سعدی

سعدی

بخش ۲۹ - حکایت

۱

جوانی هنرمند فرزانه بود

که در وعظْ چالاک و مردانه بود

۲

نکونام و صاحبدل و حق پرست

خطِ عارضش خوشتر از خطِّ دست

۳

قوی در بلاغات و در نحوْ چُست

ولی حرف ابجد نگفتی درست

۴

یکی را بگفتم ز صاحبدلان

که دندان پیشین ندارد فلان

۵

برآمد ز سودای من سرخ روی

کز این جنس بیهوده دیگر مگوی

۶

تو در وی همان عیب دیدی که هست

ز چندان هنر، چشم عقلت ببست؟

۷

یقین بشنو از من که روز یقین

نبینند بد، مردم نیک بین

۸

یکی را که فضل است و فرهنگ و رای

گرش پایِ عصمت بخیزد ز جای

۹

به یک خرده مَپْسند بر وی جفا

بزرگان چه گفتند؟ خُذ ما صفا

۱۰

بُوَد خار و گُل با هم ای هوشمند

چه در بند خاری؟ تو گلْ دسته بند

۱۱

که را زشت خویی بُوَد در سِرِشت

نبیند ز طاووسْ جز پایِ زشت

۱۲

صفایی به دست آور ای خیره روی

که ننماید آیینهٔ تیره، روی

۱۳

طریقی طلب کز عُقوبت رهی

نه حرفی که انگشت بر وی نهی

۱۴

مَنِه عیب خلق ای خردمند، پیش

که چشمت فرو دوزد از عیب خویش

۱۵

چرا دامنْ آلوده را حد زنم

چو در خود شناسم که تَر دامنم؟

۱۶

نشاید که بر کس درشتی کنی

چو خود را به تأویل پشتی کنی

۱۷

چو بد ناپسند آیدت خود مکُن

پس آنگه به همسایه گو بد مکُن

۱۸

من ار حقْ شناسم وگر خود نمای

برون با تو دارم، درون با خدای

۱۹

چو ظاهر به عفّت بیاراستم

تَصرُّف مکُن در کژ و راستم

۲۰

اگر سیرتم خوب و گر مُنکَر است

خدایم به سِرّ، از تو داناتر است

۲۱

تو خاموش اگر من بِهَم یا بَدم

که حَمّال سود و زیان خودم

۲۲

کسی را به کردار بد کن عذاب

که چشم از تو دارد به نیکی ثواب

۲۳

نکو کاری از مردم نیکْ رای

یکی را به دَه می‌نویسد خدای

۲۴

تو نیز ای عجب هر که را یک هنر

ببینی، ز دَه عیبش اندر گذر

۲۵

نه یک عیبِ او را بر انگشت پیچ

جهانی فضیلت بر آور به هیچ

۲۶

چو دشمن که در شعر سعدی، نگاه

به نفرت کند ز اندرونِ تباه

۲۷

ندارد به صد نکتهٔ نَغْزْ، گوش

چو زَحفی ببیند بر آرد خروش

۲۸

جز این علّتش نیست کان بد پسند

حسد دیدهٔ نیکْ بینش بکَند

۲۹

نه مَر خلق را صُنعِ باری سِرِشت؟

سیاه و سپید آمد و خوب و زشت

۳۰

نه هر چشم و ابرو که بینی نکوست

بخور پستهْ مغز و بینداز پوست

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 542
بوستان سعدی به خط رکن‌الدین مسعود کاشانی مورخ ۱۰۳۹ هجری آگرهٔ هند » تصویر 287
بوستان به خط  بابا شاه بن سلطان علی مورخ ۹۸۹ هجری قمری » تصویر 277
شرح بوستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 337

