سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۱۸۱

۱

باد آمد و بوی عنبر آورد

بادام شکوفه بر سر آورد

۲

شاخ گل از اضطراب بلبل

با آن همه خار سر درآورد

۳

تا پای مبارکش ببوسم

قاصد که پیام دلبر آورد

۴

ما نامه بدو سپرده بودیم

او نافه مشک اذفر آورد

۵

هرگز نشنیده‌ام که بادی

بوی گلی از تو خوشتر آورد

۶

کس مثل تو خوبروی فرزند

نشنید که هیچ مادر آورد

۷

بیچاره کسی که در فراقت

روزی به نماز دیگر آورد

۸

سعدی دل روشنت صدف وار

هر قطره که خورد گوهر آورد

۹

شیرینی دختران طبعت

شور از متمیزان برآورد

۱۰

شاید که کند به زنده در گور

در عهد تو هر که دختر آورد

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 707
منتخبی از اشعار سعدی، حافظ و جامی » تصویر 39
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 493
کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده در ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 546
حمیدرضا محمدی :
محسن لیله‌کوهی :
سعیده تهرانی‌نسب :
پری ساتکنی عندلیب :
سهیل قاسمی :
نازنین بازیان :
فاطمه زندی :

نظرات

user_image
سینا
۱۴۰۰/۰۷/۱۹ - ۰۷:۱۹:۱۷
سه بیت آخر شاهکاره
user_image
فاطمه زندی
۱۴۰۱/۰۶/۱۸ - ۱۲:۱۸:۵۹
وزن : مفعول مفاعلن مفاعیل (بحر هزج مسدس اخرب مقبوض مقصور) 1 .باد بهاری، نسیم صبحگاهی / عنبر: - بیت ۷ غزل ۵۷ / بادام: درخت بادام معنی: باد، وزیدن گرفت و بوی خوش عنبر را به همراه اورد و درخت بادام چتری از شکوفه بر سر کشید 2 .گل: گل سرخ، از : به سبب / اضطراب : / پریشانی و شوریدگی / در اوردن: سر بیرون کشیدن. معنی: شاخ گل در اثر شوریدگی بلبل با وجود آن همه خار ر برآورد و بالید. 3 .تا : حرف ربط است در معنی بگذار که، تا اینکه. معنی: بگذار تا پای مبارک قاصدی را که پیغامی از دلبر اورده است، ببوسم. 4 .ناقه: - غزل ۱۷۶  بیت دوم / مشک :  ماده ای سیاه رنگ روغنی شکل در زیر شکم جنس نر آهوی ختن قرار دارد.و بسیار خوشبو و معطر است /اذفر: خوشبو و معطر. جناس الحق : نافه. معنی: ما نامه ای به او سپرده بودیم تا به دوست رساند، اما باد به جای نامه بوی خوش معشوق را آورد. 7.معنی: هرگز نشیده ام که تاکنون بادی توانسته باشد بوی گلی را که از تو خوشبو تر باشد،بیاورد. 1 .خوب روی : زیباروی. تناسب: فرزند، مادر. معنی: کسی نشنیده است که هیچ مادری فرزندی زیباتر از تو به دنیا آورده باشد. 7.نماز دیگر: وقت عصر ، نماز عصر. کنایه : روز را به نماز آوردن (روز را به عصر رساندن و سپری کردن). معنی: کسی که در جدایی از تو یک روز خود را به وقف نماز دیگر، یعنی نماز عصر برساند،ادم بی چاره ای است. 8.صدف: غالف مروارید / گوهر: مروارید. بیت اشاره است به نظر قدما در باره به وجود آمدن مروارید و انچنان است که یک قطره باران نیسان )اردیبهشت ( در نهان صدف می افتد و مروارید ایجاد می شود. )فرهنگ اشارات ذیل مروارید( تشبیه : دل به صدف مانند شده است / استعاره مصرحه : گوهر(شعر)/ تناسب : صدف، قطره،گوهر. معنی: ای سعدی، ضمیر تابناکت مثل صدف هر قطره ای را به درون میبرد از آن گوهری به وجود می آورد. 9 .طبع: سرشت و قریحه / متمیزان : جمع متمیز،تمیز دهندگان حق و باطل و خوب وبد،دانایان. کنایه: شور از کسی برآوردن ( به ناله و فغان در آوردن،مغلوب کردن) / ایهام تضاد:بین "شور" در معنا"معروف" آن که در این جا مراد نیست با"شیرینی" / استعاره مصرحه، دختران طبع ،اشعار زیبای حافظ که از طبع او زاییده شده است. معنی: زیبایی ‌و شیرینی دوشیزگان طبع شعر تو ،در دل صاحبان بصیرت شور و غوغایی به پا کرده است ، یعنی شعرهایت در اهل تمیز شور برانگیخت، 11.شاید: از مصدر شایستن شایسته و سزاوار است. استعاره مصرحه: دختر (شعر)/ تلمیح: اشاره به رسم عرب جاهلیت که دختران را زنده در گور می کردند. معنی: شایسته است که هر کس در روزگار تو دختری آورد،یعنی شعری بسراید آن را هنگام تولد به دست فراموشی بسپارد و زنده به گور کند. منبع : شرح غزلهای سعدی  دکتر محمدرضا برزگر خالقی  دکتر تورج عقدایی  سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟ از گلستان ِ ما بِبَر طبقی  شاد و تندرست باشید .
user_image
جلال ارغوانی
۱۴۰۳/۰۶/۲۴ - ۱۹:۴۹:۵۲
یک شاهکار ادبی