سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۱۰۷

۱

صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست

بوستان در عنبر سارا گرفت از بوی دوست

۲

دوست گر با ما بسازد دولتی باشد عظیم

ور نسازد می‌بباید ساختن با خوی دوست

۳

گر قبولم می‌کند مملوک خود می‌پرورد

ور براند پنجه نتوان کرد با بازوی دوست

۴

هر که را خاطر به روی دوست رغبت می‌کند

بس پریشانی بباید بردنش چون موی دوست

۵

دیگران را عید اگر فرداست ما را این دمست

روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست

۶

هر کسی بی خویشتن جولان عشقی می‌کند

تا به چوگان که در خواهد فتادن گوی دوست

۷

دشمنم را بد نمی‌خواهم که آن بدبخت را

این عقوبت بس که بیند دوست همزانوی دوست

۸

هر کسی را دل به صحرایی و باغی می‌رود

هر کس از سویی به دررفتند و عاشق سوی دوست

۹

کاش باری باغ و بستان را که تحسین می‌کنند

بلبلی بودی چو سعدی یا گلی چون روی دوست

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 669
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 482
کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده در ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 539
حمیدرضا محمدی :
سعیده تهرانی‌نسب :
محسن لیله‌کوهی :
پری ساتکنی عندلیب :
سهیل قاسمی :
نازنین بازیان :
مریم فقیهی کیا :
افسر آریا :
فاطمه زندی :

