
سعدی
غزل شمارهٔ ۱۸۸
۱
به حدیث در نیایی که لبت شکر نریزد
نچمی که شاخ طوبی به ستیزه بر نریزد
۲
هوس تو هیچ طبعی نپزد که سر نبازد
ز پی تو هیچ مرغی نپرد که پر نریزد
۳
دلم از غمت زمانی نتواند ار ننالد
مژه یک دم آب حسرت نشکیبد ار نریزد
۴
که نه من ز دست خوبان نبرم به عاقبت جان
تو مرا بکش که خونم ز تو خوبتر نریزد
۵
درر است لفظ سعدی ز فراز بحر معنی
چه کند به دامنی در که به دوست بر نریزد
تصاویر و صوت


نظرات
نیما
صدرا
ندا
۷
پدرام ملکی
امیران