
سعدی
غزل شمارهٔ ۱۲۳
۱
در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست
از گل و لاله گزیرست و ز گلرویان نیست
۲
دل گمکرده در این شهر نه من میجویم
هیچکس نیست که مطلوب مرا جویان نیست
۳
آن پریزادهٔ مهپاره که دلبند منست
کس ندانم که به جان در طلبش پویان نیست
۴
ساربانا خبر از دوست بیاور که مرا
خبر از دشمن و اندیشهٔ بدگویان نیست
۵
مرد باید که جفا بیند و منت دارد
نه بنالد که مرا طاقت بدخویان نیست
۶
عیب سعدی مکن ای خواجه اگر آدمیی
کآدمی نیست که میلش به پریرویان نیست
تصاویر و صوت



نظرات
سعید
.............
فاطمه زندی
یوسف شیردلپور