
سعدی
غزل شمارهٔ ۱۷۲
۱
هر آن ناظر که منظوری ندارد
چراغ دولتش نوری ندارد
۲
چه کار اندر بهشت آن مدعی را
که میل امروز با حوری ندارد
۳
چه ذوق از ذکر پیدا آید آن را
که پنهان شوق مذکوری ندارد
۴
میان عارفان صاحب نظر نیست
که خاطر پیش منظوری ندارد
۵
اگر سیمرغی اندر دام زلفی
بماند تاب عصفوری ندارد
۶
طبیب ما یکی نامهربانست
که گویی هیچ رنجوری ندارد
۷
ولیکن چون عسل بشناخت سعدی
فغان از دست زنبوری ندارد
تصاویر و صوت



نظرات
س
کسرا
محمد مهدی قربانی
سجاد