
سعدی
بخش ۸ - حکایت
۱
دو کس گرد دیدند و آشوب و جنگ
پراکنده نعلین و پرنده سنگ
۲
یکی فتنه دید از طرف بر شکست
یکی در میان آمد و سر شکست
۳
کسی خوشتر از خویشتن دار نیست
که با خوب و زشت کسش کار نیست
۴
تو را دیده در سر نهادند و گوش
دهان جای گفتار و دل جای هوش
۵
مگر باز دانی نشیب از فراز
نگویی که این کوته است، آن دراز
تصاویر و صوت





نظرات
علی
محمدرضا
محمود رزاقی
حمیدرضا
لیرا
محمدرضا