
سعدی
غزل شمارهٔ ۱۳۳
۱
خیال روی توام دوش در نظر میگشت
وجود خستهام از عشق بیخبر میگشت
۲
همای شخص من از آشیان شادی دور
چو مرغ حلق بریده به خاک بر میگشت
۳
دل ضعیفم از آن کرد آه خون آلود
که در میانه خونابه جگر میگشت
۴
چنان غریو برآورده بودم از غم عشق
که بر موافقتم زهره نوحه گر میگشت
۵
ز آب دیده من فرش خاک تر میشد
ز بانگ ناله من گوش چرخ کر میگشت
۶
قیاس کن که دلم را چه تیر عشق رسید
که پیش ناوک هجر تو جان سپر میگشت
۷
صبور باش و بدین روز دل بنه سعدی
که روز اولم این روز در نظر میگشت
تصاویر و صوت


نظرات
۷
۷
۷
۷
رها
فاطمه زندی
سفید