سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۱۵

۱

برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق‌فام را

بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را

۲

هر ساعت از نو قبله‌ای با بت‌پرستی می‌رود

توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را

۳

می با جوانان خوردنم باری تمنا می‌کند

تا کودکان در پی فتند این پیر دُردآشام را

۴

از مایهٔ بیچارگی قطمیر مردم می‌شود

ماخولیای مهتری سگ می‌کند بلعام را

۵

زین تنگنای خلوتم خاطر به صحرا می‌کشد

کز بوستان باد سحر خوش می‌دهد پیغام را

۶

غافل مباش ار عاقلی، دریاب اگر صاحب‌دلی

باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را

۷

جایی که سرو بوستان با پای چوبین می‌چمد

ما نیز در رقص آوریم آن سرو سیم‌اندام را

۸

دلبندم آن پیمان‌گُسِل منظور چشم آرام دل

نی نی دلارامش مخوان کز دل ببرد آرام را

۹

دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش

جایی که سلطان خیمه زد غوغا نماند عام را

۱۰

باران اَشکم می‌رود وز اَبرَم آتش می‌جهد

با پختگان گوی این سخن سوزش نباشد خام را

۱۱

سعدی ملامت نشنود ور جان در این سر می‌رود

صوفی گران‌جانی بِبَر ساقی بیاور جام را

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 619
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 451
کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده در ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 503
حمیدرضا محمدی :
محسن لیله‌کوهی :
رامین کریمی :
محسن رحمتیان :
سعیده تهرانی‌نسب :
سهیل قاسمی :
مریم فقیهی کیا :
پری ساتکنی عندلیب :
نازنین بازیان :
فاطمه زندی :
امیر اثنی عشری :

