
سعدی
بخش ۷ - حکایت
۱
شنیدم که در بزم ترکان مست
مریدی دف و چنگ مطرب شکست
۲
چو چنگش کشیدند حالی به موی
غلامان و چون دف زدندش به روی
۳
شب از درد چوگان و سیلی نخفت
دگر روز پیرش به تعلیم گفت
۴
نخواهی که باشی چو دف روی ریش
چو چنگ، ای برادر، سر انداز پیش
تصاویر و صوت




نظرات
مصطفی
بهزاد علوی (باب)