
سعدی
غزل شمارهٔ ۱۱۶
۱
گر صبر دل از تو هست و گر نیست
هم صبر که چارهٔ دگر نیست
۲
ای خواجه به کوی دلسِتانان
زنهار مرو که ره به در نیست
۳
دانند جهانیان که در عشق
اندیشهٔ عقل معتبر نیست
۴
گویند «به جانبی دگر رو»
وز جانب او عزیزتر نیست
۵
گرد همه بوستان بگشتیم
بر هیچ درخت از این ثمر نیست
۶
من درخور تو چه تحفه آرم؟
جانست و بهای یک نظر نیست
۷
دانی که خبر ز عشق دارد؟
آن کز همه عالَمش خبر نیست
۸
سعدی چو امید وصل باقیست
اندیشهٔ جان و بیم سر نیست
۹
پروانه ز عشق بر خطر بود
اکنون که بسوختش خطر نیست
تصاویر و صوت



نظرات
کلب کوی حیدر
۷
۷
پژمان رضوی
Polestar
فاطمه زندی