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۲/۲۱ - ۱۴:۱۵:۰۲
بدبخت را شوربهر هم می گویند و بدشانسی شوربهری
user_image
رضا سعدی
۱۳۹۲/۰۸/۰۸ - ۰۷:۱۲:۴۲
1. سارا: خالص2.دولت: بخت، سعادت
user_image
روح‌الله
۱۳۹۵/۰۸/۱۴ - ۱۸:۳۳:۴۵
سعدیااگر سیم بداشتمیسخنت به زر نوشتمی!!چقدر لذت بخشه شنیدن و خواندن سخنان این مرد شیرین بیان!در عجبم از بدگویانی که نسبت‌های ناروا به این پیر عاشق می‌دهند...چطور ممکن است از خاک کسی که بنده‌ی صالح خداوند نبوده ، پس از هزار سال بوی عشق به مشام آدمی برسد.ز خاک سعدی شیراز بوی عشق آیدهزار سال پس از مرگ او گرش بویی ...
user_image
بی سواد
۱۳۹۵/۰۸/۱۴ - ۱۸:۴۷:۴۴
دل قوی دار روح الله آنان عرض خود می برند، بی که زحمت ما بدارند بر دامن کبریاش ننشیند گرد. زندگی تان دراز و روزگارتان به کام باد
user_image
حمید
۱۳۹۶/۱۰/۲۰ - ۱۲:۰۵:۰۵
ببخشید پنجه نتوان کردن با بازوی دوست یعنی چه؟ کنایه است؟
user_image
nabavar
۱۳۹۶/۱۰/۲۰ - ۱۲:۳۳:۲۳
حمید جان پنجه نتوان کرد با بازوی دوستیعنی نمی توان با دوست ستیزه کردزنده باشی
user_image
فرجی
۱۳۹۷/۰۱/۱۳ - ۰۰:۳۹:۴۶
بوستان در عنبر سارا منظور از در چیست
user_image
nabavar
۱۳۹۷/۰۱/۱۳ - ۰۶:۰۷:۲۲
فرجی جانصبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوستبوستان در عنبر سارا گرفت از بوی دوستمی گوید: آن خاکی که باد از کوی دوست برد، از صحرا گذشت و بوستان را با بوی خوش عنبر در بر گرفت.زنده باشی
user_image
محمدرضا
۱۳۹۹/۰۳/۱۳ - ۱۰:۵۱:۰۰
یکی میتونه معنی بیت آخررا بگه؟
user_image
مهسا
۱۳۹۹/۰۶/۰۱ - ۰۶:۱۲:۵۳
این عقوبت بس که بیند دوست همزانوی دوست یعنی جی
user_image
سعادت
۱۳۹۹/۰۶/۰۶ - ۱۹:۰۸:۳۵
دشمنم را بد نمی‌خواهم که آن بدبخت رااین عقوبت بس که بیند دوست همزانوی دوستیعنی برای دشمنم بد نمیخوام چون اون بدبخت همین براش بس که منو با دوست ببینه که کنار هم هستیم یا کنار هم نشستیم
user_image
بی نشان
۱۳۹۹/۰۸/۱۰ - ۱۷:۳۰:۰۱
کاش باری باغ و بستان را که تحسین می کنند بلبلی بودی چو سعدی یا گلی چون روی دوست محمد رضای عزیز معنای ساده ی بیت سعدی شیرین سخن ایکاش حالا که باغ و بوستان به دلیل بهره مندی از نوای بلبلان و جمال گلها مظهر زیبایی و مورد تحسین زیباپسندان است حداقل بلبلی چونان سعدی و گلی چون جمال و روی معشوق داشت تا شایسته حقیقت تحسین و تحسین به حقیقت بود مراتب باغ و بوستان از لحاظ عناصر و خویشکاری مدنظر سعدی بوده است و این رو هم مدنظر داریم که بوستان نام منظومه ی شعری از ایشان است و او بلبل دستان سرای آن که در حقیقت این بوستان و این دستان شایسته ی تحسین است با آوردن لفظ کاش در تعریض و تقبیحی هنری خللی را در زیبایی شناسی اهل تمییز تذکر میدهد به معنای ضمنی ایکاش می فهمیدند ...ایکاش لااقل اگر به تحسین باغ و بوستانی مشغولند ورای ظواهر بسی نمونه دار باغ و بستانی یگانه و بی بدیل که بلبل آن سعدی و گل آن معشوق اوست را تحسین می کردند ....
user_image
Shah
۱۴۰۰/۱۲/۲۷ - ۱۰:۲۲:۴۴
معنای بیت ۶ چیه؟
user_image
فاطمه زندی
۱۴۰۱/۰۸/۱۴ - ۰۳:۳۵:۵۸
غزل ۱۰۷  وزن : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات  صبحدم خاکی به صحرا بُرد باد از کوی دوست بوستان در عنبر سارا گرفت از بوی دوست معنی بیت اول  ۱ _ باد در هنگام صبح از کوی دوست مشتی خاک به دشت و صحرا برد و بدینسان بوستان را از بوی دوست غرق در بوی عنبر ناب ساخت . [ عنبر = ماده ای چرب و خوشبو و سیاه رنگ که از رودۀ نوعی وال یا ماهی عنبر (کاشالو) می گیرند / سارا = خالص و صاف ] دوست گر با ما بسازد ، دولتی باشد عظیم   ور نسازد ، می بباید ساختن با خوی دوست معنی بیت دوم  ۲ _ اگر دوست با ما از درِ سازگاری درآید ، این پیروزی و اقبالی بزرگ است . ولی چنانچه راه ناسازگاری پیش گیرد ، بر ما لازم است که خود را با خوی او وفق دهیم . [ دولت = سعادت و اقبال ] گر قبولم می کند ، مملوک خود می پَرورَد   ور برانَد ، پنجه نتوان کرد با بازوی دوست معنی بیت سوم  ۳ _ اگر مرا بپذیرد ، غلام خویش را مورد توجّه و عنایت قرار داده است و چنانچه ما را از خود براند ، توان درافتادن با او را نداریم . [ مملوک = بنده و غلام زر خرید / پنجه کردن با کسی = کنایه از ستیز و نزاع کردن با کسی ] هر که را خاطر به روی دوست رغبت می کند   بس پریشانی بباید بردنش چون موی دوست معنی بیت چهارم  ۴ _ اگر خاطر هر کس به جانب دوست میل و رغبتی دارد ، باید همانند موی دوست آشفتگی بسیاری تحمّل نماید . [ خاطر = فکر و اندیشه ، دل ] دیگران را عید اگر فرداست ، ما را این دَم است روزه داران ماه نو بینند و ، ما ابروی دوست معنی بیت پنجم ۵ _ اگر برای روزه داران فردا عید فطر است ، برای ما همین لحظه است که به جای ماه نو هلال ابروی دوست را مشاهده می کنیم . [ عید = عید فطر ] هر کسی بی خویشتن جَولان عشقی می کند  تا به چوگان که در خواهد فتادن گوی دوست ؟ معنی بیت ششم  ۶ _ هر کس از سر بی خویشتنی در میدان عشق جولانی دارد . امّا باید به انتظار نشست تا معلوم شود که گوی عشق دوست به خم چوگان چه کسی خواهد افتاد ؟ [ بی خویشتن = مستانه و در حالت بی خودی و بی خویشی / جولان کردن = سعی و تلاش کردن / گوی = توپ و گلوله ای چوبین که در بازی چوگان از آن استفاده می شود / چوگان = چوبی با دستۀ راست و باریک و سرِ کج که با آن در چوگان بازی گوی را می زنند ] دشمنم را بد نمی خواهم ، که آن بدبخت را   این عقوبت بس که بیند دوست هم زانوی دوست معنی بیت هفتم  ۷ _ برای دشمنم بدی آرزو نمی کنم ، زیرا برای آن بدبخت همین کافی است که مرا در کنار دوست ببیند . [ عقوبت = عذاب / هم زانو = دو کسی که برابر و مقابل هم نشینند ، کنایه از مصاحب و رفیق صمیمی ] هر کسی را دل به صحراییّ و باغی می رود   هر کس از سویی به در رفتند و ، عاشق سوی دوست معنی بیت هشتم  ۸ _ دل هر کس برای تفرّج و خوشی به باغ و صحرایی میل می کند . آری ، هر کس متناسب با درک و ذوق خود برای احساس لذّت به جانبی می رود . عاشق هم برای درک این لذّت به سوی دوست می رود . کاش ، باری ، باغ و بستان را که تحسین می کند بلبلی بودی چو سعدی یا گلی چون روی دوست معنی بیت نهم  ۹_ ای کاش در باغ و بستانی که مردمان لب به تحسین آن گشوده اند ، بلبلی سخنگو مثل سعدی یا گلی به زیبارویی یار وجود می داشت . [ باری = به هر حال ، خلاصه ] منبع : شرح غزلهای سعدی  دکتر محمدرضا برزگر خالقی  دکتر تورج عقدایی  سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟ از گلستان ِ ما بِبَر طبقی  شاد و تندرست باشید ..