نظرات

user_image
حبیبی
۱۳۸۹/۰۸/۰۵ - ۱۰:۰۱:۵۷
این غزل فوق العاده توسط استاد شجریان در آلبوم در خیال در دستگاه بیات ترک بسیار زیبا و دلنشین اجرا شده است که شنیدنش در درک معنای بلند این غزل یاری کننده انسان است.
user_image
جمشید پیمان
۱۳۸۹/۱۱/۰۸ - ۰۴:۵۹:۵۴
جمشید پیمان:ای دل !خموشی از چه رو؟ خلوت گزیدن تا به کی؟همخانِگی کن یک زمان، رندانِ دُرد آشام را .شیخ به ننگ آغشته جان، مَـنعَم کند از جام میامّا کشد بر ننگ خود ؛صد دلق ازرق فام را .عمری خدا را جسته ای،ای همسفر در خود نگر!سجده برعزم خویش کن ،نه گلّه ی انعام را .چاره مخواه از این و آن،از خود برآور شعله ایبا آتش جانت بسوز این شومِ بد فرجام را .عیسا صلیب عشق را بر شانه هایش می کشدآموزد عاشق پیشگی این پختگانِ خام را .موسا به دریا می زَنَـد تا بشکند کاخ ستمموسا صفت درهم شکن فرعونِ موسانام را.خو کرده با زنجیر خود،مشغولِ زخم خویشتنای مانده در این تیرِگی،تهمت مزن ایّام را !بر ساحلِ دلخستگی تاکی بمانی منتظر؟برخیز و همره شو دمی دریایِ بی آرام را !
user_image
محمد خزائی
۱۳۹۰/۰۱/۳۰ - ۰۴:۵۷:۲۹
سلامضمن عض تشکر و خسته نباشید.به نظر می رسد در مصراع دوم بیت پایانی به جای کلمه«ملامت» بهتر است کلمه «نصیحت» قرار گیرد.
user_image
وحید
۱۳۹۱/۰۵/۲۵ - ۰۶:۴۱:۵۳
در بیت چهار واژه قطمیر در اصل به شکاف هسته خرما و پوسته آن می گویند و مجازا به معنای چیز کم ارزش است اما نکته جالبتر این که بر طبق نظر علامه دهخدا قطمیر نام سگ اصحاب کهف بوده و نام سگ بلعم باعورا هم بوده است و از نظر تناسب تام دارد با مصراع دوم و این هنرنمایی و اعجاز سخن سعدی را نشان می دهد
user_image
مسعود جمالی
۱۳۹۱/۰۸/۲۴ - ۱۷:۵۷:۰۲
ضمن تشکر از جناب وحید، در بیت چهارم، مصراع اول همانطور که اشاره فرموده اند اشاره به آن است که سگ اصحاب کهف در زمره انسان درآمده است بفرموده خداوند متعال در قران کریم و اما در مصراع دوم اشاره بفرمایش خداوند در مورد بلعم باعوراست که او را به سگ تشبیه فرموده است: فمثله کمثل الکلب...
user_image
حجت الله عباسی-فسا
۱۳۹۱/۱۲/۲۶ - ۱۶:۴۲:۰۲
سلامدرآلبوم «درخیال»،استادشجریان بیت آخر را با کلمه نصیحت ادا کرده اند نه ملامتالبته نصیحت درست تر می نماید چون ملامت فقط سرزنش است حال ان که نصیحت به معنی دلسوزی وخیرخواهی می باشد وآن مرد بزرگ می خواهد بگوید مرابه دلسوزی وخیرخواهی شما نیازی نیست وگوشی برای شنیدن آن ندارم ونهایت این است که جان را هم دراین راه عشق بگذارم واین را پذیرفته ام.درود برروان بزرگ مرد علم وادب وعشق سعدی بزرگ
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۲/۲۵ - ۱۶:۱۹:۳۵
پختگان در برابر خامان بجای دانایان و نادانان به کار رفته
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۲/۲۵ - ۱۷:۰۰:۳۲
با سپاسداری از وحید تنها بیفزایم واژه حطام به معنی بی ارزش از واژه فارسی سوتام به معنی اندک گرفته شده است و خرده نان خوان و سفره را به فارسی فلرز می گفته اند
user_image
سیامند syamand_ss@yahoo.com
۱۳۹۲/۰۴/۰۹ - ۰۷:۵۳:۱۵
کاش اشاره ای به نسخه ی که مورد استفاده قرار دادین میکردین.به نظرم این غزل یکی از زیباترین اشعار فارسیه و بیت نهم یک شاهکار بی نظیره
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۴/۰۹ - ۰۸:۱۶:۱۸
جایی که سلطان شب می مانده و خیمه میزده است را شبخان می گفته اند . هنگام شبخان کردن باید هامی ها( عامی ها و مردم معمولی ) نشیمنگه سلطان را ترک می کردند و ناچار همه جا خالی از غوغا می شده است .
user_image
مهدیه
۱۳۹۲/۰۴/۱۷ - ۰۳:۲۸:۵۳
سلام،بیت چهارم و پنجم رو خوب متوجه نمیشم. خوشحالم میکنید اگه بهم کمک کنید. ممنون
user_image
مصطفی ن. ش.
۱۳۹۲/۰۵/۰۴ - ۰۴:۲۴:۰۲
مهدیه جان با سلامبیت چهارم و پنجم را سعی می کنم از دیدگاه خودم تشریح کنم: بیت چهارم: واژه بیچارگی در اینجا به معنای درویش بودن و افتاده بودن است. یعنی قطمیر (سگ بلعام باعور) با صبر و درویش بودن روزی به انسان (مردم) تبدیل شد اما خود بلعم باعور با توهم (ماخولیا) اینکه برتر (مهتری) است، مغرور شده و در نهایت تبدیل به سگ می شود.بیت پنجم: بیشتر می تواند پیش در آمد بیت ششم باشد. یعنی دلم تنگ است و برای همین به صحرا می زنم اما باد سحری بوستان به من پیغام خوشی می دهد که....بیت ششم: غافل مباش که این روزها هیچ وقت بر نمی گردد و به جای ناراحتی از زندگی لذت ببرپاینده باشید
user_image
علیرضا پیشگو
۱۳۹۲/۱۰/۱۰ - ۲۳:۱۵:۵۶
بله همانوطر که دوست عزیزمان فرمود این فیلم در سایت آپارات هم موجود است.بسیار وصف ناشدنی زیباست.اولا این وزن حماسی که حس برخاستن و انجام کاری را در آدمی بر می انگیزاند.بعد هم نوعی حقیقت جویی همراه با غرور کلام.این را بکن تا فلان کنیم همین و بس.
