
سعدی
غزل شمارهٔ ۱۷۴
۱
آن شکرخنده که پرنوش دهانی دارد
نه دل من که دل خلق جهانی دارد
۲
به تماشای درخت چمنش حاجت نیست
هر که در خانه چنو سرو روانی دارد
۳
کافران از بت بیجان چه تمتع دارند
باری آن بت بپرستند که جانی دارد
۴
ابرویش خم به کمان ماند و قد راست به تیر
کس ندیدم که چنین تیر و کمانی دارد
۵
علت آنست که وقتی سخنی میگوید
ور نه معلوم نبودی که دهانی دارد
۶
حجت آنست که وقتی کمری میبندد
ور نه مفهوم نگشتی که میانی دارد
۷
ای که گفتی مرو اندر پی خون خواره خویش
با کسی گوی که در دست عنانی دارد
۸
عشق داغیست که تا مرگ نیاید نرود
هر که بر چهره از این داغ نشانی دارد
۹
سعدیا کشتی از این موج به در نتوان برد
که نه بحریست محبت که کرانی دارد
تصاویر و صوت



نظرات
سین صاد
پاسخ: با تشکر، در حاشیه «چنین» را به عنوان بدل آورده، این شیوهٔ سرهمنویسی (چنو) برای این ترکیب به نظرم مناسب است (مطابق متن تصحیح فروغی) چرا که عملاً این دو کلمه همانند چنین و چنان یک کلمه محسوب میشوند.
کمال صادقی
۷
ایرانی
امین
پاسخ به ۷
یحیی زاده
نگین