سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۱۵۹

۱

نه آن شبست که کس در میان ما گنجد

به خاک پایت اگر ذره در هوا گنجد

۲

کلاه ناز و تکبر بنه کمر بگشای

که چون تو سرو ندیدم که در قبا گنجد

۳

ز من حکایت هجران مپرس در شب وصل

عتاب کیست که در خلوت رضا گنجد

۴

مرا شکر منه و گل مریز در مجلس

میان خسرو و شیرین شکر کجا گنجد

۵

چو شور عشق درآمد قرار عقل نماند

درون مملکتی چون دو پادشا گنجد

۶

نماند در سر سعدی ز بانگ رود و سرود

مجال آن که دگر پند پارسا گنجد

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 696
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 653
حمیدرضا محمدی :
محسن لیله‌کوهی :
سعیده تهرانی‌نسب :
فاطمه زندی :
پری ساتکنی عندلیب :
سهیل قاسمی :
نازنین بازیان :
مریم فقیهی کیا :

نظرات

user_image
حمید
۱۳۹۸/۱۱/۱۹ - ۰۰:۰۲:۵۹
چو شور عشق درامد قرار عقل نماند //بسیار زیباست
user_image
فاطمه زندی
۱۴۰۱/۱۱/۰۵ - ۰۷:۲۱:۱۹
وزن : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن ۱ _نه آن شبست که کس در میان ما گنجد به خاک پایت اگر ذره در هوا گنجد معنی بیت :امشب از آن شب هایی نیست که کسی بتواند میان ما قرار گیرد و موجب جدایی ما گردد .به خاک پایت سوگند یاد می کنم که حتی ذره هم با تمام کوچکی نمی تواند در هوای میان من و تو جای گیرد.[به خاک پایت :قسم به خاک پای تو / گنجیدن : جای داشتن .] ۲_کلاه ناز و تکبر بنه کمر بگشای که چون تو سرو ندیدم که در قبا گنجد معنی بیت : عشوه گری و غرور را همانند کلاهی از سر بردار و به گوشه ای بیفکن و کمربند خویش را باز کن ، زیرا من بلندقامتی چون تو ندیده ام که قبا گنجایش او را داشته باشد.[ ناز : عشوه ، عدم التفات معشوق به عاشق / قبا > بیت نهم غزل ۲۱ /کمر : کمربند / تشبیه : ناز و تکبر به کلاه /"معشوق به سرو مانند شده است/ کنابهد: کمرگشادن ( قطع نظر و ترک کردن از کاری ) / تناسب : کلاه ، کمر، قبا ] ۳_ز من حکایت هجران مپرس در شب وصل عتاب کیست که در خلوت رضا گنجد معنی بیت : در شب وصال از من داستان جدایی را مپرس ، زیرا سرزنش های روزگار جدایی جرات حضور در خلوت خشنودی ندارد.[ عتاب : ملامت و سرزنش /رضا : در لغت به معنی خشنود شدن و خشنودی است.و در اصطلاح ،سرور دل است به گذشتن قضا به آنچه پیش آید و نزد اهل سلوک ،رضا  عبارت است از لذت بردن در بلا و رفع کراهت و تحمل مرارت احکام قضا و قدر است ."رضا مقامی است سخت شریف و خدای تعالی در کتاب خود متذکر شده است که رضای او از بندگانش اکبر و اقدم بر رضای بندگان از اوست  پس رضا باب الله اعظم است و بهشت دنیاست و به وسیله ء آن ،دل بنده در حکم خدای قرار گیرد و سکونت یابد " ( اللّمع فی التصوف ،۵۳ به نقل از شرح اصطلاحات تصوف ) رضا آخرین مرحله از سیر و سلوک است که بعد از توکّل قرار داردو عده ای از عرفا آن را حال و برخی مقام می دانند  .باید دانست که مقام رضا از تسلیم شدن بالاتر است، زیرا ممکن است انسان در برابر امری تسلیم گردد ، ولی راضی و خشنود نباشد./ تشبیه : رضا به خلوت ] ۴_مرا شکر منه و گل مریز در مجلس میان خسرو و شیرین شکر کجا گنجد معنی بیت : در محفل ما گل میفشان و شکر نثار مکن ، در میان خسرو و شیرین چه جایی برای شکر اصفهانی وجود دارد ؟ ( یعنی جایی وجود ندارد )[ خسرو وشیرین : > بیت ۴ غزل ۳۸ /شکر : بیت هشتم غزل ۷۸ / کنایه : شکر نهادن و گل ریختن برای کسی ( ستایش و تملق کسی را کردن ) / جناس تام : بین دو "شکر " /ایهام تناسب : بین "شکر " ( اول ) در معنای غیر منظورش با "شیرین "] ۵ _چو شور عشق درآمد قرار عقل نماند درون مملکتی چون دو پادشا گنجد معنی بیت : آنگاه که سور عشق از در در آید  ،عقل قرار از کف می دهد، به راستی چگونه در پادشاه می توانند بر سرزمینی فرمان برانند؟[ تضاد عقل و عشق > بیت شسم غزل ۱۳۶/،مصراع دوم در گلستان ، باب اول در سیرت پادشاهان حکایت سوم چنین آمده است : " ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند " ] ۶_نماند در سر سعدی ز بانگ رود و سرود مجال آن که دگر پند پارسا گنجد معنی بیت : سر سعدی از نوای رود و سرود چنان پر گشته است که دیگر جایی برای نصایح پارسا در آن باقی نمانده است.[ رود : نام بک نوع ساز /سرود : خوانندگی و گویندگی ،رقص و سماع و شعر / مجال آنکه : چه جای انکه ] منبع : شرح غزلهای سعدی  دکتر محمدرضا برزگر خالقی  دکتر تورج عقدایی  سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟ از گلستان ِ ما بِبَر طبقی  شاد و تندرست باشید ..