user_image
علیرضا پیشگو
۱۳۹۲/۱۰/۱۰ - ۲۳:۱۸:۵۸
در بیت"جایی که سلطان خیمه زد....."فکر میکنم یعنی جایی که حاکم مقتدر و زور گویی مثل عشق پیدا شود دیگر هیچ جای شکایت برای عقل و ..نمی ماند چون جرئت بروز ندارند.
user_image
میلاد
۱۳۹۳/۰۹/۲۹ - ۱۲:۲۸:۴۲
درود بر دوستان عزیزمن در درک معنی بیت سوم : می با جوانان .... اندکی مشکل دارم و هنوز نتوانستم درک صحیحی از این بیت داشته باشم . ممنون میشم اگر کسی میداند و بطور کامل برایم شرح دهد
user_image
رحمان
۱۳۹۴/۰۲/۲۸ - ۰۲:۵۹:۰۹
با سلاممنیک سوالی داشتم ممنون میشم که دوستان
پاسخ بدند.قبل از سوالم مایلم یک توضیح بدم:اون چیزی که من در مورد ابیات اول و سوم فهمیدم؛ در بیت اول واژه قلاشی به معنی می‌خوارگی و عیاری می‌باشد، لذا هر دو با بیت همخونی داره به یان معنی که بیت اول اگر قلاشی=می‌خوارگی، یعنی بادی که جهت مشخصی نداره و به مانند یک مست می‌مونه و اگر قلاشی=عیاری باز به معنی اینکه باد خیلی بد و زیرکی هست. حال در بیت سوم اینکه کودکان به دنبال اون پیر درد آشام بیفتند به مانندهمون "بر باد قلاشی دهیم" میمونه.سوال من: آیا این نوع نگاه خیلی دور و یا نامربوطه؟ وگرنه آیا آرایه ادبی بکار رفته؟سپاس
user_image
مجید
۱۳۹۴/۰۳/۱۴ - ۰۱:۲۴:۰۲
استاد شجریان این غزل در آلبوم در خیال چنان با قدرت و مستانه خوانده اند که انسان به عالمی دیگری می بردپیشنهاد ویژه می کنم دوستان گوش جان دهند
user_image
شایق
۱۳۹۴/۰۴/۰۷ - ۰۹:۱۶:۵۶
با سلام سعدی در این غزل یک اصل اساسی عرفان را بیان میکند و ان اینکه برای رسیدن به وصل جانان باید حجاب اصلی که همانا منییت و انانیت ماست از میان برداشته شود و قبل از رسیدن مرگ خودمان را بمیرانیم در حدیث است که موتوا قبل ان تموتوا یعنی قبل از فرا رسیدن مرگ بمیرید اما اینکه چگونه میشود به این مرحاه رسید اساس تصوف را تشکیل می دهد که توضیح ان در اینجا ممکن نیست وتوضیح دادنی هم نیست راهی است طی کردنی که با گفتار میسر نیست بهر حال سعدی در این غزل این مسیر را ترسیم میکند وخطاب به همه انساتها می کوید بر خیز تا این دلق ازرق فام یعنی این من و مای موهوم واین خودی خود را با نوشیدن می روحانی به یک سو نهیم و این خود برستی شرک الود را از خود دور کنیم در بیت دوم می فرماید تو هر ساعتی قبله ای داری دلار باغ ویلا جاه مقام ثروت قدرت شهوت کبر و هزاران قبله و بت دیگر از این قبیل که اگر به توحید برسیم این بتها می شکنند و فرو میریزند ودر بیت سوم اشاره به مطلبی عرفانی دارد که میگوید در مقام توحید زمان وجود ندارد و انسانهای کامل در هر سنی باشند جوانند و من ارزو دارم در مرتبه انان باشم یعنی با خوردن می روحانی جوان و مست گردم و انوقت یا اینکه بیر درد اشامم از نظر فرزانگان دیوانه باشم وکودکان به دنبالم بیافتند و در بیت چهارم می فرماید هر کس اظهار فقر کرد به مقام انسانی می رسد و انکس که احساس برتری کرد ا. حیوان بدتر میشود
user_image
علیرضا پیشگو
۱۳۹۴/۰۴/۱۴ - ۰۰:۵۶:۱۵
سعدی با گلایه و تغییر در رویه ی زندگی شروع میکند.از مدعیان توحید و اخلاص راه درست را میطلبد.می با جوانان خوردنٰ مانند دیگر آثار سعدی که بسیار به عشق و جوانی و لذایذ این چنینی پرداخته به نظر میل و هوس درونی را بیان میکند و علت سرودن ابیات تغییر در شیوه زندگی نیز یکی همین لذت نفسانی است نمونه ای از خروار.بیچارگی همان تضرع و اظهار نیاز به درگاه باری تعالی است :اگر اظهار نیاز به خالق کنیم ما را رفعت میدهد مثل داستان سگ اصحاب کهف که به آن درجه رسید و در مقابل اگر اظهار وجود در برابر حضرتش کنیم که ادعا و ماخولیایی بیش نیست از سگ پست تر میشویم.باید به دامن طبیعت رفت و آثار خدا را دید.باید از فرصت استفاده کردوشعر از عرفان به عشق وارد میشود.
user_image
شایق
۱۳۹۴/۰۵/۱۶ - ۰۰:۳۹:۰۸
با سلام و سلام ویژه خدمت جناب بیشگو سعدی در بیت دوم (هر ساعت از تو قبله ای با بت برستی می رود ) در واقع خطاب به من و تو میگوید شما بتهای فراوانی را می برستید ( بت ثروت . جاه . مقام . شهوت . حرص . کینه . حسد . خود خواهی . بد اخلاقی . کم صبری و .... هزاران بت دیگر که در کعبه دل ما جای گرفته اند ) بر خیز تا ریای شرک الود را که نام تقوا بر ان نهاده ایم کنار بگذاریم و ان بتها را بشکنیم و به توحید حقیقی برسیم وقتی سعدی میگوید توحید بر ما عرضه کن منظورش اینست که بیا تا توحید را بر تو عرضه کنم تا از بت برستی دست بر داری
user_image
عباس مشرف رضوی
۱۳۹۴/۱۱/۱۰ - ۰۴:۱۶:۴۹
