
سعدی
غزل شمارهٔ ۱۱
۱
وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را
ساقی بیار آن جام می، مطرب بزن آن ساز را
۲
امشب که بزم عارفان از شمع رویت روشن است
آهسته تا نبود خبر رندان شاهدباز را
۳
دوش ای پسر می خوردهای چشمت گواهی میدهد
باری حریفی جو که او مستور دارد راز را
۴
روی خوش و آواز خوش دارند هر یک لذتی
بنگر که لذت چون بود! محبوب خوشآواز را
۵
چشمان ترک و ابروان جان را به ناوک میزنند
یا رب که دادهست این کمان آن ترک تیرانداز را !؟
۶
شور غم عشقش چنین حیف است پنهان داشتن
در گوش نی رمزی بگو تا برکشد آواز را
۷
شیرازْ پرغوغا شدهست از فتنهی چشم خوشت
ترسم که آشوبِ خوشت برهم زند شیراز را
۸
من مرغکی پربستهام زان در قفس بنشستهام
گر زان که بشکستی قفس بنمودمی پرواز را
۹
سعدی تو مرغ زیرکی خوبت به دام آوردهام
مشکل به دست آرد کسی مانند تو شهباز را
تصاویر و صوت


نظرات
ضیاءالدین صمدانی
ضیاءالدین صمدانی
پاسخ: با تشکر، وزن تصحیح شد.
m
دکتر ترابی
شایق
محمدصادق
بابک
طاهر خورشیدی
علی اکبر رنجبر کرمانی
طنین
طنین
آتنا
۷
ایرانی
ایرانی
کریم
۷
۷
فروتن
پریسا
ارشک دادور
فاطمه زندی
پناه