نظرات

user_image
بابک
۱۳۹۲/۱۰/۲۱ - ۲۳:۲۱:۰۴
من همیشه اینطور می خوندم:چه در بند خاری؟ تو گل دسته بندبه نظر شما درست نیست؟
user_image
حسن
۱۳۹۳/۰۷/۰۲ - ۰۵:۱۱:۰۵
من بارها از این بیت زیبا استفاده کردم:تو در وی همان عیب دیدی که هستز چندان هنر چشم عقلت ببستمن فکر می کردم درستش اینه: تو در وی همان عیب «بینی» که هست ضمنا اولین کلمه «جوانی» درسته که اشتباها «چوانی» نوشته شده
user_image
سودا
۱۳۹۴/۰۸/۱۷ - ۱۰:۱۱:۴۴
چه در بند خاری ، تو گل دسته بنددرست میباشد. جای علامت سوال اشتباه است .
user_image
فروزان درویش زاده
۱۳۹۶/۱۰/۰۴ - ۲۰:۴۵:۲۸
آیا منظور سعدی از "ولی حرف ابجد نگفنی درست" لکنت زبان هست؟چون در بیت بعدی گفته:یکی را بگفتم ز صاحبدلان /که دندان پیشین ندارد فلانبا تشکر
user_image
nabavar
۱۳۹۶/۱۰/۰۵ - ۰۰:۰۱:۰۶
فروزان جان منظور نوک زبانی سخن گفتن است، چون دندان پیشین نداشته بعضی حروف را درست تلفظ نمی کرده،لکنت زبان نارسایی دستورات مغز است ، ولی نوک زبانی سخن گفتن ارتباط بین زبان با دهان و دندان است ، مثل انکه { سین } را {شین } تلفظ کنیمزنده باشی
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۱/۲۶ - ۰۹:۳۲:۱۱
قوی در بلاغات و در نحو چستولی حرف ابجد نگفتی درستاین بیت و به ویژه بخش نخست آن با زبان سعدی جور نیست.قوی در لغت بود و در نحو چستولی حرف سین را نگفتی درستیعنی:در معنی و دستور زبان استاد و در بیان ناتوان بود.طبع تو را تا هوس نحو شدعشق شکار از دل ما محو شد.تا تو بخواهی نحو یاد بگیری عشق شکار از دل ما محو میشود.یعنی اینقدر سخت و زمانبر است و سعدی هم در بیت همین را در نظر داشته است.این آدم اینهمه در معنی سختی کشیده و در بیان آن هم سختی میکشد و تو نادانسته او را با آن زبان دراز بد میگویی
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۱/۲۶ - ۰۹:۵۳:۱۴
شاید بتوان گفت که اگر هم دندان پیش داشت باز هم در بیان سختی داشت و تو این همه هنر را نمیبینی و از روی حسد و یا نادانی دو چیز بی ربط را بهم ربط داده ای تا آنچه را ازو میخواهی ببینی و نشان بدهی ولی نادانی خود را نمی بینی.
user_image
نگار بهشتی پور
۱۳۹۹/۰۳/۱۳ - ۰۹:۳۷:۵۸
خط عارض: موی نورسته ی صورتخط دست: دست خطحرف ابجد نگفتی درست:‌برخی از حروف را درست تلفظ نمی کرد.برآمد ز سودای من سرخ روی: از خشم بر من چهره اش برافروخت.روز یقین:‌روز قیامتپای عصمت بخیزد ز جای:‌اگر از راه پاک دامنی و تقوی پایش بلغزد.خذ ما صفا:‌اشاره به حدیث نبوی "خذ من الدهر ما صفا و من العیش ما کفی و دع الظلم و الجفا، فان العمر قصیر و الناقد بصیر." از روزگار آنچه را خوب است و از زندگی بحد کفایت نصیب بردار. ظلم و جفا را رها کن چون عمر کوتاه است و نقدکننده بیناست.تردامن: گناه کارچو خود را به تأویل پشتی کنی:‌وقتی که با تعبیر و توجیه رفتارت خویشتن را حمایت کنی و خوب جلوه دهی.زَحف:‌ در لغت یعنی دور شدن از اصل و در اصطلاح عروض (فن شناختن وزن شعر) هر تغییری است که در اصول افاعیل عروضی داده شود. صنع باری: آفرینش خدا
user_image
مانی والی‌زاده
۱۴۰۰/۰۱/۰۸ - ۰۷:۰۳:۱۶
بسیار زیبا بودممنون