برخی تفاوتهای مضبوط در نسخ:می با جوانان خوردنم خاطر تمنا می کندبجایمی با جوانان خوردنم باری تمنا می کندصوفی گرانجانی مکنبجای صوفی گرانجانی ببر
user_image
هامون
۱۳۹۴/۱۱/۱۱ - ۱۰:۳۲:۳۰
برخیز چون گاه سحر برهم زنیم ایام را ... تا خرقه پوشان زمان رقصی دهیم اندام راچون شهر پر آشوب را ره شهره بر مطلوب را ... نقشی چنین مرغوب را غلمان زنیم انجام راگاهی به لیلاجی زبان هیلاج تن بازیم از آن ... بر رند پیر از آستان خود سر دهیم اکرام راترس از دل برنا دریم از پیر ده آیا دریم ... صد ریق آن ملا دریم تا پیش مست اقلام راصوفی صفتها را به می صورت بشوییم بهر حی ... چون زنده گردانیمش ز پی مستی کنیم هر جام را
user_image
بیژن
۱۳۹۵/۰۲/۱۳ - ۲۰:۲۷:۵۹
به راستی که زیباترین جملات پارسی از زبان سعدی جاری شده است! فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ...
user_image
۷
۱۳۹۵/۰۳/۰۸ - ۱۱:۰۷:۴۳
می با جوانان خوردنم باری تمنا می‌کندتا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام رادلم میخواهد آنچنان با جوانان میخواری کنم تا تا کودکان دنبال من پیر دردآشام بیفتند و رسوای رسوا شوم.درد:شراب ته خم که با ناخالصی همراه ست.دردآشام:آنکه جام شراب را همراه با ته نشین آن سر بکشد
user_image
ذاکری
۱۳۹۵/۰۷/۱۵ - ۱۱:۱۸:۳۳
به نام خداخدمت دوستان سلام باید بدین نکته عنایت داشت که غزلیات پارسی بعد از قرن ششم از تغزل عاشقانه فاصله ها گرفته است و در قالب مفهوم ظاهری، مفاهیم بلند معنوی و باطنی را در خود جای داده است. وقتی سعدی می گوید:"صورت زیبای ظاهر هیچ نیست ای برادر سیرت زیبا بیار" پس باید با این دید و با توجه به مفاهیم باطنی به اشعار سعدی هم نگاه کرد. بنده اخیرا کتابی را خواندم به نام "فرهنگ اصطلاحات استعاری عرفانی" نوشته دکتر مریم زیبائی نژاد. به شما هم توصیه می کنم این کتاب را بخوانید بعد شعر های حافظ و سعدی را مطالعه کنید البته در برخی مواقع از جمله همین واژه خم خیلی تخصصی است به نظرم دانشجویان ادبیات باید حتما بخونند ایشان یکیش را در کنفرانس حافظ شیراز به من دادند هر کسی می خواد یک ایمیل به ایشان بزند zibaeenejad.m@gmail.com فقط در باب خم و مفاهیم مرتبط در این کتاب اشاره شده است :خُم (خنب , خمب)- خم : واحدیت و مقام جمعخم : اعیان کثرات خم : موقف به ازای هر یک از این معانی چند مرجع و سپس توضیحات و چند شاهد شعری آورده است و پس از آن یک بررسی و نظر کلی عجیب کتابی است یا این طرف خودش راه رفته هست یا از یک سالکی عارفی توی نوشتنش کمک گرفته
user_image
شهرام
۱۳۹۵/۰۸/۰۴ - ۰۶:۱۶:۳۱
با سلام و تشکرابیات را آرام تر قرائت بفرمایید و با صدای رساتر و با قرائت صحیح خوانده شود زیرا این شعر حضرت سعدی سراسر ما را به سوی یکتاپرستی راهنمایی می کند که می گوید توحید بر ما عرضه کن، تا بشکنیم اَصنام را.شاید این اشعار در ملت بت پرست ایران اثر بگذارد تا مردم ما به کریمه توحید و فروغ جاودان برسند
user_image
۷
۱۳۹۵/۰۹/۲۲ - ۱۷:۰۴:۵۴
پیوند به وبگاه بیرونیقبله عشق/محمدرضا شجریان
user_image
حسین آزاد
۱۳۹۵/۱۰/۲۴ - ۰۶:۱۹:۰۶
استاد شجریان بیات ترک کاملی بر روی این شعر در درخیال خوندندبا سه تار بهداد باباییبا سپاس
user_image
تورج
۱۳۹۶/۰۲/۱۰ - ۱۳:۴۰:۱۵
قطمیر سگ اصحاب کهف بود که چون در پی اصحاب کهف که از بزرگان بودند افتاد به مرتبه ی آدمیت رسید. بلعم باعورا زاهدی بود که 200 سال عبادت خدا می کرد اما چون با موسی در افتاد و ادعای فضل و بزرگی کرد به اذن خدا به سگ تبدیل شد. این بیت در واقع افتادگی و بیچارگی رو تبلیغ می کنه و از گردنکشی و عرور و منیت برحذر می داره
user_image
فتح اله پهلوانزاده
۱۳۹۶/۰۹/۰۷ - ۱۰:۱۰:۱۷
باسلام منظور گران جانی چیست
user_image
خسرو
۱۳۹۶/۱۰/۲۷ - ۰۳:۲۴:۳۸
عقل و هوش از سرتان می پرد اگر این آواز را با صدای استاد شجریان در آلبوم در خیال گوش دهید.
user_image
آرش
۱۳۹۷/۰۶/۱۳ - ۰۰:۴۶:۴۴
گران جانی در اینجا به معنی لجاجت و همچنین سخت و غیر قابل انعطاف بودن در اندیشه نیز میتواند باشدشاید آن چیزی که اکنون دگماتیسم(جزم اندیشی) میگوییم
user_image
۷
۱۳۹۷/۰۸/۰۲ - ۱۶:۴۵:۳۷
سعدی ملامت نشنود ور جان در این سر می‌رودصوفی گران جانی ببر ساقی بیاور جام رایعنی خدا نکند یک خواننده بیتی را با کج بینی بد بخواند تا کسانی از راه برسند و فرمایش کنند که این جور که در گنجور آمده درست نیست چون فلانی این جور چه چه زده.اندازه خواننده هم مهم نیست چه بزرگ باشد و در دیگ جا شود چه کوچک و در قابلمه دو نفرهگران جان:آنکه پیر پیر شده و هزار جور بیماری گرفته ولی نمیمیرد و دست از نفس کشیدن و دنیا برنمیدارد و از شیرینی زندگی میگوید.همه اهل خانه دست به آسمان که کی از دست او رها میشوند.پیر خرفت خسیس که عزراییل هم از دست او دست به آسمان (طبقه هفتم)است. این پیر بدجان همان صوفی زاهد است.حالا این پیر خرف (خرفت) خسیس بخواهد دیگران را هم به راه خیر بخواند و امر به معروف و نهی از منکر کند از نگاه شنونده نصیحت است یا ملامت و وزوز
