سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۱۷

۱

چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را

چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را

۲

سروبالایِ کمان‌ابرو اگر تیر زند

عاشق آنست که بر دیده نهد پیکان را

۳

دست من گیر که بیچارگی از حد بگذشت

سر من دار که در پای تو ریزم جان را

۴

کاشکی پرده برافتادی از آن منظر حسن

تا همه خلق ببینند نگارستان را

۵

همه را دیده در اوصاف تو حیران ماندی

تا دگر عیب نگویند من حیران را

۶

لیکن آن نقش که در روی تو من می‌بینم

همه را دیده نباشد که ببینند آن را

۷

چشم گریان مرا حال بگفتم به طبیب

گفت یک بار ببوس آن دهن خندان را

۸

گفتم آیا که در این درد بخواهم مردن

که محالست که حاصل کنم این درمان را

۹

پنجه با ساعدِ سیمین نَه به عقل افکندم

غایت جهل بود مشت زدن سندان را

۱۰

سعدی از سرزنش خلق نترسد هیهات

غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را

۱۱

سر بنه گر سر میدان ارادت داری

ناگزیرست که گویی بود این میدان را

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 620
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 452
کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده در ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 503
حمیدرضا محمدی :
محسن لیله‌کوهی :
محسن رحمتیان :
سعیده تهرانی‌نسب :
سهیل قاسمی :
مریم فقیهی کیا :
پری ساتکنی عندلیب :
نازنین بازیان :
فاطمه زندی :
افسر آریا :
امیر اثنی عشری :

