سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۱۲۴

۱

روز وصلم قرار دیدن نیست

شب هجرانم آرمیدن نیست

۲

طاقت سر بریدنم باشد

وز حبیبم سرِ بریدن نیست

۳

مطرب از دست من به جان آمد

که مرا طاقت شنیدن نیست

۴

دست بیچاره چون به جان نرسد

چاره جز پیرهن دریدن نیست

۵

ما خود افتادگان مسکینیم

حاجت دام گستریدن نیست

۶

دست در خون عاشقان داری

حاجت تیغ برکشیدن نیست

۷

با خداوندگاری افتادم

کش سر بنده پروریدن نیست

۸

گفتم ای بوستان روحانی

دیدن میوه چون گَزیدن نیست

۹

گفت سعدی خیال خیره مبند

سیب سیمین برای چیدن نیست

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 678
منتخبی از اشعار سعدی، حافظ و جامی » تصویر 35
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 479
کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده در ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 534
حمیدرضا محمدی :
فاطمه زندی :
محسن لیله‌کوهی :
سعیده تهرانی‌نسب :
پزی ساتکنی عندلیب :
سهیل قاسمی :
حجت الله عباسی :
نازنین بازیان :
مریم فقیهی کیا :

نظرات

user_image
علی محمد
۱۳۹۴/۰۱/۱۵ - ۰۳:۴۶:۲۶
کش سر بنده پروریدن نیست = که او را قصد رعایت حال زیردستان نیست
user_image
پژمان رضوی
۱۳۹۶/۱۰/۱۶ - ۰۱:۴۴:۳۲
دوستان اگر موافق باشند میخواهم بدعتی بگذارم که نظر دوستان را در مورد شاه بیت هر یک از غزلهای سعدی جویا شوم . به سلیقۀ بنده شاه بیت این غزلاین بیت است : - دست بیچاره چون به جان نرسد - چاره جز پیرهن دریدن نیست
user_image
شاهد نوخط
۱۴۰۰/۰۶/۰۷ - ۰۱:۰۹:۱۰
شاه بیت: ما خود افتادگان مسکینیم - حاجت دام گستریدن نیست
user_image
فاطمه زندی
۱۴۰۱/۰۶/۰۸ - ۱۴:۰۸:۲۵
وزن فاعلاتن مفاعلن فع لان  معنی غزل #124 ۱. قرار : پایداری و استواری ،تاب و توان /  آرمیدن : قرار و آسایش ،سکون . تضاد : روز و شب ،وصل و هجران  معنی : در روز وصال و رسیدن به معشوق قرار و آرام خود را از کف می دهم. در شب جدایی هم نمی توانم دوری او را تحمّل نمایم و خواب به دیدگانم نمی آید. ۲. "م" در "سر بریدنم " ضمیر متّصل مفعولی است .کنایه : سر کاری داشتن (قصد انجام کاری داشتن ) / جناس مرکّب : بین سر بریدن ( جدا کردن سر از بدن ) ، سر بریدن ( اندیشه ء جدایی ). معنی : سر بریدن در راه معشوق را تحمّل می کنم ،امّا اندیشه ء جدایی از محبوب را به خود راه نمی دهم. ۳.مطرب : به طرب آرنده ،رامشگر و نوازنده . کنایه : به جان آمدن ( به ستوه آمدن و به درد سر افتادن ) . معنی : نوازنده از این روی که من در اثر اندوه عشق سرِ شنیدن آوای او را ندارم ،از دست من خسته و بی تاب شده است. ۴. ایهام :جان ۱_ روان ۲_معشوق . معنی: آنگاه که عاشق درمانده از دست یافتن به معشوق عزیز همچون جان خویش ناامید گردد ،چاره ای جز پیراهن دریدن ندارد. ۵. مسکین : بیچاره و بی نوا  کنایه : افتادگان (درماندگان و ناتوانان ،عاشقان )  معنی : ما در راه عشق تو آن بیچارگان