user_image
علی
۱۳۹۷/۱۲/۲۱ - ۰۶:۳۳:۵۳
با سلام و عرض ادب و احترام و با آرزوی سلامتی و توفیقات روزافزون خدمت اساتید از تفاسیر و توضیحات همه عزیزان و حضرات به ویژه جناب شایق و مسعود جمالی کمال تشکر و قدردانی را به عمل می آورم.
user_image
محمد عرفانی
۱۳۹۸/۰۸/۰۴ - ۱۰:۵۳:۵۴
در تاریکی و سرمای پاییزی کابل؛ به نوای استاد جان محمد رضا شجریان گوش می‌دادم و غرق صدا و متن شده بودم. شعر سنگین بود و ذهنم به جستجوی شاعرش رفت و به همه فکر می کردم الا سعدی؛ که مظهر سادگی و روانی در کلام است. درود بر روان سعدی و خداوند استاد ما را بسلامت بدارد.
user_image
کیوان
۱۳۹۸/۱۲/۱۶ - ۰۶:۵۴:۱۵
بیت آخر ملامت صحیح نیست چرا که فرد ملزم به شنیدنش نمی باشدنصیحت صحیح است
user_image
ایرانی
۱۳۹۹/۰۳/۰۲ - ۱۳:۴۶:۳۱
برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام رابر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام راهر ساعت از نو قبله‌ای با بت پرستی می‌رودتوحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را.
user_image
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
۱۳۹۹/۰۳/۱۱ - ۱۶:۵۵:۴۹
آقای 7 نمیشه یه ذره توضیحاتتان را با عصبانیت کمتر بنویسید؟حتما باید با توپ و تشر و توهین و طعنه بنویسید؟ناسلامتی اینجا در محضر بزرگ مرد عشق و ادب و دوستی و پاکبازی، سعدی بزرگ هستیمدرود
user_image
آرش
۱۳۹۹/۰۷/۱۳ - ۰۶:۲۱:۰۲
می با جوانان خوردنم باری تمنا می‌کندتا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام رامعنای ظاهری : آرزوی می نوشیدن با جوانان را دارم . چون جوانان در می نوشیدن رعایت احتیاط را نمی کنند بر عکس افراد مسن و پیر که هنگام نوشیدن می هم مواظب سلامت جسمانی و هم پروای بدنامی و قضاوت دیگران دارند . وقتی با جوانان می خوردم و مست و مدهوش شوم افتان و خیزان مورد تمسخر و دستاویز مضحکه کودکان بشوم . در گذشته و شاید الان هم در جوامعی که سطح فرهنگ پایین است یکی از سرگرمی ها و بازی های کودکان دنبال کردن و آذر و اذیت دیوانه ها ، محجورین و افراد غریب بوده . معنای اصلی و حقیقی این بیت با روح و پیام این غزل دلنواز در هماهنگی کامل است که حضرت سعدی به عنوان یک عارف آن چنان خود را در عشق خالق مست و مدهوش می خواهد ببیند که مضحکه عام و خاص شود . و این ننگ و بدنامی را بر ظاهر الصلاح بودن ترجیح می دهد .
user_image
آرش
۱۳۹۹/۰۷/۱۳ - ۰۶:۲۶:۴۰
" آزار و اذیت " صحیح است .
user_image
حسام بیگ مرادبیگ
۱۳۹۹/۱۰/۱۲ - ۱۸:۱۳:۱۴
سلام من علیرغم اینکه از این سایت بسیار راضی ام و انصافا پاره ای از نوشته های دوستان در حاشیه به قدری عالی و فنی ست که بسیاری از درک و دریافت هایم از همینجا بود.تا اینکه هر غزلی یا قصیده ای یا مثنوی معروفی را باز میکردم شخصی بنام ( من حقم = اناالحق ) فقط و فقط از خودش تعریف و تمجید میکرد .فقط خجالت میکشید بگوید ایشان همان شمس !!! هست که مولانا را مولانا کرد.آنقدر نوشته های این شخص بظاهر ادیب ولی سراپا فریب ؛ هرز و نابجا بود که از خیر خواندن شروح دوستان میگذشتم چون واقعا دیگر حالت تهوع بمن دست میداد از بس این انسان خود را محق میدانست و با عالم و آدم سر جنگ و جدال داشت.آخر جناب ؛ شما که خود را حق مطلق میدانی چرا با دیگران چالش میکنی ؟ احتمالا سن و سالتان همسن نوح ع است.4تا کتاب از دیگران هم بیشتر خواندی .... هنری نکردی که این همه زحمت ما را زیاد میکنی و از فتوحات و دانسته های خود و بایسته های دیگران میگویی. جناب ؛ تمام حق ! قدری خودت را درست کن بجای اینکه دیگران را عوض کنی ! آن دانسته های شما اگر بکار خودتان نیاید احدالناسی را نمیتوانید مجاب کنید که قبول کند شما عالم دهر و قطب علم و دریای معرف اید. الحمدالله از ایشان در چند صفحه ای که باز کردم چیزی ندیدم.خواهش میکنم از ایشان بخواهید اینقدر حرافی پرت و پلا نکنند تا فقرایی چون حقیر بتوانیم ذره ای معرفت و آگاهی از دوستان کسب کنیمدرود به همه بزرگواران و عزیزانبخصوص رضا ساقی که شرح همایش یگانه است.جمله به حملاتش را پرینت گرفتم و همیشه در حال مطالعه آنها هستم. عالیست. عرض ارادت و تعظیم
user_image
عرفان نادریان
۱۴۰۰/۰۸/۲۵ - ۰۵:۰۲:۳۶
