سعدی

سعدی

بخش ۱۸ - حکایت دزد و سیستانی

۱

شنیدم که دزدی درآمد ز دشت

به دروازهٔ سیستان برگذشت

۲

بدزدید بقال از او نیم دانگ

برآورد دزد سیه‌کار بانگ:

۳

خدایا تو شب‌رو به آتش مسوز

که ره می‌زند سیستانی به‌روز

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 530
بوستان سعدی به خط رکن‌الدین مسعود کاشانی مورخ ۱۰۳۹ هجری آگرهٔ هند » تصویر 271
شرح بوستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 325

نظرات

user_image
علیرضا
۱۳۹۱/۰۵/۲۱ - ۱۷:۰۸:۲۰
بیت چهارم:به شب هستم از فعل خود خوفناک به روز او ندارد ز کس ترس و باک
user_image
ابوطالب رحیمی
۱۳۹۳/۰۷/۲۳ - ۱۵:۳۰:۵۳
ممنون از آقا علیرضا، درسته بیت چهارم فراموش شده. این شعر زیبا من رو به یاد مناظره دزد و قاضی پروین اعتصامی انداخت.
user_image
۷
۱۳۹۴/۰۵/۱۹ - ۱۰:۳۵:۳۲
خدایا تو شب رو به آتش مسوزکه ره می‌زند سیستانی به روزشبرو=دزد شب
user_image
شبرو
۱۳۹۴/۰۵/۲۲ - ۰۲:۰۷:۵۹
دزد هم شدیم! ;)
user_image
سعید مصطفایی
۱۳۹۹/۱۰/۱۴ - ۱۵:۱۴:۰۶
ضمن تشکر فراوان از زحمت کشان سایت گنجور، خواهش می کنم شما که این قدر زحمت کشیدین قوانین نگارش زبان فارسی رو با دقت بیشتری رعایت کنید! فکر نمی کنم نوشتن کلماتی مثل سیه کار و شب رو به صورت چسبیده درست باشه یا دست کم میشه گفت اگر هم قبلا اشکالی نداشته الان دیگه جالب نیست، اونم تو سایت گنجور!
user_image
سیدشهاب الدین بدیع زادگان
۱۴۰۲/۰۳/۲۴ - ۱۶:۰۰:۴۴
با عرض سلام، این حکایت را به این گونه هم دیده ام: شنیدم که دزدی در آمد ز دشت به دروازه ی سیستان بر نشست ز بقال آن کوی چیزی خرید از آن چیز، بیچاره خیری ندید بدزدید بقال از او نیم دانگ برآورد روز سیه کار بانگ خدایا تو شیرش به آتش بسوز که ره می زند سیستانی به روز به شب هستم از فعل خود خوفناک به روز این ندارد ز کس ترس و باک ناگفته نماند که صفات خوب و بد و زشت و زیبا برای بیشتر اقوام کوک گردیده است و نمی دانیم سعدی و دیگران در برهه هایی که چنین حکایت های منظوم و منثوری را قلم زده اند چه دیده و شنیده اند؛ امابه هر حال هر شعر و مثل و حکایتی از کنش های منفی یک قوم، اطلاق عام ندارد. صفات زشت و زیبا و پسند و ناپسند همه جا یافت می شود.
user_image
علی سنجرانی
۱۴۰۲/۰۵/۲۶ - ۲۲:۳۰:۲۷
سالها پیش از طلوع آفتاب، زمانیکه دانش آموز سال سوم دبیرستان پهلوی سیستان بودم، همراه یکی از دوستان نزد دبیر ادبیات رفتیم که در باره این شعر سعدی شکایت کنیم زیرا ما سیستانی ها را دزد خطاب کرده. درخواست ما این بود که این شعر را از کتاب های درسی حذف کنند که البته بی نتیجه ماند و سال بعد هم در کتب درسی چاپ شده بود. حال که نیم قرن از اون زمان میگذره، به خودم میگم چه موضوعاتی در آن زمان برایم مهم بود.  در جوانی به خود همی گفتم شیر گر پیر بود شیر است چون به پیری رسیدم آموختم پیر گر شیر بود پیر است. الس، این نوع چکامه را در جایی دیده ام : شنیدم که دزدی بر آمد ز دشت به دروازه سیستان بر گذشت ز بقال آن کوی چیزی خرید  وز آن چیز بیچاره خیری ندید بدزدید بقال از او نیم دانگ برآورد دزد سیه کاره بانگ خدایا تو شبرو به آتش مسوز که ره می‌زند سیستانی به روز