
سعدی
بخش ۱۳ - حکایت
۱
کسی گفت حجاج خونخوارهای است
دلش همچو سنگ سیه پارهای است
۲
نترسد همی ز آه و فریاد خلق
خدایا تو بستان از او داد خلق
۳
جهاندیدهای پیر دیرینه زاد
جوان را یکی پند پیرانه داد
۴
کز او داد مظلوم مسکین او
بخواهند و از دیگران کین او
۵
تو دست از وی و روزگارش بدار
که خود زیر دستش کند روزگار
۶
نه بیداد از او بهرهمند آیدم
نه نیز از تو غیبت پسند آیدم
۷
به دوزخ برد مدبری را گناه
که پیمانه پر کرد و دیوان سیاه
۸
دگر کس به غیبت پیش میدود
مبادا که تنها به دوزخ رود
تصاویر و صوت



نظرات
نگار بهشتی پور
نگار بهشتی پور
حسین
nabavar