دلبندم آن پیمان گسل منظور چشم آرام دل نی نی دلارامش مخوان کز دل ببرد آرام را این بیت یک شاهکار ادبی در سرحد کمال است که به زیبایی و رندی از فعل "خواندن" دو معنای متفاوت به کار گرفته است. نخست آن که خواندن به معنای نامیدن است و منظور این است که او را دلارام ننامید چراکه آرامش از دل برده. دوم آن که خواندن به معنای خوانش و روخوانی. به این مفهوم که مصرع قبل را طوری نخوان که دل آرام خوانده شود (منظور چشم، آرام دل) بلکه ابنچنین بخوان: منظورِ چشمْ آرامِ دل، یعنی منظور دل که چشم آرام است. البته این برداشت من است اگر اساتید نظر دیگری دارند بفرمایند. 
user_image
راشد اقبال
۱۴۰۱/۰۵/۲۶ - ۰۴:۱۴:۵۶
دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش جایی که سلطان خیمه زد غوغا نماند عام را این بیت دریچه‌ایی به اعماق عشق سعدیست جز آن یک دیگر یکی نمی بیند ...💓    
user_image
فاطمه زندی
۱۴۰۱/۰۶/۱۲ - ۰۵:۲۸:۲۰
وزن : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن بیت اول برخیز تا یک سو نهیم این دلقِ ازرق فام را  بر باد قلّاشی دهیم این شرکِ تقوا نام را بیا تا این جامۀ پشمین تیره را به کناری نهیم و ترکِ درویشیِ مزوّرانه کنیم و دو گرایی و کفراندیشی را که بر آن نامِ پرهیز نهاده ایم ، با خراباتی گری به باد دهیم . [ دلق = لباس ژنده ای که درویشان به تن کنند / ازرق فام = کبود رنگ / قلّاشی = خراباتی و می پرستی / شرک تقوانام = تقوای ریایی و ظاهری ]  بیت دوم هر ساعت از نو قبله ای با بت پرستی می رود  توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را هر لحظه با بت پرستی قبلۀ تازه ای برمی گزینیم و بدین سان روزگار می گذرانیم ، یکتا پرستی را بر ما عرضه دار تا بت ها را در هم شکنیم . [ ساعت = لحظه / اصنام = جمع صنم به معنی بت ها ] بیت سوم مِی با جوانان خوردنم باری ، تمنّا می کند  تا کودکان در پی فتند این پیرِ دُردآشام را آرزویم این است که یک بار با جوانان شراب بنوشم و مست گردم تا کودکان این پیر عاشق پیشۀ لای خوار را در کوی و برزن دنبال کنند و سنگ زنان ملامت نمایند . [ دُرد = گل و لای ته شراب که شراب خواران کم بضاعت به بهای کم می نوشند و مستی آن بیشتر است . / پیرِ دُردآشام = پیر عاشق پیشۀ مست ]  بیت چهارم از مایۀ بیچارگی قِطمیر مردم می شود  ماخولیای مهتری سگ می کند بَلعام را در اثر نیازمندی و اظهار کوچکی ، سگِ اصحابِ کهف انسان می شود و بر عکس ، سودای سروری ، بلعام را به سگ تبدیل می کند . [ قطمیر = نام سگ اصحاب کهف / ماخولیا = به معنی مالیخولیاست که خلل و کوفت دماغی و سودا و خیال خام باشد (لغت نامه) / بلعام = بلعم پسر باعور ( به قصص قرآن سورآبادی ، ص 90 و 91 رجوع شود ) ]  بیت پنجم زِاین تنگنایِ خلوتم خاطر به صحرا می کشد  کز بوستان بادِ سحر خوش می دهد پیغام را ذهن و ضمیرم از این حصار تنهایی ، به دلیل دریافت پیام بوستان از باد صبحگاهی ، یعنی استشمام بوی خوش ریاحین به گشت و گذار در باغ و صحرا تمایل یافته است . [ بادِ سحر = بادِ صبا ]  بیت ششم غافل مباش ار عاقلی ، دریاب اگر صاحب دلی  باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایّام را اگر خردمندی ، این روزگار و طبیعت با طراوت را دریاب و از آن غافل مشو ، شاید که دیگر مجالی برای درک چنین روزهایی نیابی . [ صاحب دل = آگاه و روشن ضمیر ، عارف / باشد که = همانا که ، به درستی که ، شاید که ]جایی که سروِ بوستان با پای چوبین می چمد / ما نیز در رقص آوریم آن سروِ سیم اندام را بیت هفتم  جایی که سرو بوستان با پای چوبین می چمد ما نیز در رقص آوریم آن سرو سیم اندام را واج آرایی : تکرار موزون واج های " س و چ " در فواصل معین  معنی : در جایی که سرو بوستانی با آن پای چوبین به شوق آمده و به این سوی و آن سو می خرامد ، ما نیز معشوق سیمین تن خویش را به حرکات شوق انگیز و پای کوبی وامی داریم . [ چمیدن = خرامیدن و با ناز راه رفتن ]  بیت هشتم دلبندم آن پیمان گُسِل ، منظورِ چشم ، آرامِ دل  نی نی ، دلآرامش مخوان کز دل ببُرد آرام را به آن یار بی وفای پیمان شکن که چشم و دل من به دنبال اوست ، عشق می ورزم و او را موجب آرامش دل می دانم . نه نه ، او را دلآرام مخوان ، زیرا آرامش را از دل زایل کرده است . [ دلبند = اسیر کننده دل / پیمان گسل = پیمان شکن ] بیت نهم دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غَمش  جایی که سلطان خیمه زد ، غوغا نمانَد عام را در اندوه او دین و دنیا و خرد و شکیبایی را از دست دادم . آری ، جایی که پادشاه سراپرده زند ، دیگر برای عوام و هیاهوی آنان جایی باقی نمی ماند و باید آنجا را ترک کنند . ( غم عشق او سلطانی است که جایی برای دین و دنیا و صبر و عقل باقی نمی گذارد ) [ غوغا = بانگ و فریاد / عام = مردم جاهل و بی سواد ]  بیت دهم باران اشکم می رود ، وز ابرم آتش می جهد با پختگان گوی این سخن ، سوزش نباشد خام را اشکم بسان باران جاری است و از وجودم که مانند ابری است ، غم و اندوه برون می جهد . این حال را فقط می توان با پختگان مجرّب در میان نهاد نه با خامان بی تجربه ای که این سوز را درنمی یابند . ( خام بدم پخته شدم سوختم ) [ خام = ناپخته ، بی تجربه / در این بیت اشک به باران تشبیه شده ] بیت یازدهم سعدی ملامت نَشنَود ، ور جان در این سَر می رود صوفی ، گران جانی ببَر ، ساقی بیاور جام را معنی بیت : سعدی حتی اگر در این راه جان ببازد ، سخن ملامتگران را گوش نمی کند . بنابراین به صوفی بگو که تندخویی و مزاحمت را به کناری نهد و از ساقی بخواه که جام شراب را بیاورد . [ :صوفی  شرح بیت 6 غزل 14" / گران جانی : ملامت و بد خویی ] صوفی = پیرو طریقت تصوّف ، در معنی این کلمه و چگونگی انتساب و اشتقاق آن ، اقوال ، مختلف ، و عقاید ، متفاوت است . عده ای آن را از صفا و عده ای از صوف ( = پشم ) به مناسبت پشمینه پوشی و عده ای سوفیای یونانی به معنی حکمت و عده ای از صفه و اصحاب صفه می دانند . ( فرهنگ اشعار حافظ ) مراد از صوفیان ، واصلان و کاملانند که در کلام مجید عبارت از ایشان به مقربان و سابقان کند . نه جماعتی که به مجردِ رسمی و مطلقِ اسمی از دیگران متمیّز و مخصوص باشند . چه هر که به درجۀ مقرّبانِ حضرت جلال و سابقان صفِ کمال رسید ، اکابر طریقت و ارباب حقیقت او را صوفی خوانند . خواه مترسّم بود به رسمِ صوفیه و خواه نه . و مشهور و معروف در میان مردم آن است که اسمِ صوفی بر کسی اطلاق کنند که مترسّم بود به رسمِ صوفیان ، و متلبّس به زیّ ایشان اگر اهلِ حقیقت بود و اگر نبود . ( مصباح الهدایه ، ج 4 ، به نقل از شرح اصطلاحات تصوّف ) منبع : شرح غزلهای سعدی  دکتر محمدرضا برزگر خالقی  دکتر تورج عقدایی  سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟ از گلستان ِ ما بِبَر طبقی  شاد و تندرست باشید ..
user_image
Neyname
۱۴۰۱/۰۶/۲۴ - ۰۵:۵۷:۱۹
درود و وقت بخیر دوستان و سروران ارجمند. این بیت: می با جوانان خوردنم «باری» تمنا می‌کند تا کودکان در پی فتند این پیر دُردآشام را در دیوان عمادالدین نسیمی هم به این شکل موجود است: می با جوانان خوردنم، «خاطر» تمنا می‌کند تا کودکان در پی فتند این پیر دُردآشام را نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲  
user_image
مهدی حاجی‌صادقیان
۱۴۰۲/۰۳/۲۳ - ۰۰:۲۷:۰۹
قطمیر. [ ق ِ ] (ع اِ) شکاف هسته ٔ خرما، و پوست آن ، و پوستک دانه ٔ خرما که میان دانه و خرما باشد، یا نکته ٔ سپید بر پشت دانه که خرما از وی روید./ دهخدا در اینجا و برخی ابیات از همین شاعر و شعرای دیگر قطمیر به معنای بی نهایت حقیر و ناچیز به کار می رود.  آنکه بیرون خرابات به قطمیر و نقیر چون در آید به خرابات به قنطار دهد/ سنایی غزنوی
user_image
ادبیات
۱۴۰۲/۱۲/۲۹ - ۲۰:۰۰:۱۸
عجب شعری سروده حضرت سعدی، من این غزل را کم وبیش باصدای استاد شجریان شنیده بودم ولی فکر میکردم حضرت حافظ این غزل را سروده😉🌹
user_image
سام
۱۴۰۳/۰۳/۱۴ - ۰۸:۳۷:۰۴
بیت نخست: بـرخـیـز تـا یک سـو نهـیـم این دلق ازرق فام را بـر بـاد قـلاشـی دهـیم ایـن شـرک تقـوا نام را معنای بیت نخست: بیا تا این لباس کبود رنگ را کنار بگذاریم و این ریاکاری و این شرک و گناهی که نام پرهیزگاری بر آن گذاشته­ ایم را بر باد دهیم. نکات و معانی:  یک سو نهادن: کنار گذاشتن. دلق: خرقه، لباس. ازرق فام: کبود رنگ. برباد دادن: نیست و نابود کردن. قلاشی: رندی، عیاری، باده پرستی. باد قلاشی: اضافه تشبیهی. تضاد: شرک، تقوا. تضاد: برخیز و نهادن. جناس: نام و فام.
user_image
سام
۱۴۰۳/۰۳/۱۴ - ۰۸:۳۸:۰۱
بیت دوم: هـر سـاعـت از نـو قبله‌ای بـا بت پرستی مـی‌رود تـوحـید بـر مـا عـرضـه کن تا بشکنیم اصنام را معنای بیت دوم: در این عالم که سراسر بت پرستی است، هر لحظه قبله­ای تازه پیدا می­کنم، یگانه پرستی را به ما نشان بده تا تمام بت­ها را بشکنیم. نکات و معانی: ساعت: لحظه. اصنام: ج صنم: بت. تناسب: قبله، بت، توحید و صنم. عرضه کردن: نشان دادن.
user_image
سام
۱۴۰۳/۰۳/۱۴ - ۰۸:۳۸:۳۵
بیت سوم: مـی بـا جــوانـان خـوردنـم بـاری تـمـنـا می‌کند تـا کـودکـان در پـی فـتـنـد این پیر دردآشام را معنای بیت سوم: آرزو دارم برای یکبار هم که شده با جوانان مشغول خوردن باده شوم و آنقدر مست شوم تا کودکان به دنبال این پیر سیاه مست بیافتند و او را رسوا کنند. نکات و معانی: باری: برای یک بار. تمنا کردن: آرزو کردن. دُردآشام: باده نوش، آنکه تا ته شراب را سر می­کشد، باده نوش قهار و سیاه مست.  
