکفت
نپوشید و دستش ببوسید و گفت:
۳
چه خوب است تشریف میر ختن
وز او خوب تر خرقهٔ خویشتن
۴
گر آزادهای بر زمین خسب و بس
مکن بهر قالی زمین بوس کس
تصاویر و صوت




نظرات
جلیل
افراسیاب کیانی