سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۱۴۰

۱

چشمت چو تیغ غمزه خونخوار برگرفت

با عقل و هوش خلق به پیکار برگرفت

۲

عاشق ز سوز درد تو فریاد درنهاد

مؤمن ز دست عشق تو زنار برگرفت

۳

عشقت بنای عقل به کلی خراب کرد

جورت در امید به یک بار برگرفت

۴

شوری ز وصف روی تو در خانگه فتاد

صوفی طریق خانه خمار برگرفت

۵

با هر که مشورت کنم از جور آن صنم

گوید ببایدت دل از این کار برگرفت

۶

دل برتوانم از سر و جان برگرفت و چشم

نتوانم از مشاهده یار برگرفت

۷

سعدی به خفیه خون جگر خورد بارها

این بار پرده از سر اسرار برگرفت

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 685
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 626
محسن لیله‌کوهی :
حمیدرضا محمدی :
فاطمه زندی :
سعیده تهرانی‌نسب :
پزی ساتکنی عندلیب :
سهیل قاسمی :
نازنین بازیان :
مریم فقیهی کیا :

نظرات

user_image
ایرانی
۱۳۹۷/۰۲/۱۴ - ۰۸:۵۱:۰۳
تمامی ابیات این غزل زیبا شاهکاره حرف نداره. بهترین غزل سرا فقط سعدی شیرازی هست و بس.
user_image
نادر..
۱۳۹۷/۰۲/۱۴ - ۱۰:۴۶:۰۶
برتوانم برگرفت..
user_image
فاطمه زندی
۱۴۰۱/۰۶/۲۱ - ۱۲:۳۷:۴۷
غزل ۱۴۰ سعدی  وزن : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن ۱.[غمزه : ناز و عشوه ، اشاره به چشم و ابرو / به پیکار بر گرفت : به وسیلهء جنگ و جدال گرفت . تشبیه : غمزه به تیغ "اضافه تشبیهی "/تقابل عقل و عشق :- >بیت ۶ ، غزل ۱۳۶] ۱_معنی : هنگامی که چشمان تو غمزه ء خونخوار را چونان شمشیری برکشید ، هوش مردم با خرد به ستیزه در آمد و عشق را به عقل ترجیح داد. ۲.[در نهادن : آغاز کردن /] ۲_معنی : چون عقل نماند ، عاشق در اثر سوزی که درد عشق تو در وی پدید آورده بود، به فریاد آمد و مومن در اثر غلبه عشق تو کافر شد و زنار بر بست . ۳.[ بر گرفتن : بستن . / تشبیه : عقل به بنا " اضافه تشبیهی / استعاره ء مکنیه : درِ امید ]  ۳_معنی : عشق تو خرد را مثل بنایی کاملا ویران ساخت و جور و ستم تو دروازه ء خانهء امیدواری را به گونه ای بست که دیگر امیدی در دل نماند . ۴.[شور : وجد و حال ، فتنه و آشوب / خانگه : خانقاه ، مکان ِ بودن دوریشان و مشایخ ، معرّ ب خانگاه و مرکب از خانه و گاه است نظیر منزل گاه ،... صوفی : پیرو طریقت تصوّف /خمّار : باده فروش ] ۴_ در اثر وصف روی تو آنچنان شور و غوغایی در خانقاه بر پاشد که صوفی ترک تصوف کرد و راهی خانهء می فروش گشت . ۵.[ کنایه : دل بر گرفتن از کاری ، ترک و رها کردن کاری .]  ۵_معنی : در باب جور و ستم معشوق زیبا رو با هرکس مشورت می کنم ، می گوید : لازم است که از این کار دلداگی دست بر داری . ۶_ معنی : می توانم در راه عشق از جان دست بشویم ، اما قادر نیستم که از دیدن یار چشم بر دارم . ۷.[ خفیه : پنهانی ./ کنایه : خون جگر خوردن "غم و غصه خوردن " /پرده بر گرفتن : "آشکار کردن "،] ۷_معنی : سعدی بارها و به طور پنهانی رنج عشق را تحمل کرده و دم بر نیاورده بود، اما این بار از روی این کار پرده بر گرفت و آن را آشکارا مطرح ساخت. منبع : شرح غزلهای سعدی  دکتر محمدرضا برزگر خالقی  دکتر تورج عقدایی  سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟ از گلستان ِ ما بِبَر طبقی  شاد و تندرست باشید .