user_image
سام
۱۴۰۳/۰۳/۱۴ - ۰۸:۳۹:۰۱
معنای بیت چهارم: سگ اصحاب کهف، به سبب تواضع و بیچارگی به مقام انسانی می­رسد، اما خیال بزرگی و سروری بلعلم باعور را به جایگاه حیوانی می ­کشاند. نکات و معانی: بیچارگی: فروتنی، تواضع. قطمیر: سگ اصحاب کهف. تلمیح: داستان احاب کهف و داستان بلعم باعور. ماخولیا: خیال، سودا؛ نوعی بیماری که شخص درگیر خیال و وهم می­شود. مهتری: بزرگی. ماخولیای مهتری: اضافه تشبیهی. بلعام:  شخصیتی در داستان‌ها و روایت‌های یهودی و اسلامی است. او را داننده اسم اعظم دانسته‌اند که از این دانش خود سوء استفاده کرد.
user_image
سام
۱۴۰۳/۰۳/۱۴ - ۰۸:۳۹:۲۰
بیت پنجم: زیـن تـنـگـنـای خـلـوتـم خاطر به صحرا می‌کشد کـز بـوسـتـان باد سحر خوش می‌دهد پیغام را معنای بیت پنجم: اگر از این تنگنای خلوت، دلم به صحرا میل می­کند به این سبب است که نسیم سحرگاه از بوستان خبر خوشی را برای من به ارمغان می ­آورد. نکات و معانی: باد سحر: در ادبیات پیک، قاصد و خبررسان میان عاشق و معشوق است. تضاد: تنگنا و صحرا.  
user_image
سام
۱۴۰۳/۰۳/۱۴ - ۰۸:۳۹:۳۶
معنای بیت ششم: اگر انسان خردمندی هستی، عمر خود را به غفلت و نادانی مگذران، اگر اهل ذوق هستی و از اشارات دل خبر داری، این لحظات را غنیمت بشمار؛ شاید دیگر چنین روزها و لحظات برای تو فراهم نشود. نکات و معانی: باشد که: شاید. سجع: غافل، عاقل، صاحب. نکته: نکته جالب توجه در این بیت به گمان بنده این است که گویی سعدی آدمیان را در برخورد با مسائل زندگی در دو دسته قرار داده و بیان می­ کند اگر اهل خرد هستی … و اگر اهل ذوق و اهل دل هستی …  
user_image
سام
۱۴۰۳/۰۳/۱۴ - ۰۸:۴۰:۰۲
معنای بیت هفتم: هنگامی که درخت سرو با آن پای چوبین و خشک خود، حرکت می­ کند و می ­خرامد؛ بهتر است که ما نیز قامت خود را به رقص آوریم و در هوای دوست سر و دستی برافشانیم. نکات و معانی: پای چوبین: تنه سرو. چمیدن: خرامان راه رفتن. تکرار: سرو.
user_image
سام
۱۴۰۳/۰۳/۱۴ - ۰۸:۴۰:۱۶
بیت هشتم: دلـبـنـدم آن پـیـمان گسل منـظور چشم آرام دل نی نی دلارامـش مـخـوان کـز دل بـبـرد آرام را معنای بیت هشتم: دلبند و دلدار من همان پیمان شکنی است که کانون توجه من است و سبب آرامش دل. نه، به او لقب دلارام نده چرا که تمام آرامش دل مرا برده است. نکات و معانی: پیمان گسل: پیمان شکن، بی­وفا. منظور چشم: آنکه مورد توجه چشم قرار می­گیرد. تکرار: دل آرام. نکته: سعدی در این بیت با ترکیب آرام دل به شکل­های گوناگون بازی کرده است.
user_image
سام
۱۴۰۳/۰۳/۱۴ - ۰۸:۴۰:۴۱
بیت نهم: دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش جـایـی کـه سـلطان خیمه زد غوغا نماند عام را معنای بیت نهم: همانگونه که وقتی سلطان و پادشاه در جایی خیمه می ­زند جایی برای بانگ و فریاد عوام باقی نمی­ ماند، در غم عشق او نیز جایی برای دنیا و دین و شکیبایی و خردمندی در وجود من باقی نماند. نکات و معانی: نکته: این بیت هرچند می­توان مستقل معنی کرد اما در نظر بنده اگر در ادامه بیت پیشین معنی شود زیباتر است؛ به این گونه که: نه تنها آرامش مرا برده است بلکه … غوغا: بانگ و فریاد و یا شور و ازدحام حال از جمعیت. عام: انسان­های عوام؛ مردم عادی.  
user_image
سام
۱۴۰۳/۰۳/۱۴ - ۰۸:۴۱:۰۲
بیت دهم: بـاران اشـکـم مـی‌رود وز ابـرم آتـش مـی‌جـهـد با پختگان گوی این سخن سوزش نباشد خام را معنای بیت دهم: اشک از چشمانم همچون بارانی جاری می ­شود، و از دود دلم، غم و اندوه همچون آتشی بیرون می ­زند؛ این حرف مرا با پختگان در میان بگذار، چرا که انسان­های خام و بی­تجربه به هیچ­وجه تحت تأثیر این کلام قرار نمی ­گیرند. نکات و معانی: تناسب: باران، ابر. تضاد: خام، پخته. ایهام تناسب: سوزش؛ ۱. اثر، ۲. حرارت که با آتش و پخته تناسب دارد.
user_image
سام
۱۴۰۳/۰۳/۱۴ - ۰۸:۴۱:۲۵
بیت یازدهم: سعدی ملامت نشنود ور جـان در این سر می‌رود صـوفـی گـران جـانـی بـبـر سـاقی بیاور جام را معنای بیت یازدهم: سعدی حتی اگر جان خود را در این راه از دست بدهد، هیچگونه پند و اندرزی را قبول نخواهد کرد، بنابراین ای صوفی زحمت خود را کم کن و ای ساقی جام شراب را بیاور. نکات و معانی: ملامت: سرزنش. وَر: و اگر. جان در این سر رفتن: جان خود را در این نیت و قصد از دست دادن. گران جانی: مزاحمت، دردسر.
user_image
محسن مرتضوی
۱۴۰۳/۰۶/۱۸ - ۱۰:۵۰:۳۸
غافل مباش ار عاقلی، دریاب اگر صاحب‌دلی باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را   تصور می‌کنم شاه بیتِ این غزل زیبا، این بیت است که در اغتنام و قدر شناسی فرصت‌ها بیان گشته است.  شرح صوتی آن: پیوند به وبگاه بیرونی