
سعدی
غزل شمارهٔ ۱۸۱
۱
باد آمد و بوی عنبر آورد
بادام شکوفه بر سر آورد
۲
شاخ گل از اضطراب بلبل
با آن همه خار سر درآورد
۳
تا پای مبارکش ببوسم
قاصد که پیام دلبر آورد
۴
ما نامه بدو سپرده بودیم
او نافه مشک اذفر آورد
۵
هرگز نشنیدهام که بادی
بوی گلی از تو خوشتر آورد
۶
کس مثل تو خوبروی فرزند
نشنید که هیچ مادر آورد
۷
بیچاره کسی که در فراقت
روزی به نماز دیگر آورد
۸
سعدی دل روشنت صدف وار
هر قطره که خورد گوهر آورد
۹
شیرینی دختران طبعت
شور از متمیزان برآورد
۱۰
شاید که کند به زنده در گور
در عهد تو هر که دختر آورد
تصاویر و صوت




نظرات
سینا
فاطمه زندی
جلال ارغوانی