
سعدی
بخش ۱۲ - حکایت
۱
فقیهی بر افتاده مستی گذشت
به مستوری خویش مغرور گشت
۲
ز نخوت بر او التفاتی نکرد
جوان سر برآورد کای پیرمرد
۳
برو شکر کن چون به نعمت دری
که محرومی آید ز مستکبری
۴
یکی را که در بند بینی مخند
مبادا که ناگه درافتی به بند
۵
نه آخر در امکان تقدیر هست
که فردا چو من باشی افتاده مست؟
۶
تو را آسمان خط به مسجد نوشت
مزن طعنه بر دیگری در کنشت
۷
ببند ای مسلمان به شکرانه دست
که زنار مغ بر میانت نبست
۸
نه خود میرود هر که جویان اوست
به عنفش کشان میبرد لطف دوست
۹
نگر تا قضا از کجا سیر کرد
که کوری بود تکیه بر غیر کرد
تصاویر و صوت




نظرات
راد
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
تاوتک
تاوتک
ناشناس
اردشیر
۷
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
یوسف سهرابی