
سعدی
غزل شمارهٔ ۱۶
۱
تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
۲
نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر
تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا
۳
شربتی تلختر از زهر فراقت باید
تا کند لذت وصل تو فراموش مرا
۴
هر شبم با غم هجران تو سر بر بالین
روزی ار با تو نشد دست در آغوش مرا
۵
بی دهان تو اگر صد قدح نوش دهند
به دهان تو که زهر آید از آن نوش مرا
۶
سعدی اندر کف جلاد غمت میگوید
بندهام بنده به کشتن ده و مفروش مرا
تصاویر و صوت


نظرات
امین
طاهر خورشیدی
امین کیخا
امین کیخا
شایق
سید اکبر سلیمانی
۷
۷
مجید
علی
حاشیه ساز
فاطمه زندی
محسن مرتضوی