سعدی

سعدی

بخش ۹ - حکایت عداوت در میان دو شخص

۱

میان دو تن دشمنی بود و جنگ

سر از کبر بر یکدگر چون پلنگ

۲

ز دیدار هم تا به حدی رمان

که بر هر دو تنگ آمدی آسمان

۳

یکی را اجل در سر آورد جیش

سرآمد بر او روزگاران عیش

۴

بداندیش او را درون شاد گشت

به گورش پس از مدتی برگذشت

۵

شبستان گورش در اندوده دید

که وقتی سرایش زر اندوده دید

۶

خرامان به بالینش آمد فراز

همی گفت با خود لب از خنده باز

۷

خوشا وقت مجموع آن کس که اوست

پس از مرگ دشمن در آغوش دوست

۸

پس از مرگ آن کس نباید گریست

که روزی پس از مرگ دشمن بزیست

۹

ز روی عداوت به بازوی زور

یکی تخته برکندش از روی گور

۱۰

سر تاجور دیدش اندر مغاک

دو چشم جهان بینش آکنده خاک

۱۱

وجودش گرفتار زندان گور

تنش طعمه کرم و تاراج مور

۱۲

چنان تنگش آکنده خاک استخوان

که از عاج پر توتیا سرمه دان

۱۳

ز دور فلک بدر رویش هلال

ز جور زمان سرو قدش خلال

۱۴

کف دست و سرپنجهٔ زورمند

جدا کرده ایام بندش ز بند

۱۵

چنانش بر او رحمت آمد ز دل

که بسرشت بر خاکش از گریه گل

۱۶

پشیمان شد از کرده و خوی زشت

بفرمود بر سنگ گورش نبشت

۱۷

مکن شادمانی به مرگ کسی

که دهرت نماند پس از وی بسی

۱۸

شنید این سخن عارفی هوشیار

بنالید کای قادر کردگار

۱۹

عجب گر تو رحمت نیاری بر او

که بگریست دشمن به زاری بر او

۲۰

تن ما شود نیز روزی چنان

که بر وی بسوزد دل دشمنان

۲۱

مگر در دل دوست رحم آیدم

چو بیند که دشمن ببخشایدم

۲۲

به جایی رسد کار سر دیر و زود

که گویی در او دیده هرگز نبود

۲۳

زدم تیشه یک روز بر تل خاک

به گوش آمدم ناله‌ای دردناک

۲۴

که زنهار اگر مردی آهسته‌تر

که چشم و بناگوش و روی است و سر

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 568
بوستان سعدی به خط رکن‌الدین مسعود کاشانی مورخ ۱۰۳۹ هجری آگرهٔ هند » تصویر 326
بوستان سعدی به خط رکن‌الدین مسعود کاشانی مورخ ۱۰۳۹ هجری آگرهٔ هند » تصویر 328
شرح بوستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 366

نظرات

user_image
ابوطالب رحیمی
۱۳۹۳/۱۰/۰۱ - ۰۸:۰۱:۴۵
بسیار زیبا. واقعاً حکایت های سعدب انسان رو تحت تأثیر قرار می ده. در ابیات آخر (مخصوصاً دو بیت آخر) اندیشه های خیامی به وضوح به چشم می خوره. مثلاً خیام می گه: ابر آمد و زار بر سر سبزه گریست // بی باده گلرنگ نمی شاید زیست *** کین سبزه که امروز تماشاگه ماست // تا سبزه خاک ما تماشاگه کیستای پیر خردمند پگه تر برخیز // وآن کودک خاک بیز را بنگر تیز *** پندش ده و گو که نرم تر می بیز // مغز سر کیقباد و دست پرویزآن قصر که بر چرخ همی زد پهلو // بر درگه او شهان نهادندی رو *** دیدیم که بر کنگره اَش فاخته ای // بنشسته همی گفت که کو کو کو کوو خیلی رباعی های دیگه با چنین مضمون هایی.
user_image
ایمان ملک محمدی
۱۳۹۸/۰۶/۰۶ - ۰۵:۲۸:۴۱
مشابه بیت آخر سعدی علیه الرحمه در جای دیگر چنین میفرماید:خاک راهی که برو می گذری ساکن باشکه عیونست و جفونست و خدودست و قدود
user_image
صدری
۱۳۹۹/۱۰/۱۳ - ۱۵:۱۵:۱۲
به اقتضای وزن شعر، کلمه یکدیگر در بیت نخست باید یکدگر نوشته شود. لطفاً تصحیح فرمایید.
user_image
نبی احمدی
۱۴۰۱/۰۵/۰۸ - ۱۷:۵۵:۵۷
  در مصراع دوم بیت نخست، "یکدکر" درست است: سر از کبر بر یکدگر چون پلنگ ...