نظرات

user_image
دکتر ترابی
۱۳۹۲/۱۱/۱۵ - ۱۹:۵۳:۱۵
من البته هیچگاه چنین نسخه ای ننوشته ام ،اما به روزگار شیخ گویا پزشکان اینگونه تجویزهانیزمی نموده اند آنهم برای بیماری که امکان پیچیدن نسخه را نداشته است.
user_image
امین
۱۳۹۳/۰۷/۰۱ - ۲۰:۱۷:۱۷
مثل همیشه زیبا
user_image
سهیل
۱۳۹۳/۰۷/۱۵ - ۱۳:۱۹:۵۵
نسخه شما چیست دکتر؟خواهشمندم بفرمایید؛ شاید بکار من و امثال من بیاید.
user_image
دکتر ترابی
۱۳۹۳/۰۷/۱۵ - ۱۳:۴۶:۴۰
شیخ خود نسخه را نوشته و سفارش لازم را فرموده . سربسپارید ، دروازۀ دل فراخ بگشاییدو از سرزنش خلق نهراسید.طبیب عشق مسیحادم است و مشفق، لیکچو درد در تو نبیند، که را دوا بکند؟؟طبیب دل خویش می شناسی؟؟دور فلک درنگ ندارد، شتاب کن!!
user_image
ایران
۱۳۹۴/۰۲/۱۰ - ۱۳:۲۹:۴۷
گفتم آیا که در این درد بخواهم مردنشاید بهتره بگویدگفتم که ایا در این درد بخواهم مردن.استادان برسی کنند
user_image
سیاوش بابکان
۱۳۹۴/۰۲/۱۰ - ۱۴:۱۵:۴۲
ایران گرامی،جابجا کردن آیا با که گذشته از اشکال دستوری مشکل وزنی نیز می آفریند< امتحان کنید!
user_image
شایق
۱۳۹۴/۰۴/۰۹ - ۱۲:۲۶:۳۸
با سلام هرکس بنده او شد اختیار را در کف او می نهد و دست از خود می شوید و از نمام بندهای دیگر رهایی می یابد از ان رو که در بند توام ازادم یا رشته ای بر گردنم افکنده دوست می کشد هر جا که خاطر خواه اوست و وقتی چنین شد از دوست هرگز نمی رنجد و همه ناملایمات را تحمل میکند و او را خواست دوست میداند و میگوید عاشق انست که بر دیده نهد بیکان را بهر حال سعدی ارزو میکند که ای کاش همه میتوانستند ان روی زیبا را ببیند تا بدانند که روی زیبا در این دنیا در برابر ان زیبایی مطلق قطره ای بیش نیست و بجای این اذتهای زود گذر ان لذت مطلق را جستجو میکردند اما چه کند که همه را دیده نباشد که ببینند ان را و خلاصه بوسه وکنار او هزار درد بی درمان را از جمله اشفتگی بخل حسادت کبر ثروت اندوزی بد اخلاقی بی ادبی شهوترانی و .... درمان میکند و این نسخه ای است که تمام عرفا در طول تاریخ بیچیده اند و باز خواهند بیچید و سعدی با همین نسخه از ملامت مردم نمی هراسد و اصولا مرد خدا را با نام وننگ رابطه ای نیست و هر چه بادا باد
user_image
مصطفی
۱۳۹۴/۱۱/۱۷ - ۰۹:۳۴:۲۳
در مصرع اول بیت نهم بنظر میاد " در" به جای "با" خوشتر مینشیند و بخوانیم: پنجه در ساعد سیمش نه به عقل افکندم. ...
user_image
مصطفی
۱۳۹۴/۱۱/۱۸ - ۰۲:۱۵:۲۷
پنجه در ساعد سیمش بنظر بهتر میاد
user_image
رضا
۱۳۹۵/۰۶/۱۹ - ۰۰:۵۹:۰۵
به نظر وزن این شعر با "فاعلاتن" شروع می شود نه "فعلاتن"
user_image
محسن میرزایی
۱۳۹۵/۱۱/۲۳ - ۱۶:۴۵:۱۷
نگاه سعدی به عشق را میتوان در تک تک ابیات این شعر مشاهده کرد؛ رضا در برابر معشوق.و چه پیروزی ای بزرگتر از تسلیم شدن در برابر معشوق و محبوب!!!
user_image
بهرام پیروزخسرو
۱۳۹۶/۱۰/۲۴ - ۱۳:۲۲:۲۶
یکی از معدود شعرهایی است که چند بیت ان به هم مربوطند و در ادامه هم میایند تا روایتی بکنند.از بیت چهارم تا هشتم به هم پیوسته است و زیبایی را بیشتر می کند.
user_image
ایرانی
۱۳۹۷/۰۱/۲۵ - ۰۸:۱۵:۵۶
در بیت دهم این غزل زیبا اسلوب معادله وجود دارد یعنی میشه جای دو مصرع را با یکدیگر عوض کرد و یا میان آن دو علامت مساوی گذاشت و این ارتباط معنایی بر پایه تشبیه و مصرع دوم در حکم مصداقی برای مصرع اول است.سعدی از سرزنش خلق نترسد هیهاتغرقه در نیل چه اندیشه کند باران را
user_image
امین
۱۳۹۷/۰۱/۲۵ - ۰۸:۱۷:۰۳
چشم گریان مرا حال بگفتم به طبیبگفت یک بار ببوس آن دهن خندان راگفتم آیا که در این درد بخواهم مردنکه محالست که حاصل کنم این درمان را
user_image
هادی
۱۳۹۷/۰۶/۱۱ - ۲۳:۳۷:۳۵
ماشاء الله...بسیار زیبا بود
user_image
محمد
۱۳۹۸/۰۱/۲۴ - ۱۵:۰۵:۱۰
بیت پنجم و ششم، امان از این استادِ سخن
user_image
مرتضی
۱۳۹۹/۰۲/۲۱ - ۰۴:۲۰:۰۰
فکر میکنم در بیت مصرع »سعدی از سرزنش خلق نترسد هیهات« به جای »خلق« »غیر« شنیده بودمسعدی از سرزنش غیر نترسد هیهات
user_image
رضا
۱۳۹۹/۰۵/۰۵ - ۰۵:۴۱:۰۵
هرگز پرده نی افتادی از آن منظر حسنتا همه خلق نببینند نگارستان راهمه را دیده در اوصاف تو مثل دیروز ماندیبهتر آن که عیب گویند من حیران راحالا از نظر ما سعدی باید این حالتی می نوشت.وای از روزی که عاشق رقیب داشته باشه.
user_image
ناشناس
۱۳۹۹/۰۷/۲۱ - ۰۳:۴۷:۵۹
میشه تفسیر دو بیت آخر رو بفرمایید
user_image
قطره
۱۴۰۰/۱۰/۲۹ - ۰۳:۴۶:۴۴
بیان عجز و ناتوانی. و فرمانبرداری 
user_image
احسان چراغی
۱۴۰۱/۰۴/۲۴ - ۱۹:۰۹:۱۲
خواجوی کرمانی: هر که در بحر بمیرد چه غم از بارانش
user_image
فاطمه زندی
