سعدی

سعدی

بخش ۴ - گفتار اندر غنیمت شمردن جوانی پیش از پیری

۱

جوانا ره طاعت امروز گیر

که فردا جوانی نیاید ز پیر

۲

فراغ دلت هست و نیروی تن

چو میدان فراخ است گویی بزن

۳

قضا روزگاری ز من در ربود

که هر روزی از وی شبی قدر بود

۴

من آن روز را قدر نشناختم

بدانستم اکنون که در باختم

۵

چه کوشش کند پیر خر زیر بار؟

تو می‌رو که بر بادپایی سوار

۶

شکسته قدح ور ببندند چست

نیاورد خواهد بهای درست

۷

کنون کاوفتادت به غفلت ز دست

طریقی ندارد مگر باز بست

۸

که گفتت به جیحون در انداز تن؟

چو افتاد، هم دست و پایی بزن

۹

به غفلت بدادی ز دست آب پاک

چه چاره کنون جز تیمم به خاک؟

۱۰

چو از چابکان در دویدن گرو

نبردی، هم افتان و خیزان برو

۱۱

گر آن بادپایان برفتند تیز

تو بی دست و پای از نشستن بخیز

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 564
بوستان سعدی به خط رکن‌الدین مسعود کاشانی مورخ ۱۰۳۹ هجری آگرهٔ هند » تصویر 319
شرح بوستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 361

نظرات

user_image
سعید
۱۴۰۳/۰۲/۰۹ - ۱۶:۲۲:۴۵
به قول بیدل من نمی‌گویم زیان کن یا به فکر سود باش ای ز فرصت بی‌خبر در هرچه هستی ، زود باش