سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۱۸۲

۱

زنده شود هر که پیش دوست بمیرد

مرده دلست آن که هیچ دوست نگیرد

۲

هر که ز ذوقش درون سینه صفاییست

شمع دلش را ز شاهدی نگزیرد

۳

طالب عشقی دلی چو موم به دست آر

سنگ سیه صورت نگین نپذیرد

۴

صورت سنگین دلی کشنده سعدیست

هر که بدین صورتش کشند نمیرد

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 707
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 512
کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده در ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 564
حمیدرضا محمدی :
محسن لیله‌کوهی :
سعیده تهرانی‌نسب :
پری ساتکنی عندلیب :
فاطمه زندی :
سهیل قاسمی :
نازنین بازیان :

نظرات

user_image
ترمه
۱۳۹۷/۱۰/۲۳ - ۱۱:۰۳:۲۹
مرده‌دل است آنکه هیچ دوست "نگیرد"سعدی فعل "گرفتن" را در این مواقع به کار میبرد. از جمله همین بیت و این بیت از غزلی دیگر:نه چنین حساب کردم چو تو دوست می‌گرفتمکه ثنا و حمد گوییم و جفا و ناز باشد
user_image
فاطمه زندی
۱۴۰۱/۰۶/۱۸ - ۱۲:۳۲:۴۹
وزن : مفتعلن فاعلات مفتعلن فع  ۱_هر آن کس که خود را در پای دوست فدا کند ، زنده می گردد و آن کسی که هیچ دوستی ندارد، دل مرده است . [زنده شدن : شاد و مسرور شد /مرده دل : ملول و افسرده خاطر ، بی شور و هیجان / هیچ : هرگز ، اصلا و ابدا  تضاد : زنده ، مرده .] ۲ _ هرکس که از ذوق در درون سینه ء خو صفایی دارد، دل او همانند شمع نمی تواند شاهدی نداشته باشد . [ ذوق : اول درجه ء شهود حق ، عشق ، لذت و شادی / صفا : پاکی / شاهد : معشوق زیبا / گزیر : چاره  تشبیه دل به شمع " اضافه ء تشبیهی "] ۳_ اگر خواهان عشق هستی   دلی نرم چون موم به دست آور   ،زیرا همان طور که سنگ سیاه استعدا  آن را ندارد  که نقش نگین بپذیرد ، دل چون سنگ هم قابل عشق نیست . [ صورت : نقش / نگین : گوهر قیمتی که بر روی انگشتر نصب کنند ، انگشتری ] ۴_ شکل و شمایل محبوبی سنگین دل سعدی را از پای در می آورد و آن کس که بدین ترتیب کشته شود ، مرده به شمار نمی آید . [صورت ( دوم ) : گونه ] منبع : شرح غزلهای سعدی  دکتر محمدرضا برزگر خالقی  دکتر تورج عقدایی  سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟ از گلستان ِ ما بِبَر طبقی  شاد و تندرست باشید .