۱۴۰۱/۰۶/۱۲ - ۰۵:۵۱:۵۳
وزن فعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن بیت اول چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را ؟ چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را ؟ بنده جز تسلیم شدن در برابر معشوق چاره ای نمی شناسد . همچنان که گوی جز تن دادن به ضربه های چوگان راهی ندارد . [ گوی = توپ و گلوله ای چوبین که در بازی چوگان از آن استفاده می شود / چوگان = چوبی با دستۀ راست و باریک و سرِ کج که با آن در چوگان بازی گوی را می زنند ] بیت دوم سروِ بالایِ کمان ابرو اگر تیر زند  عاشق آن است که بر دیده نهد پیکان را هر گاه معشوق بلند بالای ابرو کمانی ، تیر به سوی عاشق روانه سازد . این عاشق است که چشمان خویش را آماجگاه تیرِ او می سازد و شاکر است . [ بالا = قد و قامت ] بیت سوم دستِ من گیر که بیچارگی از حد بگُذشت سرِ من دار که در پای تو ریزم جان را به خاطر اینکه عجز و ناتوانی و درماندگی من از حدّ توان گذشته است ، مرا یاری کن و برای اینکه بتوانم جانم را نثارِ گام هایت نمایم ، عنایت و محبتت را از من دریغ مدار .  بیت چهارم کاشکی پرده برافتادی از آن مَنظرِ حُسن تا همه خلق ببینند نگارستان را ای کاش روی بند از آن چهرۀ زیبایت برمی افتاد تا تمامِ مردم در آن سویِ نقابت ، رخسار پُر نقش و نگار و زیبای تو را مشاهده می کردند . [ منظرِ حُسن = نظرگاه و چهره و صورت زیبا / نگارستان = محل پر نقش و نگار ]  بیت پنجم همه را دیده در اوصافِ تو حیران ماندی  تا دگر عیب نگویند منِ حیران را و با مشاهدۀ رخسارت ، چشم همگان به تماشای ویژگی های تو متحیّر می ماند تا دیگر عیبِ منِ واله و حیران را به زبان نیاورند و ملامت نکنند . [ همه را دیده = دیدۀ همگان / اوصاف = ویژگی ها ، صفت ها / منِ حیران را عیب = عیب منِ حیران ]  بیت ششم لیکن آن نقش که در روی تو ، من می بینم همه را دیده نباشد که ببینند آن را امّا نه ، آن نشانی که من در چهرۀ تو می بینم ، دیگران قادر به دیدن آن نیستند . یعنی بصیرتِ دیدن آن نقش را ندارند . [ لیکن = امّا ، ولی ، با این همه ، در تداول فارسی به صورت لیک هم بکار رفته است / نقش = نشان و اثر ، عکس و تصویر ] بیت هفتم چشمِ گریانِ مرا حال بگفتم به طبیب  گفت : یک بار ببوس آن دهنِ خندان را حالِ چشمِ گریان خویش را با طبیب در میان نهادم ، گفت : برای درمان یک بار دهانِ خندانِ معشوق را ببوس . گفتم : آیا که در این درد بخواهم مُردن ؟ که محال است که حاصل کنم این درمان را گفتم آیا منظورت این است که در این درد جان خواهم داد ؟ زیرا دست یابی به این شیوه درمان ، یعنی یک بار بوسیدن لبِ یار ممکن نیست . [ که = در مصراع دوم به معنی زیرا که / درد = احساس نیاز و تمنّای شدید برای رسیدن به معشوق ] بیت نهم پنجه با ساعد سیمین نه به عقل افکندم  غایت جهل بُوَد مشت زدن سِندان را زورآزمایی من با بازوی نقره گون او خردمندانه نبود ، چرا که مشت بر سندان کوفتن نهایت نادانی است . [ ساعد = بازو ، در استعمال فارسیان مابین کفِ دست و آرنج را گویند . ( لغت نامه ) / غایت = نهایت / سندان = آهنی ضخیم که فلزات و جز آن را بر آن نهند و با پتک کوبند ]  بیت دهم سعدی از سرزنشِ خَلق نترسد ، هیهات غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را ؟ دور باد از من که از ملامت های مردم بیمی به خود راه دهم ، زیرا حال من حال کسی است که در رود نیل غرقه گشته است و ریزش باران بر وی اثری ندارد . [ هیهات = چه دور است ، فارسیان در مقامِ تحسّر و تأسف بکار می برند ، افسوس / اندیشه کردن = ترسیدن و بیم داشتن ، غمگین بودن ]  بیت یازدهم سَر بِنِه گر سر میدان ارادت داری ناگزیر است که گویی بُوَد این میدان را اگر اندیشه ورود به میدان عشق را در سر می پرورانی ، تسلیم باش ، زیرا در میدان عشق و ارادت باید سَری برای فدا شدن داشته باشی . [ ارادت = دوستی از روی اخلاص و توجه خاص / گوی = بیت 1 از غزل 17 ] منبع : شرح غزلهای سعدی  دکتر محمدرضا برزگر خالقی  دکتر تورج عقدایی  سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟ از گلستان ِ ما بِبَر طبقی  شاد و تندرست باشید .
user_image
غلامرضا معمارزاده طهران
۱۴۰۳/۰۱/۲۲ - ۲۳:۵۶:۰۷
استاد شجریان روح تازه ای به اشعار سعدی دمید. ضمن اینکه نه سعدی را با استاد شجریان شناختیم و نه اینکه استاد فقط از سعدی پرتو گرفت
user_image
محسن مرتضوی
۱۴۰۳/۰۶/۱۸ - ۱۳:۰۴:۵۶
مصرعِ"غرق در نیل چه اندیشه کند باران را" از آن مصراع‌های سعدی‌ست که جنبه ضرب‌المثل یافته است. توضیح مختصر غزل: پیوند به وبگاه بیرونی