به دام افتاده ای هستیم که نیازی نیست برای اسارت،در راهشان دام گسترده شود. کنایه : دست در چیزی داشتن ( قدرت و توانایی در چیزی داشتن ). معنی : تو بر ریختن خون عاشقان قادری ، پس نیازی به کشیدن شمشیر برای ریختن خون آنان وجود ندارد. ۷. خداوندگار : سرور و رییس ،خواجه  /پروریدن : حمایت و نوازش کردن. کنایه : سر چیزی داشتن (قصد و توجه به چیزی داشتن ). معنی: با مولا و سروری سر و کار پیدا کرده ام که به فکر نوازش بندگان خویش نیست . ۸. روحانی: مکان روحانی ، جای پاک و پاکیزه و باصفا ،منسوب به روح ، یعنی آنچه از مقولهء روح و جان باشد / گزیدن : بریدن و قطع کردن ،چیدن (لغت نامه ) / استعاره ء مصرّحه : بوستان روحانی (معشوق زیبا و روحانی ) / استعارهء مرکّب : مصراع دوم به قرینهء ابیات پیشین در معنای مجازی به علاقهء مشابهت به کار رفته است. معنی : به او گفتم : ای معشوقی که از عالم بالایی ،همان طور که دیدن میوه مثل چیدن و گاز زدن آن نیست ، تنها با مشاهدهء چهره ء زیبایت بهره مندی از آن حاصل نمی شود . ۹.خیره : بیهوده و باطل / خیال بستن : تصوّر کردن ./ استعاره ء مصرّحه : سیب سیمین (چانهء سفید رنگ یا غبغب و پستان )/  استعارهء مرکّب : مصراع دوم که در معنای غیر حقیقی خود به کار رفته است. معنی : گفت .ای سعدی ،خیال باطل به خود راه مده ، زیرا این چانهء نقره فام من مثل سیب نیست که بتوان آن را چید ، بلکه باید به مشاهده ای از آن بر روی درخت ِ قامت بسنده کرد.   منبع : شرح غزلهای سعدی  دکتر محمدرضا برزگر خالقی  دکتر تورج عقدایی سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟ از گلستان ِ من بِبَر ورقی... شاد و تندرست باشید...
user_image
یوسف شیردلپور
۱۴۰۲/۱۰/۰۷ - ۱۲:۱۷:۰۵
بادرود بیکران به همه عزیزان گنجوری ودست اندارکاران برنامه وسایت پربار گنجور وتشکر از همه عزیزان بابت نوشتار حاشیه این شعر وغزل: بیت دوم این غزل زیبا این پیام میروسنه که من طبیبم وکار طبیب هم نجات دادن است نه جان ستاندن، عاشق به معشوق میگویدمن که خود برای جان فشانی آماده ام چگونه میتوانم سرببرم؟ طاقت سربریدنم باشد وزحبیبم سر بریدن نیست،  چقدر عاشق است  حضرت سعدی؟  خوشا به حال ما که چنین صعادتی نصیب ما گشته همچو حافظان ومولانا ها رودکی فردوسی عطار سعدی را داریم خدایا شکرت 🙏🙏 اما اگر واقعا خواهان لذت از این شعر وغزل حضرت سعدی هستید اجرای خصوصی محمد موسوی وشجریان  را بانام برگ تنهایی گوش کنید تاببنید معنای شعر چقد دلنشین تر است 💐✋
user_image
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
۱۴۰۲/۱۱/۲۴ - ۱۶:۲۰:۵۰
گفتم ای بوستان روحانی دیدن میوه چون گزیدن نیست گزیدن با به دو شکل می توان خواند و هر دو هم صحیح می باشد گُزیدن و گَزیدن معنی اول (گُزیدن) دیدن میوه مانند انتخاب کردن نیست. چون دیدن را چشم به صورت غیر ارادی انجام می دهد ولی انتخاب کردن با خواستن همراه است معنی دوم (گَزیدن) گاز زدن است اما گَزیدن بهتر است