
سعدی
غزل شمارهٔ ۱۶۳
۱
هر که می با تو خورد عربده کرد
هر که روی تو دید عشق آورد
۲
زهر اگر در مذاق من ریزی
با تو همچون شکر بشاید خورد
۳
آفرین خدای بر پدری
که تو فرزند نازنین پرورد
۴
لایق خدمت تو نیست بساط
روی باید در این قدم گسترد
۵
خواستم گفت خاک پای توام
عقلم اندر زمان نصیحت کرد
۶
گفت در راه دوست خاک مباش
نه که بر دامنش نشیند گرد
۷
دشمنان در مخالفت گرمند
و آتش ما بدین نگردد سرد
۸
مرد عشق ار ز پیش تیر بلا
روی درهم کشد مخوانش مرد
۹
هر که را برگ بی مرادی نیست
گو برو گرد کوی عشق مگرد
۱۰
سعدیا صاف وصل اگر ندهند
ما و دردی کشان مجلس درد
تصاویر و صوت


نظرات
مهدی ملک
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
صابر
بیدل
حامد
امیر
فاطمه زندی
سفید