سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۱۱۶

۱

گر صبر دل از تو هست و گر نیست

هم صبر که چارهٔ دگر نیست

۲

ای خواجه به کوی دل‌سِتانان

زنهار مرو که ره به در نیست

۳

دانند جهانیان که در عشق

اندیشهٔ عقل معتبر نیست

۴

گویند «به جانبی دگر رو»

وز جانب او عزیزتر نیست

۵

گرد همه بوستان بگشتیم

بر هیچ درخت از این ثمر نیست

۶

من درخور تو چه تحفه آرم؟

جان‌ست و بهای یک نظر نیست

۷

دانی که خبر ز عشق دارد؟

آن کز همه عالَمش خبر نیست

۸

سعدی چو امید وصل باقی‌ست

اندیشهٔ جان و بیم سر نیست

۹

پروانه ز عشق بر خطر بود

اکنون که بسوختش خطر نیست

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 674
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 692
عباس شیرازی - مکتب قاجار - عشاق - دانی که خبر ز عشق دارد
حمیدرضا محمدی :
محسن لیله‌کوهی :
سعیده تهرانی‌نسب :
پزی ساتکنی عندلیب :
سهیل قاسمی :
نازنین بازیان :
مریم فقیهی کیا :
فاطمه زندی :

نظرات

user_image
کلب کوی حیدر
۱۳۹۴/۰۱/۱۵ - ۰۷:۲۰:۳۷
در بیت دوم دلستانان از جایی که نآلیف چاپی اول از جدهایم به من رسیده باید یه صورت جدا گانه یعنی دل ستانان باشد
user_image
۷
۱۳۹۶/۰۲/۲۶ - ۱۰:۲۰:۴۹
این شعر لوند مورد علاقه من است.چون در ایران زمین سگ کشی هنر است دور از ذهن نیست این برادر (کلبعلی خان) هم چون خودم دست کم یک یا چند بار خیز برداشته سگی را شل و پل کند.والله اعلم
user_image
۷
۱۳۹۶/۰۲/۲۶ - ۱۰:۴۷:۴۵
به نظر میرسد شیخ در سرودن این غزل نگاه به این دو غزل داشته است:عطار:که غزل دلچسبی نیست:عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲دل خون شد از توام خبر نیستهر روز مرا دلی دگر نیست و این غزل سنایی که زیباست به ویژه برخی بیتهای آن:شهریست پر از شگرف لیکنزو هیچ بتی شگرف‌تر نیستمریم کده‌ها بسیست لیکنکس را چو مسیح یک پسر نیستفرزند بسیست چرخ را لیکانصاف بده چنو دگر نیستسنایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱
user_image
پژمان رضوی
۱۳۹۶/۱۰/۱۶ - ۰۲:۲۸:۴۱
دوستان اگر موافق باشند میخواهم بدعتی بگذارم که نظر دوستان را در مورد شاه بیت هر یک از غزلهای سعدی جویا شوم . به سلیقۀ بنده شاه بیت این غزلاین بیت است : - پروانه ز عشق بر خطر بود - اکنون که بسوختش خطر نیست
user_image
Polestar
۱۳۹۹/۰۸/۱۷ - ۰۴:۵۰:۴۷
تعیین شاه‌بیت یه چیز ذوقی و سلیقهٔ شخصیهنمیشه به بقیه تحمیل کردشاه‌بیت این غزل بیت سوم میتونه باشه
user_image
فاطمه زندی
۱۴۰۱/۰۷/۰۸ - ۱۱:۰۷:۱۰
وزن : مفعول مفاعلن مفاعیل  معنی بیت اول  ۱  _ اگر دلم بتواند دوری تو را تحمل کند یا نکند ، چاره ء دیگری ندارد و فقط باید در این راه شکیبایی پیش گیرد . معنی بیت دوم  ۲  _ ای سرور ، بر حذر باش از اینکه به سرمنزل معشوقان گام نهی ، زیرا رهایی از آنجا ممکن نیست !  [ خواجه : لقبی است برای وزیران ، آقا سرور / زنهار : شبه جمله است ، امان ، البته ( که در این معنی تاکید را می رساند .)/ کنایه : دلستانان ( معشوقان دلربا و زیبا رو ، ره به در نبودن ( راه فرار و گریز گاهی وجود نداشتن ) .] معنی بیت سوم  ۳ _ تمام مردم دنیا می دانند که آنچه عقل برای رهایی از عشق می اندیشد ، اعتباری ندارد . [ تضاد : عشق ، عقل / استعاره ء مکنیه ( تشخیص ): اندیشه ء عقل .] معنی بیت چهارم  ۴  _ همه به من می گویند او را رها کن و به جانبی دیگر روی آور ، اما باید دانست که عزیز تر از جهتی که به او منتهی می شود ، جانب و جهتی یافت نمی شود  معنی بیت پنجم  ۵ _ سراسر باغ و بوستان را زیر پای گذاشتم ، اما هیچ درختی را ندیدم که چون تو برومند باشد . [ ثمر : میوه / تناسب : بوستان ، درخت ، ثمر /استعاره ء مرکب : بیت با توجه به ابیات پیشین در معنای غیر حقیقی به کار رفته است ( دنیا را گشتم ، بهتر از او یافت نمی شود )] معنی بیت ششم  ۶  _ من چه ارمغانی می توانم به تو بدهم که شایستهء تو باشد ؟ چرا که من تنها جانی دارم و جان هم بهایی ندارد تا برای یک بار نگریستن به تو نثار شود . [ در خور : لایق و سزاوار / تحفه : ارمغان و هدیه / بهای یک نظر : ارزش یک نگاه و دیدن .] معنی بیت هفتم  ۷  _ می دانی چه کسی از عشق آگاه است ؟ کسی که تنها از دوست آگاهی دارد و جز او به چیزی نمی اندیشد و از هیچ چیز خبر ندارد . معنی بیت هشتم  ۸  _ ای سعدی ، از آنجا که هنوز امید رسیدن به دوست در ما زایل نگشته است ، بنا براین ترسی از جان باختن و سر در انداختن نداریم . [ اندیشه : ترس و بیم ] معنی بیت نهم  ۹ _ پروانه  در اثر عاشق بودن گرد سر شمع می گشت ودر معرض خطر قرار داشت ، اما اکنون که عشق او را سوزانید ، دیگر هیچ خطری او را تهدید نمی کند . [ استعاره ء مرکب : بیت با قرینه ء ابیات دیگر غزل در معنای مجازی و به علاقه ء شباهت به کار رفته است .( عاشق در خطر بود .اکنون که در راه عشق جان باخت ، دیگر خطری برایش وجود ندارد .)] منبع : شرح غزلهای سعدی  دکتر محمدرضا برزگر خالقی  دکتر تورج عقدایی  سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟ از گلستان ِ ما بِبَر طبقی  شاد و تندرست باشید .