سعدی

سعدی

بخش ۷ - حکایت

۱

شنیدم که در بزم ترکان مست

مریدی دف و چنگ مطرب شکست

۲

چو چنگش کشیدند حالی به موی

غلامان و چون دف زدندش به روی

۳

شب از درد چوگان و سیلی نخفت

دگر روز پیرش به تعلیم گفت

۴

نخواهی که باشی چو دف روی ریش

چو چنگ، ای برادر، سر انداز پیش

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 522
بوستان سعدی به خط رکن‌الدین مسعود کاشانی مورخ ۱۰۳۹ هجری آگرهٔ هند » تصویر 259
بوستان به خط  بابا شاه بن سلطان علی مورخ ۹۸۹ هجری قمری » تصویر 256
شرح بوستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 317

نظرات

user_image
مصطفی
۱۳۹۷/۱۲/۲۲ - ۰۹:۰۵:۱۵
سلام و عرض ادب شعرش چند تا بیت دیگه داره که استادش در خواب واسه ش داستان تعریف میکنه که دو نفر با هم دعوا میکنن و دو نفر میبینن و یکی میره جدا کنه که میزنن سرش میشکنه و...و یه بیتش رو یادمه که میگه کسی بهتر از خویشتندار نیست*که با خوب و زشت کسش کار نیست
user_image
بهزاد علوی (باب)
۱۳۹۹/۰۳/۰۳ - ۱۴:۲۴:۰۵
چو چنگش کشیدند خالی به مویخالی