سعدی

سعدی

بخش ۸ - حکایت

۱

یکی پارسا سیرت حق پرست

فتادش یکی خشت زرین به دست

۲

سر هوشمندش چنان خیره کرد

که سودا دل روشنش تیره کرد

۳

همه شب در اندیشه کاین گنج و مال

در او تا زیم ره نیابد زوال

۴

دگر قامت عجزم از بهر خواست

نباید بر کس دوتا کرد و راست

۵

سرایی کنم پای بستش رخام

درختان سقفش همه عود خام

۶

یکی حجره خاص از پی دوستان

در حجره اندر سرا بوستان

۷

بفرسودم از رقعه بر رقعه دوخت

تف دیگدان چشم و مغزم بسوخت

۸

دگر زیردستان پزندم خورش

به راحت دهم روح را پرورش

۹

به سختی بکشت این نمد بسترم

روم زین سپس عبقری گسترم

۱۰

خیالش خرف کرد و کالیوه رنگ

به مغزش فرو برده خرچنگ چنگ

۱۱

فراغ مناجات و رازش نماند

خور و خواب و ذکر و نمازش نماند

۱۲

به صحرا برآمد سر از عشوه مست

که جایی نبودش قرار نشست

۱۳

یکی بر سر گور گل می سرشت

که حاصل کند زآن گل گور خشت

۱۴

به اندیشه لختی فرو رفت پیر

که ای نفس کوته نظر پند گیر

۱۵

چه بندی در این خشت زرین دلت

که یک روز خشتی کنند از گلت؟

۱۶

طمع را نه چندان دهان است باز

که بازش نشیند به یک لقمه آز

۱۷

بدار ای فرومایه زین خشت دست

که جیحون نشاید به یک خشت بست

۱۸

تو غافل در اندیشهٔ سود و مال

که سرمایهٔ عمر شد پایمال

۱۹

غبار هوا چشم عقلت بدوخت

سموم هوس کشت عمرت بسوخت

۲۰

بکن سرمهٔ غفلت از چشم پاک

که فردا شوی سرمه در چشم خاک

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 567
بوستان سعدی به خط رکن‌الدین مسعود کاشانی مورخ ۱۰۳۹ هجری آگرهٔ هند » تصویر 325
شرح بوستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 364

نظرات

user_image
سعید
۱۳۹۱/۱۰/۲۵ - ۰۴:۴۰:۱۹
بسیار بسیار عالی، زیبا و بی نظیر و آموزنده.
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۲/۰۳ - ۰۳:۱۹:۰۳
زیبا ترین کلمه در این شعر سرابوستان است و ان یعنی خانه ای که باغ هم دارد و به اصطلاح امروزی خانه باغ و سرا بوستان نهایت زیبایی را دارد ، زهی سعدی شیرین سخن
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۲/۰۳ - ۰۴:۰۳:۲۴
گویند عبقری ابریشم نگارین یا پرنیان است در برابر پرند که نوعی ابریشم ساده است و ستبرک یا استبرک دانه های درشت و ستبر داشته است . عبقری در اصل دره ای بوده است که در ان پری فراوان بوده است و عربها چنین گمان میکرده اند و نیز هر چیز شگفت را عبقری مینامیده اند و نیز مهتر هر گروه را عبقری می گفته اند به قول علامه دهخدا
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۲/۰۳ - ۰۴:۰۷:۲۴
آز در قصص القران اصطلاح جالبی دارد آز بستن یعنی طمع کردن مثلا میگوید چون زنی بیامد و از هاروت و ماروت بر شویش شکوه کرد انها در او آز بستند و تا اخر و آز بستن را جایی دیگر ندیده ام
user_image
امین بیک
۱۳۹۵/۰۸/۱۴ - ۲۲:۵۹:۰۵
در این بیت خوبست بعد از حجره ویرگول گذاشته شود تا خواندن بیت آسانتر شود.یکی حجره، خاص از پی دوستاندر حجره اندر سرا بوستان
user_image
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
۱۴۰۱/۰۷/۲۷ - ۱۵:۵۵:۴۵
که جیحون نشاید به یک خشت بست: جلویِ آبِ رودِ جیحون که بزرگترین رودِ آسیای میانه است را نمی توان با یک خشت سد کرد: حرص و ولع و زیاده خواهی انسان به آبِ جیحون تشبیه شده است که با یک خشتِ طلا نمی توان به همه یِ آن آرزوها جامه عمل پوشانید!